اعتماد: «گوت» یک سبک است. یک جور زندگی به سبکی خاص، نوعی وسواس به مرگ و ارواح و دنیای مردگان و کمد لباسی پر از لباس سیاه و چیزهایی از این دست. اگر سریال ونزدی یا فیلمهای خانواده آدامز را دیده باشید، احتمالا تا حدی با «گوت»ها آشنایید، اما چیزی که احتمالا نمیدانید این است که گوت بودن، منحصر به دنیای فانتزی نیست و آدمهایی هستند که اینجور زندگی میکنند. در میان گوتها، میتوان رد تعدادی از نویسندگان مشهور را هم زد. شاید مشهورترین گوت، مری ولستون کرافت یا آنطور که اغلب میشناسیم، مری شلی خالق فرانکنشتاین است. مری شلی مطمئنا گوتترین نویسنده تمام دوران بود. او نه تنها خالق فرانکنشتاین یا اولین رمان ترسناک تاریخ است، بلکه قلب شوهرش را در دستمالی ابریشمی در کشوی میز تحریرش نگه میداشت. البته اگر برایتان سوال است که چطور چنین چیزی ممکن است، داستانش را بشنوید: پرسی بیش شلی یک ماه قبل از تولد ۳۰ سالگی خود به شکلی مرموز غرق شد. بقایای او، پس از بازیابی سوزانده شد اما بنا به دلایلی، قلب او نسوخت، چرا که به شکلی آهکی شده بود. میگویند مری قلب سنگی را تا آخر عمرش نگه داشت. قلب در دستمال ابریشمی، به همراه نسخهای از مرثیهای که پرسی برای کیتس نوشته بود، در کشوی مری پیدا شد. ادیت وارتون هم یک نویسنده گوت دیگر است. او واقعا سگهایش را دوست داشت، اما انگار به قبرستان کوچکی که برایشان ساخته بود بیشتر وسواس داشت. او سگهای مردهاش را روی تپه کوچکی که از پنجره اتاق خوابش پیدا بود، دفن میکرد و عادت داشت موقع نوشتن، احتمالا به ارواح سگهای مردهاش خیره شود.
موریس سنداک، دنبال یک جور «مرگ جالب» بود. خالق «سفر به سرزمین وحشیها»، ماسک مرگ جان کیتس را در یک جعبه چوبی پای تختش نگه میداشت و عادت داشت آن را بیرون بیاورد، نوازش کند و بعد روی بالشش بگذارد و در کنار آن بیدار شود. سنداک مجموعهای کامل از یادگاریهایی داشت که به مرگ مربوط بود: نامه موتزارت به پدرش که به او میگفت مادرش کرده، صحنه تشییع جنازه شاگال، نامه ویلهم گریم به کودکی که مادرش مرده بود و چیزهایی از این دست. سنداک از دوران جوانی به مرگ وسواس داشت، تا حدی به دلیل بیماریهای فراوانش و همچنین به این دلیل که همانطور ظاهرا وقتی خیلی کوچک بود، والدینش به او گفته بودند که مادر و پدرش میخواستند که او را در جنینی سقط کنند. کاترین منسفیلد هم یک نویسنده گوت دیگر است. منسفیلد در اولین عروسی خود یک لباس سراسر سیاه و یک کلاه حصیری سیاه پوشید که اگر واقعا از شوهرش خوشش میآمد، کار جالبی بود، اما این طور نبود. به گفته جفری مایرز، زندگینامهنویس، اگرچه لباس او گروتسک بود و نقشی تراژیک- کمیک بازی میکرد، اما شوهرش به نظر نمیرسید که متوجه این موضوع شده باشد. البته که خیلی زود فهمید، وقتی کاترین از زناشویی با او امتناع کرد و صبح روز بعد او را ترک کرد. چارلز دیکنز هم ظاهرا گرایشهای گوت داشت. از میان همه جاهای شهر، مکان مورد علاقه او در پاریس سردخانه بود. او در کتابی نوشت: «هر وقت در پاریس هستم، با نیروی نامرئی به سردخانه کشیده میشوم. من نمیخواهم به آنجا بروم، اما همیشه به آنجا کشیده میشوم. یک روز کریسمس، زمانی که ترجیح میدادم جای دیگری باشم، دیدم پیرمرد خاکستری به تنهایی روی تخت سردش دراز کشیده بود، شیر آب روی موهای خاکستریاش باز شده بود و آب از میان موها قطره قطره روی صورت محنتزدهاش میریخت…» البته تماشای جسد در زمان دیکنز کمی رایجتر از امروز بود، اما با این حال – چه چیزی گوتتر از اینکه آخر هفتههایتان را با نگاه شاعرانه به مردگان بگذرانید؟
آرتور کانن دویل که به عنوان خالق شرلوک هلمز شناخته میشود، یک اسپریچوالیست جدی، شرکتکننده در جلسه احضار ارواح، علاقهمند به عکاسی روح، دوست هودینی و عضو باشگاه ارواح، قدیمیترین گروهی بود که به تحقیقات ماوراءالطبیعه در جهان اختصاص داشت. اساسا او معتقد بود که مردهها آنجا هستند و میخواست با آنها صحبت کند. ظاهرا زمانی که پسر و برادرش هر دو بر اثر ذاتالریه طی یک دوره چهار ماهه مردند، علاقه او به ماوراءالطبیعه افزایش یافت که به نظر منطقی میرسد. این قسمت شاید خیلی گوت نباشد (یا اینطور است؟) اما خوب است بدانید: او به پری نیز اعتقاد داشت. دویل توسط به اصطلاح پریهای کاتینگلی – مجموعهای از عکسهای پری که توسط دو دختر جوان در سال ۱۹۱۷ جعل شده بودند – کاملا متقاعد شد که وجود دارند و کتابی به نام آمدن پریها نوشت و صحت وجود آنها را اعلام کرد و البته بعدا مورد تمسخر قرار گرفت. ادگار آلنپو شاید آنقدر که فرهنگ پاپ او را گوت جلوه میدهد، گوت نبود. دستکم تا سالهای آخر زندگی خود که به دلیل مصرف الکل و فقر، اوضاعش خراب شد، مردی نسبتا منظم، خوشتیپ و ورزشکار بود. اما او تنها نویسنده در این لیست است که میگویند بار مورد علاقه قدیمی خود را تسخیر کرده است. اصلا چیزی گوتتر از یک روح تسخیرکننده وجود دارد؟
دربارهی روابط عاطفی و فکری جلال آل احمد و سیمین دانشور به مناسبت سالگرد ازدواجشان
سالروز درگذشت محمدتقی بهار؛ شاعر، ادیب، روزنامهنگار و سیاستمدار
عرض ارادتی به روح مینوی دکتر محسن جهانگیری، استاد فقید فلسفه دانشگاه تهران
سعدی، آزادی واقعی را برآمده از مهرورزی انسانی میشناسد و ازهمینروست که انسان بیتفاوت نسبت به رنج دیگران یا آدم بیعشق را از جرگهی انسانیت خارج میداند.
چرا اینفلوئنسرها به کارهای عجیب رو آوردهاند؟