چرا ابتهاج و غزل و معاصر مهم است؟
شهروند: یکی از تهمتهایی که همواره به غزل زده شده و معلمان و استادان دانشگاه هم همواره آن را تکرار کردهاند، این است که غزل را یک «قالب» دانستهاند و آن را در «قالب» محدود کردهاند، درصورتیکه نباید این تعریف را پذیرفت؛ چراکه وقتی به قالب میاندیشیم، خود به خود حصاری در ذهنمان میسازیم که گویی از آن نمیتوانیم عبور کنیم. البته مولانا و برخی قدما از آن عبور کرده بودند، ولی به شکل روشنتر، این غزل معاصر بود که این حصار را شکست. نمیدانم کسی که با کلمه زندگی میکند، چگونه دلش میآید بگوید که دوران غزل تمام شده است؟! اصلا چطور میتوانیم چنین حقی به خودمان بدهیم که چنین حرفی بزنیم؟ به باور من، امروز جوانانی که نیما را به درستی درک کردهاند، غزلهایی ارائه میدهند که ضرورت دفاع کردن را از بین بردهاند. منوچهر آتشی بزرگ، غزل هم میگفت، ولی نه برای اینکه ما دلخوش شویم، بلکه دلتنگیهایش را در غزل میریخت. یا ابتهاج در جایی است که اگر کسی با شعرش زندگی کند، متوجه میشود که او پلی بین غزل دیروز و امروز زده است که به چشم نمیآید و خیلیها آن را نمیبینند. معماری و طراحی این پل با ابتهاج است، ولی خودش از این پل عبور نکرده است. شاید این از دلشورههای روزگار ما باشد که فکر میکنیم اگر خودمان را درگیر شعر آزاد کنیم، به ما میگویند تو برو غزلت را بگو! واقعیت این است که اگر ابتهاج و منوچهر نیستانی را با هم مطالعه و با آنها زندگی کنید، متوجه میشوید که این یک معماری است که ابتهاج انجامش داده که البته ظرفیت آن از نیما شروع شده بود، ولی نیستانی گستاخی معاصر خودش را در آن به نمایش گذاشت و از این پل عبور کرد. اگر از ابتهاج بزرگ بگذریم، در لحظاتی که داریم با شعرش زندگی میکنیم، میبینیم که بهدرستی نیستانی از روی این پل عبور کرده است. مهم این است که عزیزانی که این تهمتها را میزنند، بزرگانی چون ابتهاج را نزیستهاند یا اینکه خودشان را در ذهن خودشان تخریب میکنند که چنین میگویند. در واقع اگر بخواهیم در میان شعرای بعد از نیما نگاه بیمهرانهای داشته باشیم یا سوالی را با بیمهری مطرح کنیم، خود را نکاویدهایم. پس باید توجه داشت شعر هر چه فعالتر باشد، حضور بیشتری دارد و همواره تهمت به هر شکل از شعر که نتوانسته خود را از دورهای به دوره دیگر برساند، وارد شده است. اما وقتی شعری خود را از روزگاری به روزگار دیگر رسانده، یعنی هنوز زنده است.
دربارهی روابط عاطفی و فکری جلال آل احمد و سیمین دانشور به مناسبت سالگرد ازدواجشان
سالروز درگذشت محمدتقی بهار؛ شاعر، ادیب، روزنامهنگار و سیاستمدار
عرض ارادتی به روح مینوی دکتر محسن جهانگیری، استاد فقید فلسفه دانشگاه تهران
سعدی، آزادی واقعی را برآمده از مهرورزی انسانی میشناسد و ازهمینروست که انسان بیتفاوت نسبت به رنج دیگران یا آدم بیعشق را از جرگهی انسانیت خارج میداند.
چرا اینفلوئنسرها به کارهای عجیب رو آوردهاند؟