به یاد استادم سیدجواد طباطبایی
اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ شمسی اوج شکوفایی علمی و آموزشی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بعد از انقلاب بهمن ۵۷ بود. در آن زمان استادان برجسته و پیشکسوتی چون جواد شیخالاسلامی، محمد رضوی، ابوالفضل قاضی، ناصر کاتوزیان، هوشنگ مقتدر، احمدساعی و… از تیغ تسویه انقلاب فرهنگی رهیده و در این دانشکده حضور داشتند. علاوهبرآن استادان جوان و پرشوری چون سیدجواد طباطبایی، حسین بشیریه، سیدحسین سیفزاده، جمشید ممتاز و… که از دانشگاههای اروپا و آمریکا، فارغالتحصیل شده بودند، برای فعالیتهای علمی، پژوهشی به ایران بازگشته بودند. امید جان تازهای گرفته بود و انتظار میرفت پس از انقلابی تودهای و جنگی طولانی، ایران ققنوسوار از خاکستر خود برخیزد و با جبران مافات راه ترقی و توسعه در پیش بگیرد. بهترین جوانان ایران با شور و هیجانی وصفناپذیر با حضور در این دانشکده که بعد از دارالفنون اولین نهاد علمی و آموزشی در ایران محسوب میشد و تحت عنوان مدرسه علوم سیاسی از آذر ۱۲۷۸ آغاز به کار کرده بود، پای در جای پای بزرگان تاریخ ایران گذاشته بودند تا راه و رسم اداره صحیح کشور را بیاموزند یا با اندیشهورزی و تحول فکری، متفکران آینده ایران شوند؛ آنان فراموش کرده بودند ایران کشور چهار فصلی است که از پس بهار و تابستان، پاییز و زمستان نیز از راه خواهد رسید و این شرایط دولت مستعجلی بیش نخواهد بود.
در میان آنان جوان سیدجواد طباطبایی پرشورتر مینمود و بهسرعت در میان اهل علم و قلم بهعنوان استادی کامل و دانشوری فاضل شناخته شد و از مشاهیر ایران و از افاضل دوران شد. او درخت اندیشه را چنان شاخ و برگ میداد و شهد کلام و حقیقت پیام را به گونهای به دانشپژوهان منتقل میکرد که کلاس درس به مجلسی نغز مبدل میشد و مخاطب به وجد میآمد؛ اما او تواضع، فروتنی، مصابرت و شکیبایی امثال دکتر بشیریه را نداشت و چون خدنگی راستقامت در مقابل کژیها، شعله جانش روشنتر میشد و با زبانی آتشین و پر حرارت، بدون مداهنه، در عین استواری نظر و نکتهاندازیهای بدیع مشعل چهره فروزان میکرد و با تقبیح مخاطب او را به سخره میگرفت و به تندی شتم میکرد و با رویکردی جسورانه با دلیری و رادمردی با جهل میجنگید و بدون توجه به مصلحت بر حقیقت پای میفشرد؛ لذا او اولین کسی بود که تبر اخراج بر قامت برافراشتهاش فرو نشست و باید کرسی استادی را ترک میکرد که کرد و با علو طبعی که داشت حتی برای بردن وسایل شخصیاش به دانشکده برنگشت. بعد از او دیگر اساتید نامدار این مرکز علمی و آموزشی یکان، دوگان یا دار فانی را وداع گفتند یا جلای وطن کردند و جولانگاه امید دانشپژوهان به دام حرمان گرفتار آمد و شد آنچه نباید میشد. دکتر طباطبایی نقطه عزیمت تلاشهای علمی خود را بر زوال اندیشه و انحطاط ایران متمرکز کرده بود. اگر او با دهای تمام و خرد بسیار با کمال فضل و بلاغت و استحکام ظرافت و لطافت در سخن و دقت معانی با سلاست عبارات و دقت اشارات، تاریخ اندیشه سیاسی در ایران و اسلام تدریس میکرد و این اندیشهها را با غرب میسنجید، هدف اصلی وی فهم این نکته کانونی بود که زوال اندیشه به انحطاط ایران انجامیده است. استاد اندیشه سیاسی در هر ترم در هر مقاطع عالی، فقط یک اندیشمند سیاسی را تدریس میکرد. از طرفی هگل و ماکیاولی از غرب و از دیگر سو فارابی، ابن خلدون و خواجه نظامالملک یا به تعبیر وی ماکیاول شرق از دنیای اسلام تا در یک فرایند مقایسهای تطبیقی امکان فهم فکر فلسفه سیاسی برای مخاطبان بهتر فراهم آید. وی با تسلط کمنظیری که به زبانهای خارجی داشت، کُنه اندیشه را با ریشهیابی کلمات و لغات واکاوی کرده و بطن اندیشه فیلسوفان غربی و اسلامی را به دانشجویان بهدرستی انتقال میداد. او بهخوبی دریافته بود که در دنیای اسلام تا زمانی که سیادت عقل بر نقل حاکم بود و آیین از زاویه عقل فهم و درک میشد، راه بالندگی و اعتلا هموار بود
کمااینکه قرون چهارم و پنجم هجری اوج این غنای فکری و تمدنی بود؛ اما از زمانی که اخباریگری و اهل نقل، عقل را به تعطیلی کشاندند، تمدن اسلامی نیز راه انحطاط و زوال در پیش گرفت. اینجانب که از مهر ۱۳۷۱ در مقطع کارشناسی ارشد در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران پذیرفته شده بودم، با اغتنام از فرصت پیشآمده با دکتر طباطبایی که علاوه بر فضیلت و خبرت علمی و فرهیختگی اخلاقی از تعهد ملی و میهنی بالایی برخوردار بود و با صلابت رأی و اندیشه از هویت و استقلال ملی دفاع میکرد، مأنوس شدم. دیر زمانی نگذشت که نقش او در دل همی آویخت و رنگ او به جان همی آمیخت؛ لذا از طالع میمون و بخت همایون توفیق یافتم در همه کلاسهای ایشان به صورت رسمی یا غیررسمی حضور پیدا کنم و تا آخرین روزهای حضورش در دانشکده از خرمن دانش او خوشه برچینم. آخرین باری که توفیق دیدار دکتر طباطبایی برایم فراهم شد، در همایش صدمین سالگرد مشروطه بود. وقتی یکدیگر را بعد از چند سالی ملاقات کردیم، ایشان مرا به بغل گرفت، ناخودآگاه اشک از دیدگان هر دو جاری شد. در این میان مرحوم احمد بورقانی که خدایش رحمت کند، ناظر ملاقات استاد و دانشجو بودند، او که از دستاندرکاران همایش بود، از من خواست که استاد را متقاعد کنم که در این همایش سخن بگویند. من با صدای بلند گفتم استاد حتما در این نشست سخن خواهند گفت. دکتر طباطبایی فرمودند، مثل اینکه دنبال دردسر میگردی؟ روزهای آینده من میخواهم از کشور خارج شوم و ممکن است به خاطر سخنرانی و مطالبی که مطرح میکنم، ممنوعالخروج شوم. من هم پاسخ دادم، شما حتما سخنرانی خواهید فرمود؛ اما به گونهای سخن بگویید که مشکلی پیش نیاید. اینجا بود که استاد با سکوت خود رضایت داده و در همایش مشروطه سخنرانی کردند که ارزش این نشست را دوچندان کرد و بر غنای علمی آن فزود. هنوز صدای استاد در این همایش در گوشم طنینانداز است. آری اگرچه اخراج دکتر طباطبایی از پالیز علم و ادب و جدایی او از دانشجویانش برای وی بسیار تلخ و دردناک بود و نمیتوانست با فراخگویی اندیشههای خود را اشاعت و اذاعت دهد و با طالبان علم و دانش به مفاوضه و مقاوله نشسته و به محک نقد آنان یافتههای علمی و فکری خود را بسنجد؛ اما این شرف اکابر علمی و دانشگاهی که در فضل به کمال و در گفتار بیمثال بود، تسلیم شرایط نشد و علیرغم تألم روحی با جد و جهدی عظیم و سعیی بلیغ با عقال عقل و معانات بسیار عزمش را جزم کرد تا با کوشش رنجافزایی این تحدید را به فراغت و فرصت تبدیل کرده، از حطام دنیاوی فطام یافته، پروژه خود را با تخمیر اندیشه، و سختکوشی کمنظیر تداوم بخشد. او درخت اندیشه را به گونهای بارور ساخت که شعلههای آن تا سالیان دراز رخشان و آوازش خروشان خواهد ماند. آثار پرشمار و گنجینه علمی و فکری گرانسنگی که او با مهارت کامل و ابداع فراوان به جامعه علمی و دانشگاهی و کسانی که دغدغه ایرانشهر دارند را از خود به یادگار گذاشت، رهروان این راه سترگ در حال و مآل، این میراث بزرگ را توشه مسیر پرفرازونشیب خود خواهند ساخت. اگرچه مشاطه تقدیر بیشازاین به استاد ما امان نداد و خامه پرجوشوخروشش از حرکت بازایستاد و اکنون او از دنیا گسسته و به عالم عقبی پیوسته و روح بلندش از حضیض خاک به اوج افلاک پر گشوده است؛ اما بیشک سیدجواد طباطبایی بهعنوان پژوهشگری متفحص و ژرفاندیش یکی از تأثیرگذارترین و بزرگترین متفکران ایران است که علم نافع و رأی نافذ او چون درّ شاهوار خواهد درخشید و در آینده ایران تأثیرگذار خواهد بود. نهال اندیشهای که او غرس کرد و چراغی که برافروخت، بیشک به درختی تنومند و نوری فراگیر تبدیل خواهد شد. همانگونه که خود شارح نظریه و اندیشه بزرگانی چون هگل، فارابی، ابن خلدون، خواجه نظامالملک و… بود، دیگران با شرح و تبیین نظریات وی، عطر پنهانمانده اندیشههای او را وسعت و معنای بیشتری خواهند بخشید تا در ازمنه طولانی چراغ روشنیبخشی باشد که فکر سیاسی در ایران از پرتو پرفروغ آن جلا و استعلا یافته، راهنمای توسعه و بالندگی سرزمین سبز آمالها، آرمانها و آرزوها شود. بیشک این فخر ایرانزمین به استظهار دانش سرشارش نقش و سهمی درخور در روشنآرای پگاه ایرانزمین ایفا خواهد کرد. یادش گرامی و روحش در آرامش باد.
بسیاری از کارگزاران و تصمیمگیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با سادهانگاری راهحلهایی پیشنهاد میکنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.
توصیههای جان هایدر برای تربیت رهبران مقتدر و عاقل
نگاهی به ترجمهی جدید «غرور و تعصب»