اعتماد: «هر جا حقیقت را بیابم، به آن خوشامد میگویم و دستی بر آن میکشم و مشتاقانه تسلیمش میگردم. من آغوشم را خاضعانه برای فراگرفتن حقیقت میگشایم.» (میشل دو مونتنی، ترجمه شهابالدین عباسی)
اسم کتاب، تابستان با مونتنی است و الان که این متن را مینویسم، وسط زمستان. پس آیا بهتر نبود صبر میکردم و میگذاشتم این چند ماه هم بگذرد و تابستان بشود. نویسنده کتاب آنتوان کمپنی ین (زاده ۱۹۵۰ در بروکسل بلژیک) استاد ادبیات فرانسه و مونتنیشناس برجستهای است و این کتاب را برای مصرف تابستان نوشته! یعنی چه؟ یعنی اینکه کتاب حاصل گفتارهای کوتاهی است که او برای رادیو «فرانتس انتر» نوشته و در طول تابستان از همین رادیو پخش شده، با این انگیزه که مردمی که در ساحل لم دادهاند و نوشیدنیهایشان را مزمزه میکنند و برای ناهار آماده میشوند، به صحبتهای او درباره مونتنی گوش دهند.
اما مگر نمیشود این گفتار-نوشتارهای خواندنی و کوتاه را در زمستان و کنار شومینه یا دراز کشیده زیر پتو یا لم داده روی کاناپه خواند. کتاب در فارسی به همت کتابمان، در مجموعه پالتوییها منتشر شده و این یعنی میتوان آن را در جیب پالتو یا گوشه کیف گذاشت و با خود این طرف و آن طرف برد، در مترو یا در اتوبوس یا حتی در صندلی عقب تاکسی و به جای اینکه با گوشی موبایل ور رفت و صفحات آن را بالا و پایین کرد، یک بخش کوتاه از آن را خواند. به هر حال چنان که در آغاز نوشته آوردیم، خود مونتنی که برای تأملاتش وقت و زمان و جای خاص نمیشناخته و هر جا حقیقت را مییافته، به آن خوشامد میگفته.
کتاب از چهل گفتار کوتاه و خواندنی تشکیل شده، براساس کتاب مشهور «جستارها» نوشته میشل دو مونتنی (۱۵۹۲-۱۵۲۳) فیلسوف، متفکر و نویسنده بزرگ فرانسوی و مبدع جستار (essay) نویسی. گزیدهای از این کتاب مشهور او با عنوان اصلی Essais (به انگلیسی: Essays) سالها پیش توسط استاد فقید احمد سمیعی (گیلانی) با عنوان «تتبعات (گزیده)، همراه با شرح احوال و آثار نویسنده» به فارسی منتشر شده بود. حاصل کتابی شده جذاب درباره موضوعاتی که همه ما در زندگی روزمره با آنها درگیریم، مسائلی چون تعهد، گفتوگو، حسن نیت، جنگ و صلح، دوستان، دنیای جدید، کابوسها، ظاهر و باطن، اطبا، هدف و پایان، جهل فاضلانه، شرطبندی، دیگری و …
در بخشهای مختلف این کتاب با مباحثی عالمانه و آکادمیک توام با فخرفروشیهای گندهگویانه و نصایح پدرانه طرف نیستیم. مونتنی متواضعانه میگوید که اگرچه «دیگران انسان را شکل میدهند، [اما] من انسان را صرفاً توصیف میکنم؛ فردی را نشان میدهم که نواقص و بدشکلیهای خود را دارد». درواقع مونتنی در این تاملات و تتبعات خود را توصیف میکند، بیواسطه، صریح، بیتعارف و بدون روتوش. همین ویژگیها است که اثر او را بدیع، نوآورانه و خواندنی میکند. این قطعه خواندنی از بخش فیلسوف ناخواسته را بخوانیم: «آداب و منش من طبیعی است، و من برای پرورش آنها از هیچ اصول تربیتیای یاری نجستهام.» یا این قطعه از بخش فربگی: «درک من همیشه رو به جلو نیست، بلکه پسرفت هم دارد… از زمانی که اولین آثارم منتشر شدند تا به حال، سالهای بسیاری پشت سر گذاشتهام و پیرتر گشتهام، اما بسیار تردید دارم که ذرهای خردمندتر شده باشم. من اکنون و من زمانی پس از این، دوشخصیم. اما نمیتوانم با قطع و یقین بگویم کدام بهتر است» یا این قطعه از بخش حسن نیت: «در این کتاب میخواهم به شکل ناب و ساده و هر روزهام، بپیرایش و بیآرایش دیده شوم.» حسن کتاب «تابستان با مونتنی» غیر از قطعات زیبا و خواندنی و تأملبرانگیز از مونتنی، شرح و تفسیرهای آنتوان کمپنی ین است. منظورم صرفاً این نیست که از خلال این کتاب کوچک با زندگی و زمانه و حال و هوای روزگار مونتنی آشنا میشویم، اینکه هست. نکته مهمتر کتاب کوچک حاضر روزآمد کردن موضوعات و نوشتههای مونتنی و به بیان روشنتر احضار اندیشههای او برای زیستن در اینجا و اکنون است، یعنی در قرن بیست و یکم و با مشکلات و مصائب این روزگار. مثلاً در بخش هجدهم کتاب با عنوان «چرا تغییر؟» نویسنده ابتدا مینویسد که مونتنی به نوآوری بدگمان بود و هرگونه تلاش در جهت اصلاح را محکوم میدانست. اما خیلی سریع بعد از نقل قولی از مونتنی، تاکید میکند که منظور او از نوآوری، اصلاحگری پروتستانی و جنگهای داخلی پس از آن بود. با این توضیح کمپنی ین، نوشته: «بیتردید سخنی اغراقآمیز است اگر مقصر تمام بیعدالتی و استبداد جهان را تغییر بدانیم؛ اما مونتنی با قاطعیت استدلال میکند که احیای شیوههای قدیمی به مراتب بر نوآوری و بازسازی اساسی ارجحیت دارد.» کوتاه سخن آنکه چندان به عنوان کتاب توجه نکنید. این کتاب تنها برای تابستان نوشته نشده. همیشه و همه جا میتوان آن را ورق زد و خواند. مهم آن است که بخواهید دمی به خودتان استراحت بدهید و بیخیال گوشیهای موبایل و شبکههای اجتماعی شوید و به افکار بلند و تأملبرانگیز انسانی سلیمالنفس و تیزهوش و طناز همچون مونتنی گوش کنید.
اثری، حاصل سالها فکر و مطالعه، و پاسخی عمیق و بنیادی به پرسشهای پیرامون ماهیت، نقش و جایگاه زن در روند ساختن هویت و حقیقت انسانی.
«سرزمین زیکولا» قانونی سخت و منصفانه دارد.
آیا میتوان جنون را نه به عنوان بیماری، بلکه به عنوان شیوهای برای مواجهه با دردهای وجودی تفسیر کرد؟
بوکاک استدلال میکند که روانکاوی فروید میتواند بهعنوان لنزی برای تحلیل انتقادی جامعهی مدرن به کار رود.
محتوای رمان، انسجامی مثالزدنی دارد و حجم عظیم جزئیات دقیق تاریخی، علمی و فرهنگی خواننده را به شگفت وامیدارد.