سیبوک: جلالالدین محمد رومی یا به زبان ساده «مولانا»، شاعر قرن سیزدهم و عارف صوفی اصالتاً اهل خراسان در ایران بزرگ بود. مولانا بیشتر اشعارش را به زبان فارسی و گهگاه به زبان ترکی، عربی و یونانی مینوشت. مثنوی معروفترین اثر اوست که در قونیه سروده شد و یکی از بزرگترین اشعار زبان فارسی به شمار میرود. نفوذ مولانا از مرزهای ملی و شکافهای قومی نیز فراتر رفته است و میراثی معنوی برای اقوام بسیاری به شمار میآید. اشعار مولانا نهتنها بر ادبیات فارسی، بلکه بر سنتهای ادبی، زبانهای ترکی عثمانی، چاگاتای، پشتو، کُردی، اردو و بنگالی نیز تأثیر گذاشت.
شمس تبریزی از عارفان صوفی پارسی بود که در حدود سال ۱۲۴۴ شمسی با مولانا آشنا شد. مولانا و شمس تبریزی رابطهی عمیق و دگرگونکنندهای با هم داشتند که تأثیر بسزایی در زندگی و رشد معنوی مولانا داشت. شمس مرشدی روحانی و دوست مولانا شد. گفته میشود که اولین ملاقات آنها با هم، برای مولانا تبدیل به تجربهای متحولکننده شد. شمس، رویکرد مولانا به معنویت را به چالش کشید و به او کمک کرد تا به سمت نوعی متفاوت از عرفان حرکت کند. اما سؤال اصلی این است که آیا رابطهی شمس و مولانا آنقدر خاص بود که این شاعر واقعی و صوفیِ عاشق برای ادامهی رابطهاش با او عشق و زندگی دختری را قربانی کند؟
در ادامهی مطلب با ما همراه شوید تا با داستان زندگی «کیمیا» آشنا شویم؛ دخترخواندهی مولانا که قربانی عشق و خواستههای این شاعر مشهور شد و ناگهان تمام زندگیاش زیرورو شد و تاریخ او را به کُل از یاد بُرد.
کتاب کیمیا دختر مولانا رمانی تاریخی و عاشقانه اثر ولید علاءالدین نویسندهی مصری و سفرنامهی این نویسنده به ترکیه است. نویسنده برای نوشتن پژوهش و شرکت در بزرگداشت مولانا به ترکیه سفر میکند و در طی سفر خود شیفتهی سرگذشت کیمیا دخترخواندهی مولانا میشود. این کتاب حاصل پژوهشها، کنجکاویها و همچنین تحقیقات این نویسنده دربارهی کیمیا است که البته نشان و اثر کمی از او در تاریخ مانده است.
این کتاب سرگذشت مرموزِ دخترخواندهی مولانا است؛ دختری به نام کیمیا که زیر سایهی فردی مشهور مانند مولانا زندگی میکرد اما خودش و همچنین سرگذشتش به دست فراموشی سپرده شد. این رمان داستان سرگذشت دختری است که دِل به عشقِ پسر مولانا میبندد اما مولانا که احترام بسیار زیادی برای شمس تبریزی قائل بود، این دختر را به عقدِ شمس درمیآورد و این ازدواج مانند طوفان نهتنها زندگی کیمیا را زیرورو میکند بلکه جانِ او را نیز میگیرد. رمانِ کیمیا دختر مولانا برای اولین بار در سال ۲۰۱۹ منتشر شد و در سال ۲۰۲۱ نامزد دریافت جایزهی ادبی ساویرس شد.
ولید علاءالدین در این کتاب از داستان زندگی و روایت عشق میان کیمیا، پسر مولانا و شمس تبریزی پرده برداشته است. گرچه الیف شاکاف در کتاب ملت عشق از رابطهی بین شمس، مولانا و همچنین روابط بین این دخترخوانده با شمس گفته است اما این نویسندهی مصری در رمان کیمیا دختر مولانا از زاویهای کاملاً متفاوت به زندگی کیمیا نگاه کرده است.
موضوع این کتاب دربارهی دخترخواندهی مولانا است؛ دختری به نام کیمیا که در سنی کم به عقد شمس تبریزی در میآید و حالا کسی از سرنوشت و جزئیات زندگی او چندان خبری ندارد. قهرمان این کتاب که خودِ نویسنده است، برخلاف کتابهای دیگر، کیمیا را قربانی دوستی و علاقهی مولانا به شمس میداند و معتقد است که مولانا بهخاطر حفظ ارتباطش با شمس کیمیای کم سنوسال را به عقد شمس در میآورد و درواقع کیمیا هدیهای به او بوده است.
موضوع کتاب کیمیا دختر مولانا جایی میان واقعیت و تخیل میچرخد. از آنجایی که اطلاعات کمی دربارهی این دختر در تاریخ ثبت شده است پس شاید این تنها راه نویسنده برای تعریفکردن داستانِ زندگی این دختر بوده است. کیمیا دخترخواندۀ مولانا و فرزند همسر دوم او بود. او در خانۀ مولانا زندگی میکرد و شمس تبریزی که به آن خانه رفتوآمد داشت ظاهراً دلباختۀ او شد. شخص سوم دیگری که در این کتاب حضوری بسیار پررنگ دارد علاءالدین است؛ پسر مولانا که بنا بر گفتهها میان او و کیمیا دلدادگی وجود داشت و علاءالدین عاشق او بود. این موضوعی است که در تاریخ کمتر به آن توجه شده است.
رابطهی مولانا و شمس چنان بر زندگی بچههای مولانا سایه انداخته است که اطلاعات بسیار کمی از کیمیا وجود دارد. درنهایت ازدواج میان کیمیا و شمس با واسطه و البته درخواست مولانا سر میگیرد؛ درحالیکه کیمیا تنها ۲۵ سال دارد و شمس ۶۰ ساله است ولی شمس با بیاعتناییهای خود به این دختر، درنهایت باعث مرگِ دختر میشود.
داستان این رمان دربارهی زندگی کیمیا دختر مولانا است و نویسنده تلاش خودش به عنوان قهرمان داستان را در پی یافتن اطلاعاتی از زندگی کیمیا روایت کرده است. بنابراین قهرمان رمانِ کیمیا خودِ نویسنده علاءالدین است که قصد دارد یک پژوهش برای مؤسسهای فرهنگی به مناسبت هشتمین سدهی مولانا بنویسد و بنابراین از دبی به ترکیه سفر میکند. در این سفر علاءالدین به سرنوشت کیمیا علاقهمند میشود و به جستوجوی هر چیزی میپردازد که به کیمیا ربط داشته باشد. همچنین او به دنبال قبرِ کیمیا میگردد اما هیچ نشانی از او پیدا نمیکند. از آنجایی که قهرمان داستان از دوران کودکی رؤیابین بوده و رؤیای شفاف میبیند؛ پدیدهای که بعضی از مردم به آن دچار میشوند و در هنگام خواب دیدن به رؤیا بودن آن آگاه است در این داستان نیز بین رؤیا و خواب سرگردان است. او در این سفر و در پییافتن نشانی از دختر مولانا و در میان جستوجوها و خوابوبیداریاش، اتفاقاتی برایش رخ میدهد که ماجرای رمان کیمیا دختر مولانا است.
به همین جهت داستان این رمان بین تخیل و واقعیت در نوسان است. قهرمان داستان در شهر قونیه و در نزدیکی مقبرهی مولانا و حتی در «آق شهر» شاهد اتفاقاتی است که نمیتواند تشخیص بدهد این اتفاقات و وقایع و چیزهایی که شنیده در خواب و رؤیا برایش رخ داده است یا همگی واقعیت دارند. نویسنده در خواب و بیدار از زبانِ پسر مولانا سخن میگوید و ماجراهایی که با حضور شمس و ازدواجش با کیمیا رخ داده است را در کتاب تعریف میکند. در آخر رمان نیز علاءالدین بدون آنکه چیزی از کیمیا پیدا کند همانطور که به ترکیه با هواپیما آمده بود با هواپیما به دبی برمیگردد. قهرمان کتاب برای یافتن اثری از کیمیا کتابهای زیادی را مطالعه میکند و با آدمهای زیادی از جمله یک نویسنده ایرانی هم تماس میگیرد تا شاید در حافظهی مردم ایران چیزی از کیمیا مانده باشد.
در بخشی از کتاب کیمیا (دختر مولانا) میخوانید:
«مانند آدمی که هیپنوتیزم شده باشد، جمله را به انگلیسی تکرار کردم. با خودم فکر کردم: «این سرما خواب بود یا کابوس؟» از مردی که با دو چشم پر از تردید در آینه با دقت مرا زیر نظر گرفته بود، عذرخواهی کردم. او هم با خجالت پاسخ مرا داد. اما از جایش تکان نخورد. متعجب بهنظر میرسید. گویی در این فکر بود که در این اوضاع چه باید بکند. قیافهاش حکایت از آن داشت که با من همدردی میکند. از نگاهکردن به آینه دست کشیدم و به سمت او برگشتم. او هم به من پشت کرد و من فکر کردم که قصد رفتن دارد، اما او به سمت من چرخید گویی از اینکه داشت از آینه به من نگاه میکرد دستپاچه شده بود. در این لحظه به انگلیسی چیزی گفت. این طولانیترین جملهی انگلیسیای بود که از زمان ورودم به سرزمین خلافت عثمانی از یک ترک شنیده بودم. برای اینکه تعجبش را از دیدن «اثر سوز سرما روی پوستم» و «برگهای چسبیده به موها و لباسهایم» به من منتقل کند، هنگام اداری کلمات درهمبرهمش از نگاهها و اشارههای دستانش کمک میگرفت. سپس از من پرسید که آیا مجبور شدهام پای پیاده مسیری را در یخبندانِ این روزهای «قونیه» طی کنم؟ تمام شجاعتم را جمع کردم. سؤالش میتوانست پیشنهاد خوبی برای پایان داد به این وضعیت دشوار باشد. با تکان دادن سرم با حرفش موافقت کردم.»
«افکارم در پیچوخم حرفهای علاءالدین دربارهی ادیان و مذاهب سرگردان است. از جلالالدین بدگویی نکردم؛ تنها او را شاعر و انسانی توصیف کردم که هشتصد سال پیش از این میزیسته است. بهجز داستانهای رایج چیزی دربارهی شمس نمیدانم. اما دربارهی شعر نیز باید بگویم که با تصاویر، خیالها و آهنگهایش، تنها شعر است. شعر ابزاری است برای لذت یا بهره بردن. اما دربارهی مولوی باید بگویم که «کیمیا» میان من و انسانیت و صداقت او فاصله انداخت و حتی پیش از زیارت آرامگاهش از چشمم افتاده بود. از آنجایی که بحث دربارهی مسائل اعتقادی مرا خسته کرده بود، میخواستم موضوع صحبت را عوض کنم و به ابتدای صحبتهایمان بازگردیم با این امید که بتوانم خود را از خشم او رها کنم ـ خشمی که در صدایش موج میزد و فنجانها را در دستانم به لرزه درآورده بود – به علاءالدین گفتم: «بسیارخب علاءالدین! خلاصه اینکه حسامالدین رگ خواب پدرت را بهدست آورده بود و نوشتن مثنوی را به او تلقین کرد و باعث شد که شخصیت اسطورهای مولانا کامل شود. بهویژه در زمانهای که شخصیتهای اسطورهای صوفیه اسمورسمی پیدا کرده بودند و از خود کتابهایی در نثر و نظم بهجا گذاشته بودند. از سوی دیگر، او دکان شمس را نیز رونق داد. به این ترتیب بازی کامل شد. اما دلیل روی آوردن مردم در آن زمان به تصوف چه بود، درحالیکه پیش از آن طرفدار پدرت بودند که عالِم حنفی باوقاری بود؛ عالِمی که پشت سرش نماز میخواندند، از او استفتا میکردند و پدرت نیز در خطبههایش به آنها پند و اندرز میداد؟»
درباره ولید علاءالدین: نویسندهی مصری
ولید علاءالدین نویسندهی مصری در ۱۹۷۳ به دنیا آمد و از دانشکدهی رسانهی دانشگاه قاهره مدرک کارشناسی خود را در رشتهی علوم رسانه گرفته است. او از ۱۹۹۶ در بخش فرهنگی فعالیت میکند و اکنون سردبیر مجلهی «تراث» در ابوظبی است. از ولید علاءالدین در ایران مجموعه شعر «تنش را برای زمان تفسیر میکند» با ترجمهی حمزه کوتی منتشر شده است. او تاکنون چندین جایزه از جمله جایزهی ساویرس برای بهترین نمایشنامه با عنوان «۷۲ ساعت عفو» در ۲۰۱۵، جایزهی خلاقیت عربی شارجه برای نمایشنامهی «گنجشک» در ۲۰۰۷، جایزههای ادبیات جنگ مصر/ اخبارالادب در ۱۹۹۶ و اتحادیهی نویسندگان و ادبای امارات (غانم غباش) در زمینهی داستان کوتاه در ۱۹۹۷ را دریافت کرده است.
رمان کیمیا نیز نامزد نهایی جایزهی ادبی ساویرس در سال ۲۰۲۱ شد. ولید علاءالدین تاکنون ۲ کتاب در حوزهی شعر، ۳ نمایشنامه، ۱ سفرنامه، ۲ کتاب در حوزهی نقد ادبی و سهگانهای نیز در نقد فرهنگی منتشر کرده است؛ اما تاکنون ۲ رمان مشهور با عناوین«کیمیا» و «پسر زن قبطی» از او منتشر شده است و این کتاب «کیمیا (دختر مولانا» بود که نظر بسیاری از منتقدان مشهور عرب و مصری را به خود جلب کرد.
کیمیا (دختر مولانا)؛ سوگ دختر در سایهی عرفان پدر
علاءالدین نویسندهی مصری در این کتاب سعی کرده است کیمیا را از حاشیه به داستان اصلی تبدیل کند. او در این رمان نهتنها از کیمیا میگوید، بلکه سرنوشت پسر مولانا را نیز روایت میکند که او هم عاشق کیمیا بود اما هیچگاه نتوانست به او برسد. نویسنده سعی دارد در این رمان با نگاه متفاوتِ خود، کیمیا را فراتر از سایهی پررمزوراز پدرش به مخاطبین معرفی کند.
این کتاب به پل زدن میان نسلها و رهایی از انزوای خودخواسته میپردازد.
داستان «گوژپشت» نوشته شوله گوربوز، ویژگیهایی دارد که یادآور «یادداشتهای زیرزمینی» است
بیشتر داستانهای منتخبِ این کتاب جنبههای طنز دارند.
دربارهی کتاب «برساخت اصالت»
مدرسهی عروس آلمانها، مکانی است که دختران جوان را بهعنوان همسرانی مطیع و ایدئال برای افسران نازی تربیت میکند.