img
img
img
img
img
شبحی در حال تسخیر ادبیات

ایستادن در میانه

نرگس کیانی

هم‌میهن: «شبحی در حال تسخیر ادبیات» عنوان تازه‌ترین کتاب محمد راغب؛ استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی است که بعد از دو سال ممنوع‌الکاری به‌تازگی به دانشگاه برگشته است. کتابی نظرورزانه درباره‌ی شکلی از رمان که نویسنده آن را «رمانی با قهرمان مسئله‌دار» می‌خواند و «نوع مثالی رمان» می‌نامدش. به عقیده‌ی راغب رمان، گونه‌ای ادبی معلق در میانه‌ی ایدئولوژی (هم‌راستا با وضع موجود) و اتوپیا (ناهم‌راستا با وضع موجود) است.

او می‌گوید اگر رمان به سمت ایدئولوژی برود در خدمت گفتمان‌های حاکم (نه ضرورتاً حکومت) است و اگر به سمت اتوپیا برود در تضاد با آن قرار می‌گیرد. راغب معتقد است ایدئولوژی و اتوپیا هر دو با واقعیت بیگانه‌اند و از هستی فعلی فراتر می‌روند. با این تفاوت که ایدئولوژی به دنبال تحقق و نگاهداشت نظام موجود است اما اتوپیا متوجه درهم شکستن قیدهای نظام موجود.

او می‌گوید رمان باید در میانه‌ی ایدئولوژی و اتوپیا بایستد، نه اینکه در دامن یکی از آن‌ها به شیءوارگی توده‌ها یاری رساند. «شبحی در حال تسخیر ادبیات» طرح خود را با خوانش دو رمان چپ‌گرای هم‌زمان نوشته‌شده از دو نویسنده با سابقه‌ی روشن توده‌ای؛ «چشم‌هایش» (بزرگ علوی) و «دختر رعیت» (م.ا.به‌آذین) گسترش می‌دهد. هرچند بیشتر درباره‌ی «چشم‌هایش» است تا «دختر رعیت» چرا که اولی را نمونه‌ی اعلای فرضیه‌ی خود می‌داند و دومی را شاهدی برای ادبیات متعهد.

هر دو اثر مورد بررسی در این کتاب، در سال ۱۳۳۱ چاپ شده‌اند اما «چشم‌هایش» در فاصله‌ی آذرماه ۱۳۳۰ تا اردیبهشت‌ماه ۱۳۳۱ نوشته شده است و «دختر رعیت» در سال ۱۳۲۶. همچنین هر دو اثر نخستین رمان نویسندگان‌شان هستند؛ نویسندگانی به‌ظاهر برخاسته از یک اردوگاه مشترک، اردوگاهی که در کنگره‌ی نویسندگان ایران در سال ۱۳۲۵ بر لزوم رابطه‌ی میان ادبیات و اجتماع تاکید می‌کرد. 

«چشم‌هایشِ» بزرگ علوی (۱۳۷۵-۱۲۸۲) – از نخستین نویسندگان مدرن ایرانی و از دوستان نزدیک صادق هدایت در گروه ربعه- بیشتر داستانی عاشقانه است تا سیاسی. داستانی که برخی آن را در دسته‌ی ادبیات متعهد می‌گذارند و گروهی هم آن را اثری درباره‌ی یک جنبش سوسیالیستی ضددولتی در دوران حکومت رضاشاه می‌دانند. با این همه همدلی راویِ «چشم‌هایش» با فرنگیس چندان به مذاق حزب توده خوش نیامد.

همچنین م. ا.به‌آذین که از اردوگاه سیاسی مشترکی با بزرگ علوی برخاسته بود، انتقادات تندی به او داشت. «چشم‌هایش» داستان استاد ماکان، نقاش و مبارز سیاسی است که در تبعید از دنیا می‌رود. تابلوی چشم‌هایش که زنی را با چشمانی مرموز نشان می‌دهد، راز سرنوشت استاد را در خود دارد. راوی، ناظم مدرسه، به دنبال زنی است که چشم‌هایش در نقاشی استاد جاودانه شده است. زنی به‌نام فرنگیس که در جوانی عاشق استاد بوده و برای نجات او از مرگ با رئیس شهربانی ازدواج کرده است. زنی تنها و سرگردان که راز عشق خود به استاد را همچنان در دل دارد. 

م.ا.به‌آذین (۱۳۸۵- ۱۲۹۳) که با داشتن ۱۱ رمان و داستان، بیشتر به عنوان مترجم شناخته می‌شود تا نویسنده، «دختر رعیت» را در سال ۱۳۲۶ نوشت و هم‌زمان با «چشم‌هایش»، در سال ۱۳۳۱ منتشر کرد. کتابی که شهرت به‌آذین در مقام داستان‌نویس به آن گره خورد. به عقیده‌ی راغب، «دختر رعیت» شاید به دلیل اشارات فراوان به جنبش جنگل، بیشتر از «چشم‌هایش» به وقایع سیاسی نظر داشته باشد اما در باطن با توصیف صرف ایدئولوژیک رویدادها به تعارضات درونی مطرح در بطن وقایع تاریخی توجهی ندارد.

راغب معتقد است دیدگاه ایدئولوژیک راویِ «دختر رعیت» تنها همدلی مخاطب آرمانی روایت را به همراه دارد اما سایر مخاطبان که چشم‌اندازهای متفاوتی دارند، چشمی برای نظاره‌ی دیدگاه‌های خود نمی‌یابند. راغب «دختر رعیت» را توصیف ساده‌ای از وضعیت زندگی مردمان و بیان رویدادهای سیاسی از چشم‌انداز ایدئولوژیک، بی‌هیچ رویکرد جدی اتوپیایی، می‌داند.

رمانی که طرح داستانی آن را این‌گونه می‌توان خلاصه کرد: «احمدگل، رعیت حاج ابراهیم، با از دست دادن همسرش، دخترش خدیجه را به خانه‌ی خان می‌برد تا در آن‌جا کار کند. او چندی بعد با صغری، دختر دیگرش به دیدار خدیجه می‌رود اما برادر ارباب، صغری را به بهانه‌ی بازی با بچه‌های خانه نگه می‌دارد. صغری در خانه‌ی ارباب آشپزی و کلفتی می‌کند و هم‌زمان احمدآقا، برادر ارباب با ورود قشون روس عهده‌دار تامین آذوقه‌ی سربازان می‌شود.

با قیام میرزاکوچک‌خان، احمدگل به او می‌پیوندد، به انبار احمدآقا دستبرد زده و برنج احتکارشده را بین نیازمندان تقسیم می‌کند. با دستگیری یاران میرزاکوچک‌خان و اعدام برخی از آن‌ها، احمدآقا صغری را با وعده‌ی دیدار با احمدگل در اسارت، فریب می‌دهد.» داستان با به دنیا آمدن فرزند صغری از پسر جوان احمدآقا در خفا و راندن صغری از خانه‌ی ارباب و فرار او به خانه‌ی خواهرش خدیجه به پایان می‌رسد.  

راغب پس از خوانش این دو رمان چپ‌گرا به این نتیجه می‌رسد که تفاوت چشمگیر «چشم‌هایش» با «دختر رعیت» در به پرسش گرفتن ایدئولوژه‌ها (واحدی از ایدئولوژی و تبیین‌کننده‌ی آن) است و این که تصویر گنگی از آینده‌ی مبارزه‌ی سیاسی دارد و گوشه‌گیری روشنفکران و تعطیلی مبارزه را به نوعی پیشگویانه بازمی‌نمایاند اما «دختر رعیت» قهرمان شکست‌خورده را بی‌هیچ‌دلیلی به سوی آینده و کنشی بی‌معنا می‌کشاند.

به بیان دیگر، راغب «دختر رعیت» را رمانی نوشته‌شده مبتنی بر دیدگاه‌های ایدئولوژیک می‌داند که ایدئولوژی در آن نقد نمی‌شود اما معتقد است بزرگ علوی در «چشم‌هایش» ایدئولوژی‌هایی را که مطرح کرده است نقد هم می‌کند. یعنی در عین این‌که چیزی را می‌سازد، همان چیز را خراب می‌کند و هم از ایدئولوژی گریزان است و هم از اتوپیا.

كلیدواژه‌های مطلب: /

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  شاهدان خاموش

نمونه‌ای متمایز از ادبیات مستند

  شمارش میله‌های قفس

نگاهی به کتاب «سپید در آندلس»، ترجمه یونس شکرخواه

  زیستن در زمانه‌ی نیهیلیسم

این کتاب بیش از آن که خواندنی باشد، زیستنی است.

  ایستادن در میانه

راغب پس از خوانش این دو رمان چپ‌گرا به این نتیجه می‌رسد که تفاوت چشمگیر «چشم‌هایش» با «دختر رعیت» در به پرسش گرفتن ایدئولوژه‌ها (واحدی از ایدئولوژی و تبیین‌کننده‌ی آن) است.