گسترش: کتاب «زن بیاهمیت» نوشتهی سونیا پرنل به همت نشر خوب به چاپ رسیده است. در سال ۱۹۴۲، گشتاپو یک پیام فوری ارسال کرد: «او خطرناکترین جاسوس متفقین است. ما باید او را پیدا کرده و نابود کنیم.»
این جاسوس، ویرجینیا هال، زن جوان امریکایی بود که در ابتدا بهدلیل جنسیت و پای مصنوعیاش برای خدمات خارجی در امریکا رد شده بود؛ اما بعدها به سازمان جاسوسیای که «وزارت جنگ غیرقانونی چرچیل» نامیده میشد راه یافت و این حتی پیش از آن بود که ایالات متحده وارد جنگ جهانی دوم شود.
ویرجینیا هال یکی از بزرگترین جاسوسان تاریخ امریکا بود، اما داستان او ناگفته باقی مانده است. سونیا پرنل داستان جذاب یک قهرمان قدرتمند، تأثیرگذار و درعینحال تکاندهندهی جنگ جهانی دوم را روایت میکند. در زمانهای که هنوز فرستادن مأموران مخفی زن به قلمرو دشمن هنوز اکیداً ممنوع بود، ویرجینیا هال بهعنوان «مدونای مقاومت» شناخته شد و شبکهای از جاسوسان را برای منفجر کردن پلها، گزارش در مورد تحرکات نیروهای آلمانی و… هماهنگ میکرد. ویرجینیا هال حتی درحالیکه تصویر چهرهاش روی پوسترهای «تحت پیگرد» در سراسر اروپا پخش شده بود، سرانجام در یک پیادهروی طاقتفرسا بر فراز کوههای پیرنه به سمت اسپانیا جان خود را از دست داد و سپس همکارانش همگی زندانی یا اعدام شدند.
در داستان نفسگیرِ «زن بیاهمیت» نویسنده نشان میدهد که چگونه اصرار شدید یک زن برای پیشبرد برنامهها و تواناییهای خود، به پیروزی در جنگ کمک شایانی کرد.
سونیا پرنل زندگینامهنویس، رماننویس و روزنامهنگاری است که در اکونومیست، تلگراف و ساندی تایمز کار کرده است. تلگراف و ایندیپندنت کتاب او را، با نامِ «کلمنتین: زندگی خانم وینستون چرچیل»، بهعنوان کتاب سال برگزیدند که نامزد نهایی جایزهی پلوتارک شد. همچنین نخستین کتابِ او، «فقط بوریس»، در فهرست طولانی جایزهی اورول قرار گرفت.
داستانِ ویرجینیا هال بسیار درخور توجه است. این کتاب تصویر واضحی از انعطافپذیری و شجاعت او را به تصویر میکشد که در سرمای شدید، گرسنگی و درد بیرحمانهی ناشی از پای مصنوعی را تحمل میکرد و همهی اینها در راستای تلاش خستگیناپذیرش، با هدف تضعیف عملیات آلمان، قرار داشت. وفاداری او به رفقایش تزلزلناپذیر بود؛ زیرا او متفکر فرارهای جسورانه از زندان بود و هر زمان که امکان داشت امنیت رفقایش را تضمین میکرد.
از طریق روایتِ هال، این کتاب زمینهی گستردهتر جنگ جهانی دوم را روشن میکند و شکافهای دانش تاریخی را با جزئیات دقیق پر میکند. این اثر یک گزارش الهامبخش است که بینشی از خطرات و فداکاریهای باورنکردنی در طول جنگ جهانی دوم را ارائه میدهد. این یک ادای احترام جذاب به یک قهرمانِ واقعی است که صرفنظر از احتمالات، حاضر به تسلیم شدن نبود.
قسمتی از کتاب زن بیاهمیت نوشتهی سونیا پرنل:
فراری دادن «تروریستهای» موزاک به دست ویرجینیا، غوغایی در فرماندهی عالی نازیها به پا کرد و باعث شد هیتلر سرکوب وحشیانهای در فرانسه به راه بیندازد. دیگر مشخص شده بود که مقاومت تهدیدی جدی به حساب میآید و حاکمیت شبهمستقل فرانسویها در ناحیهی جنوب در معرض فروپاشی بود. حملات پیدرپی به کارخانهها، واگنهای راهآهن، خودروهای آلمانی، نیروگاههای برق و یکی از دفاتر سربازگیری لیون هم به برلین ثابت کرد که حکومت پتن با وجود همهی وعدههایش، برای نابودی دشمن داخلی قابلاعتماد نیست. به همین دلیل، رایش سوم که دیگر برای اشغال کامل فرانسه تدارک میدید، به ویشی دستور داد برای کمک به نفوذ جاسوسانش در شبکههای متفقین در سراسر منطقهی آزاد، پانصد کارت شناسایی برای گشتاپو صادر کند. نازیها تحت عملیات دونار، برگرفته از اسم خدای تندر ژرمنها، نقشه کشیدند که شهرهای جنوب را به لانهی زنبوری پر از جاسوسهای دوجانبه بدل کنند تا تهماندهی واحدهای تروریستی را ریشهکن و حذف کنند. مفاد پیمان ترک مخاصمهی سال ۱۹۴۰ میگفت که گشتاپو فقط در حضور پلیس فرانسه اجازهی دخالت دارد، ولی حالا آلمانیها عملاً به میل خودشان دست به بازداشت و شکنجه میزدند. لیون هدف اصلیشان بود. به قولی یکی از تاریخنویسان اس اُ ای، «دیگ داشت به جوش میآمد و بهزودی سرریز میکرد».
نازیها اولویت اصلیشان را برای پیدا کردن کسانی قرار دادند که در عملیات موزاک و افزایش محسوس کیفی و کمّی خرابکاریهای اخیر دست داشتند. هم گشتاپو و هم آبورِ دیگر به کنسولگری آمریکا در لیون ـ جایی که ویرجینیا هنوز مرتب به آن سر میزد ـ مظنون شده و بادقت آن را زیر نظر گرفته بودند؛ ولی دو سازمان اطلاعاتی رایش رقیب و دشمن هم بودند و در پی به دست آوردن بزرگترین پاداشها با هم رقابت میکردند. فعلاً موفقیت آبور در رمزگشایی از پیامهای اس اُ ای، به لطف گروهبان بلایشر و لاشات، این سازمان آلمانی را در موقعیت بهتری قرار میداد. آبور به این نتیجه رسیده بود که سوژهی موردنظر، انگلیسی یا کانادایی و زن است؛ زنی لنگ ـ به فرانسوی لا دام کی بوآت یا به آلمانی دی فراو دی هینکت ـ به اسم ماری مونن. ولی آبوِر برخلاف علاقهی گشتاپو به بازداشت جمعی، رویکردی حسابشده را ترجیح میداد. تا وقتی معلوم نمیشد این زن که بود و با چه کسی کار میکرد، بلایشر دخالتی نمیکرد. از طرفی میخواست آنقدر منتظر بماند که یکی از بیسیمهای این زن را گیر بیاورد تا به اسم او با لندن فونکشپیل (بیسیمبازی) راه بیندازد.
زن بیاهمیت را ندا بهرامینژاد ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۴۰۸ صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.
نمونهای متمایز از ادبیات مستند
نگاهی به کتاب «سپید در آندلس»، ترجمه یونس شکرخواه
معرفی کتاب «هوش هیجانی»
این کتاب بیش از آن که خواندنی باشد، زیستنی است.
راغب پس از خوانش این دو رمان چپگرا به این نتیجه میرسد که تفاوت چشمگیر «چشمهایش» با «دختر رعیت» در به پرسش گرفتن ایدئولوژهها (واحدی از ایدئولوژی و تبیینکنندهی آن) است.