img
img
img
img
img
بورخس

از کسی به هیچ‌کس

خورخه لوئیس بورخس/ ترجمه‌ی حسین محمودی

آپاراتوس: در آغاز، خدا خدایان (الوهیم) بود. صورت جمعی که برخی باور داشتند نشانه‌‌ی اقتدار و برخی کمال است؛ و برخی می‌پنداشتند پژواکی از چندخدایی‌های پیشین است یا از پیش اعلام نمودن تعالیمی که در نیقیه گفته شد، مبنی بر این‌که خدا یکی است و سه تا.[۱] الوهیم فعل مفرد می‌گیرد. اولین آیه‌ی قوانین[۲] چنین می‌گوید: «در آغاز خدایان [او] آسمان‌ و زمین را آفرید»[۳]. علی‌رغم ابهامی که این صورت جمع حاکی از آن است، الوهیم ملموس است. خدا «یَهُوَه» نامیده می‌شود و ما می‌خوانیم که او در باغ قدم می‌زند، همان‌طور که نسخه‌های انگلیسی می‌گویند: «در خنکای روز»[۴]. او به احساسات انسانی محدود است. در بخشی از کتاب مقدس می‌خوانیم: «و یَهُوَه از این که انسان را بر زمین آفرید پشیمان شد و در دل محزون گشت»[۵] و در جایی دیگر «زیرا من، یَهُوَه، پروردگار تو، خدایی رشکین هستم»[۶] و در دیگری «در آتش خشم خود سخن رانده‌ام»[۷]. گوینده‌ی این بیانات یقیناً کسی است. فردی جسمانی که قرن‌ها او را ستوده و مبهم خواهند کرد. عنوان‌هایش گونه‌گون می‌شوند: «قدرت یعقوب»، «صخره‌ی اسرائیل»، «هستم آن‌ که هستم»، «خداوند لشکرها» و «پادشَهِ پادشاهان». آخرین ــ که بدون شک به طوری وارونه الهام بخش «بنده‌ی بندگان خدایِ»[۸] گرگوری کبیر بوده است ــ در متن اصل صفت عالی «پادشاه» است: همان‌طور که فرای لوئیس د لئون[۹] می‌نویسد «این ویژگی زبان عبری است که هنگام تأکید مثبت یا منفی بر چیزی یک واژه را دو بار به کار می‌برند. بنابراین گفتن «غزل غزل‌ها» همانند «بهترین غزل‌ها» است یا «او بهترین آدمیان است» که یعنی میان همگان برجسته و ارجمند و شایسته‌تر از بسیاری است». در قرن‌های ابتدایی هزاره‌مان، متکلمان شروع به استفاده از پیشوند مطلق (omni) کردند که قبلاً برای صفات مربوط به طبیعت یا ژوپیتر به کار می‌رفت. آن‌ها کلماتی هم‌چون قادر مطلق، حاضر مطلق و عالم مطلق ساختند که خدا را تبدیل به ورطه‌ای پراحترام از صفات عالی تصورنشدنی کرد. به نظر می‌رسد این اسامی مانند بقیه الوهیت را محدود می‌سازند: در انتهای قرن پنجم، نویسنده‌ی ناشناس مجموعه‌ی دیونوسیوسی اظهار می‌کند هیچ گزاره‌ی اثباتی‌ای مناسب خدا نیست‌. هیچ‌چیز نباید او را اثبات کند؛ همه‌چیز می‌تواند نفی شود. شوپنهاور با طعنه می‌نویسد: «این الهیات تنها الهیات حقیقی است، اما هیچ محتوایی ندارد». اوراق و رسالات یونانی که مجموعه‌ی دیونوسیوسی را تشکیل می‌دهند در قرن نهم خواننده‌ای می‌یابند که آن‌ها را به لاتین برمی‌گرداند: یوهان اریوگنا یا اسکوتوس که همان یوهان ایرلندی است که نامش در تاریخ اسکوتوس اریوگنا[۱۰] یا ایرلندی ایرلندی است. او آموزه‌ای مبنی بر طبیعت وحدت وجودی تدوین می‌کند: اموری خاص تجلیات خداوند (الهامات و نمودهای الهی)اند و پسِ آن‌ها خدا است؛ کسی که تنها وجود است. «اما کسی نمی‌داند او چه است، برای آن که او چه نیست و برای خود و تمام اذهان درک‌ناشدنی است». او دانا نیست، او ورای دانا است؛ اون خوب نیست، او ورای خوب است؛ او به‌گونه‌ای فهم‌ناشدنی از تمام ویژگی‌ها فراتر می‌رود و آن‌ها را پس می‌زند. یوهان ایرلندی برای تعریف او از واژه‌ی نیهیلوم (nihilum) استفاده می‌کند که به معنی نیستی است. خدا نیستی آغازینِ خلق از نیستی (creatio ex nihilo) است؛ مغاکی که مُثُل و موجودات عینی ابتدا در آن به وجود آمدند. او هیچ و هیچ‌کس است؛ کسانی که او را این‌گونه خیال می‌کنند با این باور که این ورای چیست یا چه کسی است این کار را می‌کنند. به این ترتیب، شانکارا می‌آموزد که همه‌ی ابنای بشر، در خوابی عمیق که هستی است، خدای‌اند.

روندی که برجسته‌‌اش کردم اتفاقی نیست‌. تکریمی از نیستی در تمام ادیان رخ می‌دهد یا متمایل به رخ دادن است. بدون تردید می‌توانیم این را در مورد شکسپیر مشاهده کنیم. معاصر او، بن جانسون[۱۱]، او را «فراتر از بت‌پرستی» دوست داشت. درایدن[۱۲] اظهار می‌کند او هومر شعر دراماتیک بریتانیا است، اما اقرار می‌کند اغلب بی‌روح و مطنطن است. قرن هجدهمِ جدلناک تلاش می‌کند تا فضایل او را ارزیابی و از عیوبش انتقاد کند. در ۱۷۷۴، موریس مورگان[۱۳] اظهار می‌کند شاه لیر و فالستاف چیزی جز دگرش ذهن آفریننده‌شان نیستند. در ابتدای قرن نوزدهم، این دیدگاه توسط کولریج[۱۴] بازآفرینی می‌شود که برای او شکسپیر دیگر نه انسان بلکه دگرگونی ادبی خدای لایتناهی اسپینوزا است. او می‌نویسد «شکسپیر به عنوان یک فرد، طبیعت مخلوق[۱۵]، پی‌آمدی بود؛ اما امر مطلقی که به‌طور بالقوه در هر فرد است در او گشوده شد… نه به عنوان انتزاع مشاهده‌ی انسان‌های گوناگون، بلکه به عنوان جوهر قادر به دگردیسی‌های بی‌پایان که خود او یکی از آن‌ها بود». هزلت[۱۶] این را اثبات یا تصدیق می‌کند: «او مانند هر انسانی دیگری بود، اما بی‌شباهت به دیگر انسان‌ها. او هیچ بود، اما هر چیزی بود که دیگران‌اند یا می‌توانند باشند». بعدتر، هوگو او را با اقیانوس قیاس کرد که بستر نمو تمام شکل‌های ممکن است. چیزی بودن بالاجبار تمام چیزهای دیگر نبودن است. کشف گیج‌کننده‌ی این حقیقت بشریت را وامی‌دارد تا بپندارد هیچ بودن بیش از چیزی بودن و به نوعی همه‌چیز بودن است‌. این سفسطه‌ در سخنان پادشاه افسانه‌ای هندوستان نهفته است که از قدرت دست می‌کشد و می‌رود تا در خیابان‌ها گدایی کند: «از این روز به بعد هیچ قلمرویی ندارم یا قلمروام بی‌حد و حصر است، از این روز به بعد کالبدم به من تعلق ندارد یا کل جهان متعلق به من است». شوپنهاور نوشته است تاریخ رؤیابینیِ تمام‌ناشدنی و گیج‌کننده‌ی نسل‌های آدمی است؛ در رؤیا شکل‌های تکرارشونده وجود دارند، احتمالاً هیچ به جز شکل‌ها. یکی از آن‌ها فرآیندی است که در این متن ذکرش به میان آمد. [۱۹۵۰] [۱]کنستانتین کبیر در قرن چهارم میلادی مسیحیت را دین رسمی اعلام می‌کند. او برای تدوین اصول مسیحیت دستور تشکیل شورایی می‌دهد. شورای نیقیه در سال ۳۲۵ میلادی با رهبری آتاناتیوس شکل می‌گیرد. اعتقادنامه‌ی حاصل کار این شورا می‌شود که در آن به الوهیت مسیح و روح‌القدس تأکید شده بود. [۲] Laws: یکی از نام‌های تورات است که به دستورات خدا برای بنی‌اسرائیل اشاره دارد.

.Genesis 1:۱ [۳]

‌.Genesis 3:8 [۴]

.Genesis 6:6 [۵]

.Exodus 6:6 [6]

.Ezekiel 38:19 [7] [۸] از عناوین پاپ که معمولاً آن را در بالای  کاغذهای پاپ می‌آورند.

Fray Luis de León [۹](۱۵۲۷-۱۵۲۹): شاعر و الهی‌دان اسپانیایی.

John Duns Scotus [۱۰](۱۲۶۵/۶۶-۱۳۰۸): کشیش کاتولیک ایرلندی‌، فیلسوف و الهی‌دان.

Ben Johnson [۱۱](۱۵۷۲-۱۶۳۷): شاعر و نمایش‌نامه‌نویس انگلیسی‌.

John Dryden [۱۲](۱۶۳۱-۱۷۰۰): شاعر، نمایش‌نامه‌نویس و منتقد ادبی انگلیسی. او در سال ۱۶۶۸ ملک‌الشعرای انگلستان شد.

Maurice Morgan [۱۳](۱۷۲۵-۱۸۰۲): شکسپیرشناس انگلیسی که برای نوشتن جستاری درباره‌ی سر جان فالستاف شهره است.

Samuel Taylor Coleridge [۱۴] (۱۷۷۲-۱۸۳۴): شاعر، منتقد ادبی و فیلسوف انگلیسی.

Natura naturata [۱۵]: اصطلاحی اسپینوزایی به معنای طبیعت مخلوق و طبیعت طبیعت‌پذیر که در مقابل natura naturans به معنای طبیعت خلاق و طبیعت طبیعت‌‌آفرین قرار می‌گیرد.

William Hazlitt [۱۶](۱۷۷۸-۱۸۳۰): جستارنویس، منتقد ادبی و فیلسوف انگلیسی.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  دلیل استفاده استیون کینگ از نام مستعار

استیون کینگ نام مستعار ریچارد باچمن را برگزید و با آن، داستان‌های متعددی نوشت.

  تحلیل محتوای یک پیوند

درباره‌ی روابط عاطفی و فکری جلال آل احمد و سیمین دانشور به مناسبت سالگرد ازدواجشان

  سیاست شعر نیست

سالروز درگذشت محمدتقی بهار؛ شاعر، ادیب، روزنامه‌نگار و سیاستمدار

  بگذار عقل اربابت باشد*

عرض ارادتی به روح مینوی دکتر محسن جهانگیری، استاد فقید فلسفه دانشگاه تهران

  گفت‏‌وگو با سعدی درباب بشرِ خودکش

سعدی، آزادی واقعی را برآمده از مهرورزی انسانی می‌شناسد و ازهمین‌روست که انسان بی‌تفاوت نسبت به رنج دیگران یا آدم بی‌عشق را از جرگه‌ی انسانیت خارج می‌داند.