img
img
img
img
img
دیکتاتور تماس می‌گیرد

چرا استالین با پاسترناک تماس گرفت؟

گسترش: «دیکتاتور تماس می‌گیرد» رمانی است نوشته‌ی نویسنده‌ی آلبانیایی؛ اسماعیل کاداره. این رمان تأملی جذاب درباره‌ی حاکمیت شوروی، اقتدارگرایی، ساختارهای قدرت و خط و ربط نویسندگان با حاکمان و سیاست‌مداران است.

در ژوئن۱۹۳۴، جوزف استالین ظاهراً با بوریس پاسترناک، رمان‌نویس و شاعر مشهور، تلفنی تماس می‌گیرد تا درباره‌ی دستگیری اوسیپ ماندلشتام شاعر همکار شوروی صحبت کند. اسماعیل کاداره، برنده‌ی افتتاحیه‌ی جایزه‌ی بین‌المللی بوکر، در ترکیبی شگفت‌انگیز از رؤیاها و حقایق پرونده، سه دقیقه‌ای را که آن‌ها صحبت کردند و پس‌لرزه‌های این لحظه‌ی پرتنش و مرموز در تاریخ مدرن را بازسازی می‌کند.

کاداره با درهم‌تنیدن روایت‌های شاهدان، خبرنگاران و نویسندگانی مانند آیزایا برلین، آنا آخماتووا و… داستانی گیرا از قدرت و ساختارهای سیاسی و از رابطه‌ی بین نویسندگان و استبداد را روایت می‌کند.

چرا کاداره این‌چنین در این تماس تلفنی تأمل می‌کند؟ این رخداد به بسیاری از موضوعاتی می‌پردازد که این نویسنده درباره‌ی آن نوشته است: دولت‌های ستمگر با جوامع خود و با شهروندان چه می‌کنند؟ چگونه یک دولت توتالیتر مردم را مجبور به تغییر رفتارها و ارزش‌ها می‌کند، چگونه این سیستم‌ها افراد راست‌گو و درستکار را مجبور می‌کند برای بقای خود بزدلانه رفتار کنند؟

اما موارد شگفت‌انگیز دیگری نیز در این بازی وجود دارد: چرا استالین در وهله‌ی اول با پاسترناک تماس گرفت؟ چرا استالین از او ناامید به نظر می‌رسید؟ آیا مفهوم آن این است که استالین می‌خواست ماندلشتام نجات یابد و امیدوار بود پاسترناک از دوستش دفاع کند؟ کاداره استدلال می‌کند که این سیاست رایج در دیکتاتوری‌هاست؛ رهبر می‌تواند با گذاشتن اعمال کثیف خود بر دوش یارانِ خود، نرم و بی‌عیب ظاهر شود.

این رمان جالبی است؛ زیرا موضوعی جذاب دارد و کاداره متفکری جدی است. در دیکتاتور تماس می‌گیرد کاداره به سراغ یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان روسی می‌رود و نتیجه بدل به اثری خواندنی شده است.

قسمتی از کتاب دیکتاتور تماس می‌گیرد نوشته‌ی اسماعیل کاداره:

به نوشته‌ی شاعر روسی ـ امریکایی، جوزف برودسکی از بین دو روش برانداختن ادبیات، اولی که همانا حمله از جلو بود به نفع روشی فریبکارانه‌تر، کنار گذاشته شد: نابودی اجزای تشکیل‌دهنده، یعنی همان آجرها (یا نویسندگان) که نتیجه‌اش چیزی نمی‌بود جز فروپاشی کل سازه.

زندگی روزمره، انسان‌ها و زبانشان دستخوش زوال و خواری شدند. ملت‌های تشکیل‌دهنده‌ی خانواده‌ی بزرگ کمونیستی هریک در تک‌تک ابعاد زندگی تجارب منحصربه‌فردی را رقم زدند. تعطیلی مکان‌های معرف نظم پیشین از جمله کازینوها، کلوپ‌های شبانه و موارد مشابه با کاهش شمار مردمان مبتلا به جنون، شیدایی، دیوانگی و رفتارهای عجیب و غریب مصادف شد. زبان، زبان مکتوب و به‌ویژه زبان گفتار در این میان نقش مهمی را ایفا کرد.

برخی واژه‌های مسئله‌آفرین مثل آقا، بانو یا خانم مزاحمت‌های بسیاری به بار آوردند.

این واژه‌ها به‌راستی که موانع بزرگی پیش روی گذار به کمونیسم بودند. هر کشور از جمله آلبانی دستخوش تجربه‌های یگانه‌ای در باب زبان شد. این کشور کوچک که بیش از هر چیزی به ناکامی‌ها و واپس‌گرایی‌اش شهرت دارد رویکرد غیرمنتظره‌ای نسبت به چنین واژه‌هایی برگزید. به تأسی از اتحاد شوروی، واژه‌ی آقا در همان مرحله‌ی اول سوسیالیسم از اعتبار افتاد، هرچند بانو کج‌دار و مریز به حیات خود ادامه داد؛ اما بیشترین شگفتی در رابطه با خانم رقم خورد. در آلبانی، به‌ویژه در مدارس ابتدایی تلاش‌های گسترده‌ای برای جایگزینی این واژه صورت گرفت، چون در زبان این کشور بر واژه‌ی مادر دلالت می‌کرد. با همه‌ی این تفاسیر ده‌ها هزار کودک خردسال این واژه را به معلم ترجیح دادند.

اقدامات برای جایگزینی این واژه یکی پس از دیگری ناکام ماند. کودکان با یکدندگی بسیار معلمانشان را خانم نامیدند. همین لشگر انبوه کودکان بود که شکست‌ناپذیر از آب درآمد و واژه‌ی خانم با آن شکوه بهت‌آورش جزئی جدایی‌ناپذیر از زبان آلبانیایی لقب گرفت.

شوربختانه و غیرمسئولانه اینکه دانشجویان زبان و ادبیات آلبانیایی کوچک‌ترین توجهی به این فتح‌الفتوح نکرده‌اند، رویدادی که در عین تکان‌دهنده بودن خبر از آینده می‌داد. از منظری وسیع‌تر زندگی انسان‌ها یکسره با چالش‌های تیره و تاری مواجه بود. جدای از غیب شدن میخانه‌های شبانه‌روزی به سیاقی که ذکر شد، رفته‌رفته از تعداد شخصیت‌های مضحکی که ادبیات در دوران خفقان به آن متوسل می‌شد کاسته شد. درست مثل زنان زیبایی که برازندگی‌شان می‌توانست داستانی عاشقانه را رقم زند. مردم بی‌هیچ حاصلی به تالارهای ملال‌آور اتحادیه‌ی نویسندگان چشم می‌دوختند، بلکه نویسنده‌ای تأثیرگذار ظهور یابد.

در بین افرادی که از روی اتفاق طعم زندانی شدن را نچشیدند، نویسندگان برآمده از طبقه‌ی کارگر یا یتیم‌خانه‌ها با بلاهت بسیار پای صحبت معدود همکارانی می‌نشستند که برای شرکت در جشن‌ها به مسکو دعوت شده بودند و در باب ادبیات شوروی روده‌درازی می‌کردند.

در آلبانی کوچک، که اسیر جنون استالینیسم شده بود، لاسگوش پورادچی به جایگاه رفیع ایستادن روی مرز میان زندگی و مرگ نایل شد. شاعران بوداپست و مسکو چه انتظاری می‌توانستند داشته باشند؟ گله‌ی آهوان محجوب هنر پراکنده شده بود، آهوانی که بی‌رحمانه در کمند شکارچی گرفتار آمده بودند و دیگر نمی‌توانستند یکدیگر را به‌سادگی پیدا کنند.

اما در خلال همین دوران بی‌خبری، تاریخ ماجراهای شگفتی را ثبت و ضبط کرده است: شخصیت‌های عجیب در دل مسکو، ایستگاه‌های قطار، کلبه‌ها و تبعیدگاه‌هایی با اسامی نامأنوس مثل وتورویا رکا (جویبار دوم) و البته بازجویان، نه یکی، بلکه دو یا بیشتر. بعدش رویدادی که مکتوب نشد و فقط دهان‌به‌دهان می‌چرخید، ماجرایی هراس‌آور در رابطه با ماندلشتام. یازده نفر ماجرا را شنیده بودند و ماندلشتام دستبند بر دست وادار شد نامشان را فاش کند.

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  داستان انسان سرگشته‌ی جهان سومی

این کتاب در مورد روشنفکران جهان سوم است که در جوانی پرشور و آرمان‌خواه هستند.

  چرا استالین با پاسترناک تماس گرفت؟

این رمان تأملی جذاب درباره‌ی حاکمیت شوروی، اقتدارگرایی، ساختارهای قدرت و خط و ربط نویسندگان با حاکمان و سیاست‌مداران است.

  دوستی ایران و هند

کتاب «زعفران و صندل» مجموعه سروده‌های بَلرام شُکلا، از پارسی‌سرایان هندوستان

  خودِ مرگ

یخبندان، سراسر سرما و تاریکی است.

  سفری شگفت‌انگیز به ذهنِ انسان

آخرین اثر ای.ال. دُکتروف به روایتِ برنده پولیتزر