img
img
img
img
img

بی‌اخلاقی پژوهشگران اخلاق ایرادی ندارد!

جاستین واینبرگ/ مترجم: فائزه گلشنی

خانه‌ی اخلاق‌پژوهان جوان: همیشه از آرایشگرها انتظار داریم که موهای مرتبی داشته باشند. خوشمان نمی‌آید که فروشندۀ لباس‌فروشی، لباس‌های کهنه یا وصله‌پینه‌ای به تن کند. گویی قضیه خیلی آشکار است. هرکسی که نماد چیزی است، باید بهترین آن باشد. پژوهشگران اخلاق و فیلسوفان اخلاق هم از این امر مستثنا نیستند. ولی نویسندۀ این مقاله، چندان با این مقایسه همدل نیست و نکاتی را بیان می‌کند که چه‌بسا نگاه‌مان را به این موضوع عوض کند.

چرا باید پژوهشگران اخلاق، اخلاقی باشند؟

در پست اخیر  The Splintered Mind، اریک شویتزگبل (دانشگاه کالیفرنیا، ریورساید) می‌پرسد که آیا «یکی بودن عمل با حرف در اخلاق‌پژوهان» مهم است یا نه. عقیده‌ای که او بررسی می‌کند این است: «البته وقتی کسی بدرفتاری می‌کند، ناامیدکننده است. اما وقتی یک پژوهشگر اخلاق به بیراهه می‌رود، فاجعه رخ می‌دهد.» او با این فکر موافق است، اما این پست را صَرف ارائه و بررسی استدلال‌هایی علیه آن می‌کند، و در عوض به‌نفع چیزی استدلال می‌کند که آن را تفکیک شلری بین آموزه‌ها یا نوشته‌های یک اخلاق‌دان و رفتار شخصی آن‌ها» می‌نامد. (این ایده به نامِ ماکس شلر، اخلاق‌پژوه آلمانی کاتولیک در اوایل قرن بیستم نامگذاری شده است که به نظر نمی‌رسید از اختلاف بین اخلاقیاتی که تدریس می‌کرد و «رفتار شخصی وحشتناک» خود، خیلی نگران باشد).

شویتزگبل فکر می‌کند استدلال برای تفکیک شلری، بهترین نتیجه را دارد، اگرچه آن را خیلی ساده می‌داند، که به هدف اخلاق آموزشی مربوط می‌شود: «انتظار می‌رود که اخلاق‌دانان، عالِم باشند، نه قدیس».

پژوهشگران اخلاق اگر استدلال‌های متقنی برای نتیجه‌گیری‌های اخلاقی جالب بیابند، بدون داشتن شرطی موفق می‌شوند که آن‌ها را به دانشجویان خود آموزش می‌دهند و در قالب تحقیق منتشر کنند، و با توانایی، این تلاش فکری را دنبال می‌کنند. نحوۀ زندگی پژوهشگران اخلاق به همان اندازه در نتیجه‌گیری‌هایشان اهمیت دارد که نحوۀ زندگی شیمی‌دان‌های محقق در نتایج‌شان. ما باید نوشته‌های اخلاقی شلر را بر اساس ارزش آن‌ها و به‌مثابۀ یک مقاله قضاوت کنیم و لزومی ندارد که وارد زندگی او شویم.

او می‌افزاید:

«کسانی که طرفدار رویکرد اصولاً روشنفکرانه به اخلاق هستند، حتی ممکن است به‌طرز موجهی به تفکر اخلاقی آموزشی خود اعتماد نداشته باشند؛ به اندازه‌ای که آگاهانه آن را از زندگی روزمره جدا کنند. اگر عقل سلیم و سنت راهنمای معقول‌تری برای زندگی هستند تا اخلاق آموزشی، ممکن است خط مشی درست مستلزم این باشد که نگذارید نتیجه‌گیری‌های اخلاقی عجیب و غریب و افراطی شما، نحوۀ رفتارتان با اطرافیان را تغییر دهد.»

او همچنین به فایدۀ فکری برای تفکیک شلری اشاره می‌کند که با اهداف آموزندۀ آن همخوانی دارد:

«اگر از اخلاق‌شناسان انتظاری نداشته باشیم که بر اساس هنجارهای مورد دفاع‌شان زندگی کنند، این امر، آن‌ها را از ایده‌ه‌ای افراطی‌ای رها می‌کند که چه‌بسا درست باشد، اما مستلزم فداکاری زیادی باشد یا زندگی براساس آن سخت باشد. اگر تفکیک شلریان را بپذیرم، می‌توانم نتیجه بگیرم که لذت‌بردن از هر گونه تجملات غیراخلاقی است، بدون این‌که احساس کنم تعهد خاصی دارم که مینی‌ون را بفروشم یا بودجۀ تحصیلات دانشگاهی فرزندانم را خرج کنم. اگر پس‌اندازِ دانشگاه فرزندان من واقعاً در معرض خطر بود، من برای پرهیز از این نتیجه‌گیری خیلی انگیزه داشتم. این واقعیت احتمالاً استدلال مرا تحت‌تأثیر قرار خواهد داد. اگر اخلاق را همچون بازی فکری‌ای بدانیم که از زندگی عملی من جداست، می‌توانم از اقداماتی که مرا به آن‌ها رهنمون می‌شود پیروی کنم، بدون این نگرانی که در پایان باید از چیزی دست بکشم. سیاست تفکیک شلری ممکن است گفتمان آکادمیک بهتری را ایجاد کند که در آن محققان از پیگیری تفکر خود نمی‌ترسند، حتی اگر به نتیجه‌گیری افراطی‌ای منجر شود.»

این گفته را می‌پسندم که «فیلسوفان هم مثل مردم عادی هستند». ما نباید میزان مقاومت فیلسوفان در برابر استدلال انگیزشی، سوگیری‌های شناختی و مواردی از این قبیل را بیش از واقعیت برآورد کنیم، و باید توجه داشته باشیم که چگونه موقعیت‌های مختلف ــ که با هنجارها و انتظارات انضباطی، از موارد دیگر مشخص می‌شوند ــ ممکن است بر پذیرش ما نسبت‌به آن‌ها تأثیر بگذارد.

من تصور می‌کنم که مجموعه‌ای از ایرادات به این نکته به‌نفع تفکیک شلری مربوط به ارزش معرفتی زندگی مطابق با اصول یا ایده‌هایی است که فرد در مورد آن استدلال می‌کند. بر اساس مفروضات نسبتاً سست، «چگونگی زندگی براساس آن» در مورد یک اصل اخلاقی، چیزی که می‌توانیم آن را «کیفیت اخلاقی» بنامیم، عاملی مرتبط با ارزیابی معقول‌بودن آن است. اگر از فیلسوفان انتظار نمی‌رود که طبق اصولِ مورد استدلال‌شان زندگی کنند، ممکن است فکر کنیم که آن‌ها شاهدی مرتبط با استدلال خود در دست ندارند.

اما اگر فکر نمی‌کردیم هدف فلسفۀ اخلاق، استدلال برای صدق قضاوت‌های اخلاقی خاص، اصول، ادعاها، نظریه‌ها و غیره  است، چه می‌شد؟

لحظه‌ای به عقب برگردیم.

توجه داشته باشید سؤالی که شویتزگبل در نظر دارد، مسلم می‌گیرد کار فیلسوفان اخلاق این است که برای ایده‌ها، اصول، نظریه‌های اخلاقی و مواردی از این قبیل استدلال می‌کنند ــ و «استدلالِ به‌نفع» صرفاً به معنای شرح استدلال برای یک موقعیت است تا بفهمند چه هستند یا ارزیابی نقاط قوت، ضعف و مفروضات نیست، بلکه به معنای حمایت، یا توصیه، یا طرفداری، یا ادعای صحت‌شان است.

سؤالاتی در مورد این‌که چگونه باید عمل کنیم، چه‌چیزهایی را باید ارزش بدانیم، چگونه افرادی باید باشیم، و چرا، و بخش مهمی از کار فیلسوفان اخلاق، در این مسیر تفکر، این است که بفهمند کدام پاسخ‌شان به این سؤالات صحیح هستند و از آن‌ها دفاع کنند. این را  الگوی پاسخ فلسفۀ اخلاق بنامید.

به نظر می‌رسد الگوی پاسخ فلسفۀ اخلاق کاملاً محبوب است. مسلماً بسیاری از فیلسوفان اخلاق کار خود را بر اساس آن الگو فهم می‌کنند و بنابراین فکر نمی‌کنم برای شویتزگبل چنین فرضی عجیب باشد.

اما اگر مدل پاسخ را رد کنیم چه می‌شود؟ اگر فیلسوفان اخلاق از مواضع اخلاقی به‌عنوان بخشی از کار خود حمایت نمی‌کردند، آن‌وقت ما به مسئله تعارض بین کار فیلسوف اخلاق و رفتار شخصی او نمی‌رسیدیم. مشکل پیش نخواهد آمد، بنابراین نیازی به «تفکیک شلری» نخواهد بود.

من اتفاقاً فکر می‌کنم نباید الگوی پاسخ را بپذیریم. پاسخ‌ها نقطه‌قوت فلسفه نیستند. مواضع باید بیان شود، استدلال‌های مربوط به آن‌ها توضیح داده و در نظر گرفته شود، فرض باربَر و موارد احتمالی شناسایی و تصدیق شود، و غیره. ولی، با توجه به ظرفیت ما در مقام فیلسوفان اخلاق، می‌کوشیم بهترین پاسخ‌ها را بیابیم.

تعجب‌آور نخواهد بود که بدانیم (هنوز) همه با من در این مورد موافق نیستند و بنابراین در عین حال، ما همچنان فیلسوفان اخلاقی را خواهیم داشت که وظیفۀ خود را در مقام فیلسوف اخلاق انجام می‌دهند تا دفاع یا حمایت از ایده‌های هنجاری خاصی را انجام دهند و بنابراین ما احتمالاً همچنان با این سؤال روبه‌رو خواهیم شد: «آیا درست نیست که فیلسوف اخلاقی از دیدگاهی اخلاقی طرفداری کند و عکس آن عمل کند؟»

پاسخ من به این سؤال مثبت است، اما نه به دلیل هر گونه بی‌اخلاقی مضاعف و مفروض در اعمال نادرست اخلاقی فیلسوف اخلاق. بلکه به دلیل مشکلی که در روش‌شناسی فلسفی آن‌ها وجود دارد: الگوی پاسخ. فیلسوف اخلاق در کار خود از پاسخ‌ها یا قضاوت‌ها با قطعیتی دفاع می‌کند که به اندازه‌ای قوی است که انتقاد از رفتار آن‌ها را توجیه می‌کند. (اگر فکر نمی‌کنید این خیلی بد است، روشن می‌شود که رفتار غیراخلاقی فیلسوفان اخلاق خیلی بدتر از همان رفتار غیراخلاقی‌ای نیست که دیگران انجام می‌دهند).

در این مرحله، ممکن است فکر کنید که من با خودم مخالفم. من ایده‌ای را مطرح می‌کنم ــ مدل پاسخ را در فلسفۀ اخلاق رد می‌کنم ــ و در عین حال به سؤالی دربارۀ فلسفۀ اخلاق در مورد بدبودن نسبی عوامل مختلفی که به اشتباه عمل می‌کنند، پاسخ می‌دهم. بنابراین، در ظاهر، من به روشی رفتار می‌کنم که معتقدم نباید آن‌طور رفتار کرد.

آیا این یک مشکل است؟ به چند دلیل، من این‌طور فکر نمی‌کنم. اما این نوشته به‌اندازۀ کافی طولانی است، بنابراین من این را به شما خوانندگان عزیز واگذار می‌کنم که اگر برایتان اهمیت دارد، این دلایل را بیابید.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  چند درصد از ایرانیان این مرد بزرگ را می‌شناسند؟

اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتاب‌های مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.

  چرا از گوش دادن به موسیقی غمگین لذت می‌بریم؟

وقتی موسیقی غمگین گوش می‌دهیم آن را در زمینه زیبایی‌شناختی، لذت‌بخش می‌دانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته می‌شود.

  بی‌اخلاقی پژوهشگران اخلاق ایرادی ندارد!

هرکسی که نماد چیزی است، باید بهترین آن باشد. پژوهشگران اخلاق و فیلسوفان اخلاق هم از این امر مستثنا نیستند.

  زندگی، عشق و ادبیات

مروری بر زندگی و آثار آن تایلر

  شاعری در حضور پروانگی‌های مقدس

مروری بر هستی‌شناسی در شعر بیژن نجدی