شرق: «یادداشتهای آدم زیادی» یکی از رمانهای کوتاه و مشهور ایوان تورگنیف است که به تعبیر بابک شهاب، مترجم کتاب، قهرمان اصلی در آن تمام احساسات خود را موشکافی میکند و حتی از نامحسوسترین طیف روان خود نیز فرونمیگذارد. این داستان را از نمونههای مهم روایت اول شخص خواندهاند که نمادی از کهنالگوی مفهوم ادبی روسی «آدم زیادی» است. در یادداشت مترجم ابتدای کتاب این مفهوم پیگیری شده است: «به رغم اینکه آدم زیادی پیش از تورگنیف در آثار گریبایدف، پوشکین و لرمانتُف نیز تصویر شده بود، تورگنیف در وضوحبخشیدن به چهره این شخصیت ادبی جایگاه ویژهای دارد». مترجم مینویسد که اصطلاح آدم زیادی، پس از انتشار داستان تورگنیف در ۱۸۵۰ زیر عنوان «یادداشتهای آدم زیادی» رواج پیدا میکند. آنچه آدمهای زیادی را از دیگران متمایز میکند، قدرت اندیشه و توأمان، سستی، بحرانهای روحی، بدبینی درباره دنیای پیرامون و نیز ناسازگاری در کلام و رفتار چنین آدمهایی بود. «تورگنیف با خلق چولکاتورین در «یادداشتهای آدم زیادی»، رودین در داستان «رودین»، لاورتسکی در «آشیانه اشراف» و نژدانف در «خاک بکر» تصویر کاملی از این شخصیت ارائه داد. «آدم زیادی مانند هملتِ شکسپیر، از غیرطبیعیبودن افکار و سستی ارادهاش آگاه است. او از تحلیل جانکاهِ درونش لذتی غیرطبیعی میبرد. زنان توانمند آثار تورگنیف این چهرههای نومید و بدگمان را به سایه میرانند و تلویحاً به سخره میگیرند». آنطور که در این یادداشت آمده است، ادیبان همروزگار تورگنیف آثار او را بسیار ارزشمند میدانستند و آنها را بسیار ستودهاند. بلینسکی، منتقد ادبی روس، به توانایی نویسنده در به تصویر کشیدن طبیعت روسیه اشاره میکند. گوگول، او را برجستهترین نویسنده عصر میدانست. لف تولستوی نیز در نامهای به پیپین نوشت: «تورگنیف انسان بسیار خوبی است (خیلی عمیق نیست، بسیار ضعیف است، اما مهربان و خوب است) و همیشه آنچه را که در ذهن دارد و احساس میکند، بر زبان میراند». اما رمانهای تورگنیف کارکردی بیشتر دارند. این رمانها را نهتنها میخواندند، بلکه از قهرمانان آثارش در زندگی عادی تقلید میکردند. «در هر اثر او قهرمانی تصویر شده که بیانگر ظرایف زندگی و باورهای خودِ نویسنده است». از طرف دیگر، تورگنیف که طرفدار غرب و فرهنگ اروپای غربی بود، در میان ادیبان این خطه نیز نویسندهای شناختهشده بود. در سالهای ۱۸۵۰ آثار او به زبان آلمانی منتشر شد و در سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۸۸۰ پرخوانندهترین نویسنده روس در آلمان بود. در فرانسه نیز از «یادداشتهای یک شکارچی» استقبال بسیاری شد و حتی گی دو موپاسان، تورگنیف را انسانی بزرگ و نویسندهای فوقالعاده خواند و ژرژ ساند به تورگنیف نوشت: «استاد! ما همه باید در مکتب شما درس بیاموزیم». تورگنیف همچنین با کتابهای «یادداشتهای یک شکارچی» و «آشیانه اشراف» و «خاک بکر» در محافل ادبی انگلستان شهرت یافت. در بخشی از کتاب «یادداشتهای آدم زیادی» میخوانیم: «من بهزودی، خیلی زود، خواهم مُرد. رودخانهها یخجامههایشان را از تن میکَنند و من بر جریان برفابِ واپسین میروم… به کجا؟ خدا میداند! شاید به دریا. چه میشود کرد! اگر قرار به مردن است، چه بهتر که در بهار رخت بندم. اما آیا آغاز نگارش یادداشتهای روزانه دو هفته پیش از مرگ، مضحک نیست؟ اما چه اشکالی دارد؟ مگر چهارده روز از چهارده سال و چهارده سده چه کم دارد؟ میگویند پیشروی ابدیت اینها همه ناچیز است، بله؛ اما دراینصورت خود ابدیت نیز ناچیز است».
معرفی کتاب «همه چیز از اینجا دور است»
معرفی کتاب «دفترهای مالده لائوریس بریگه»
نگاهی به رمان «فرار بیفرجام»
داستانهای این کتاب نیز با همان دغدغههای همیشگی او نوشته شدهاند: عشقهای گمشده، جوانی، موسیقی، کوچههایی که ناگهان از یاد میروند یا یک خیال و خواب دور.
این هم جور دیگر بازآفرینی طنزآمیز شش قصهی مشهور پریان است.