گسترش: کتاب «شهر ان»، نوشتهی لِئانید دابیچین، به همت انتشارات وال به چاپ رسیده است. «شهر ان» تنها رمان این نویسندهی روس در سال ۱۹۳۵، یعنی هجدهمین سال انقلاب، به چاپ رسید، زمانیکه نخستین متروی مسکو با سیزده ایستگاه به شکل قصرهایی زیرزمینی در اتحاد جماهیر شوروی افتتاح شد؛ یک روز صبح شهروندان هنگام ورود به پارک فرهنگی گورکی با مجسمهی دوازدهمتری «دختری با پارو» روبهرو شدند. در ۲۴ اکتبر، نخستین ستاره، یعنی نماد قدرت شوروی، بر فراز برج اسپاسکایای کرملین نصب شد، ستارهای با قاب فولادی و روکش طلایی و داس و چکشی ساختهشده از جواهرات اورال در میانهی آن؛ برای نخستینبار پس از انقلاب، تعطیلات و جشن سال نو که از سوی مقامات شوروی ممنوع و سنّتی بورژوایی اعلام شده بود مجدداً آزاد شد و به زندگی مردم بازگشت و رفیق استالین، با استقبال از کارگرانی که استخانووا به پایتخت آمده بودند، در سخنرانی معروف خود گفت: «زندگی بهتر شده، زندگی شادتر شده!» و سپس با کنایهای آشکار اضافه کرد: «وقتی زندگی شاد و سرگرمکننده میشود، کار بهآرامی پیش میرود»؛ و از آن پس، رکوردزنی کارگران و بافندگان و معدنچیان برای افزایش راندمان کاری در کمترین ساعت ممکن آغاز شد. باری، رمان «شهر ان» در چنین زمانهای منتشر شد.
«شهر ان» را با آثار جیمز جویس و مارسل پروست مقایسه میکنند. رمان، با برچسب فرمالیستی بودن، شدیداً مورد حمله قرار گرفت و منجر به ناپدید شدن نویسنده و مرگ احتمالی او براثر خودکشی شد.
اگرچه «شهر ان» نام خود را از شهری در رمان «نفوس مرده» اثر گوگول گرفته است، به احتمال زیاد مختصات شهر براساس شهر دوینسک (در گویش روسی) یا دائوگافپیلس (در گویش بلاروسی) بازسازی شده است.
این رمان نخستینبار در ۱۹۹۸ به زبان انگلیسی منتشر شد. رمان جریان سیال ذهن پسربچهی کنجکاو و کتابخوانی را از هفت سالگی در ۱۹۰۱ تا پانزده سالگی دنبال میکند. راوی از وقایع عادی و روزمرهی زندگی و خانوادهی خود، سالهای تحصیل، مرگ پدر، کتابهایی که میخوانَد، نخستین رمانی که خوانده، نامههای عاشقانهای که دریافت کرده، دوستان و آرزوها و همچنین آغاز جنگ روسیه و ژاپن برایمان میگوید. کنایههای نویسنده و توصیف قهرمان داستان از ولایتی که در آن زندگی میکند نیز این رمان را به «نفوس مرده» ی گوگول نزدیک میکند. ریچارد ک. بوردون، نویسنده و سردبیر انتشارات اسپیکینگ از لسنرز، در وصف دابیچین گفته است: «دابیچین تازه شروع به کشف طیف وسیعی از استعدادهای خود کرده بود که انتشار شهر ان در ۱۹۳۵ منجر به مرگ او شد. شهر ان، درعینحال، کاوشی غنایی در ادبیات اسطورهای کودکان است.»
این اثر مدرنیستی و مبتکرانه تا ۱۹۸۹ هرگز تجدیدچاپ نشد و پس از آن در مجموعهی کتابهای فراموششده مجدداً به چاپ رسید. نخستین اشاره به ایدهی خلق این اثر در نامهی دابیچین به میخائیل اسلونیمسکیِ نویسنده در ۱۹۲۶ دیده میشود. در این زمان، دابیچین با مادر و خواهران خود در بریانسک در یک اتاق زندگی میکرد. او کار روشمند روی این اثر را در ۱۹۲۸ آغاز کرد اما خیلی زود آن را کنار گذاشت و پس از وقفهای طولانی، در ۱۹۳۲ نوشتن آن را از سر گرفت. تا تابستان ۱۹۳۳، ده فصل از سی و چهار فصل آن را نوشت. «شهر ان» پس از نقل مکان نویسنده به لنینگراد در ۱۹۳۴ تکمیل شد. در ابتدا گزیدهای از اثر در مجلهی کراسنایا نوو (شماره ۵، سال ۱۹۳۴) و سپس کل اثر در ۱۹۳۵ بهصورت کتاب در انتشارات ساویتسکی پیساتل (به معنای نویسندهی شوروی) به چاپ رسید.
در این اثر، پسرکی خردسال داستان زندگی خود را در شهرستانی بینام واقع در غرب روسیه، در کرانهی رود دوینا، ساحل کورلند و و پولوتسک روایت میکند. به احتمال زیاد، آنچه میخوانیم دربارهی شهر دوینسک است. راوی داستان شهر رؤیایی خود را به قیاس با شهر محل وقایع رمان «نفوس مرده» ـ کتابی که همزمان با روایت داستان در حال خواندن آن است، «شهر ان» مینامد و در طول زمان همواره ارجاعات زیادی به این اثر دارد. ماجراهای داستان بازهی زمانی ده سالهای را در برمیگیرد که از ورود قهرمان به دبستان آغاز میشود و با فارغالتحصیل شدن از دبیرستان (احتمالاً در ۱۹۱۱) پایان مییابد.
قهرمان داستان، زندگی خود در خانه، تدریس، مرگ پدر، تلاش برای دوستیابی و سفرهای متعدد به کریمه، سواستوپل و یوپاتوریا را توصیف میکند. روند رشد و بالندگی قهرمان داستان تحت تأثیر پژواک رویدادهای مهم تاریخی اوایل قرن بیستم نمود مییابد؛ رویدادهایی نظیر ماجرای دریفوس، جنگ روسیه و ژاپن، ترور پلوه و دوک بزرگ سرگئی آلکساندرویچ، انقلاب ۱۹۰۵، ظهور سینماتوگراف، یکصدمین سالگرد لغو قانون ارباب ـ رعیتی.
دابیچین کار خود را در ۱۹۲۴، با داستانهای کوتاه در مجلهی روسی معاصر لنینگراد آغاز کرد. در مجموعه داستانهای کوتاه «ملاقات با لیز» (۱۹۲۷) و «پرتره» (۱۹۳۱)، تقابل جهان سابق با واقعیت پس از انقلاب به تصویر کشیده شده است. داستانهای کوتاه او با مضامین ضدروانشناسی و غنایی مشخص میشوند. در رمان «شهر ان»، خاطرات قهرمان از کودکی خود اساس روایت را تشکیل میدهد. انتشار مجدد آثار این نویسنده تنها پس از پروسترویکا در ۱۹۸۹ آغاز شد.
تاریخ مرگ دابیچین همان تاریخ ناپدید شدن اوست. شاید او در جایی پنهان شده و خودش را از سایرین مخفی کرده بود. از او تنها یک نامه باقی مانده است که پیش از رفتن به نیکالای چوکُفسکی نوشته و در آن از دوستش خواسته بود پس از دریافت جایزه و حقالزحمهی کارهایش، بدهیهای او را بپردازد. نامه با این جملات به پایان رسید: «دنبال من نگردید، من به سرزمینهای دور میروم.»
در سپتامبر ۲۰۱۲، از گوری خالی در جوار قبر پدر نویسنده در قبرستان دائوگافپیلس بهعنوان آرامگاه ابدی او رونمایی شد. دانشگاه محلی دائوگافپیلس همهساله به خوانش آثار دابیچین میپردازد و کنفرانسهای علمی متعددی در این زمینه برگزار میکند.
قسمتی از کتاب شهر ان نوشتهی لِئانید دابیچین:
میخواستم از راهب بپرسم اگر برای نشاندن کسی در جهنم حسابی دعا کنند، آیا خدا قبول میکند و برای دیدن راهب فکر کردم که با مارتینکِویچ نزد او بروم. موفق نشدم زیرا هنگهای ارتش بازگشتند و نیروهای جایگزین آنها از اینجا رفتند و راهب هم با آنها رفت.
افسران از آسیا اشیای کوچک زیادی با خود آورده بودند. کاندراتیف چیزهای جالبی برای ما آورد که روی دیوار آویزان کنیم. روی میزش، جایی که زمانی کتاب زرتشت قرار داشت اکنون «خندهی سرخ» خودنمایی میکرد. او آن کتاب را برای مطالعه به ما داد.
چندی بعد با آلکساندرا لوونا دیدار کردیم. او پیر شده بود. به ما گفت که خودش را وقف مراقبت از دکتر واگِل کرده؛ زیرا سرش بهشدت صدمه دیده و اشاره کرد که ممکن است اصلاً از او جدا نشود. از شنیدن این خبر بهشدت متأثر شدیم.
معلوم شد کلیسایی که راهب کشیش آن بود و کارمانُوا با آن همه اشتیاق به آنجا میرفت ممکن است جابهجا شود. آن را باز کردند و به حومهی کرویتسبرک فرستادند، جایی که بخشی از لتونیاییها ارتدکس بودند. اینک قرار بود به جای آن، «کلیسای جامه پادگانی» ساخته شود. ما با علاقه و کنجکاوی منتظر بودیم ببینیم چطور کلیسایی خواهد شد.
در یک عصر روشن، وقتی من و مامان چای مینوشیدیم، چاپلینسکی به خانهی ما آمد و با هیجان زیاد به ما اطلاع داد که یک نفر به کارامانُف در راه دفتر به خانه شلیک کرده و او بعد از یک ربع ساعت مرده است.
زنان کنجکاو یکییکی به خانهی ما آمدند و دربارهی کارمانفها ما را به باد سؤال گرفتند. به آنها جواب میدادیم. مامان برایشان توضیح میداد که همسر مهندس چند سالی بود که دیگر با مهندس زندگی نمیکرد. من شگفتزده شدم و حرف او را تصحیح کردم اما او به من تشر زد که در حرفهای بزرگترها دخالت نکنم.
شهر ان را میترا نظریان ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۸۴ صفحهی پالتویی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.
معرفی کتاب «همه چیز از اینجا دور است»
معرفی کتاب «دفترهای مالده لائوریس بریگه»
نگاهی به رمان «فرار بیفرجام»
داستانهای این کتاب نیز با همان دغدغههای همیشگی او نوشته شدهاند: عشقهای گمشده، جوانی، موسیقی، کوچههایی که ناگهان از یاد میروند یا یک خیال و خواب دور.
این هم جور دیگر بازآفرینی طنزآمیز شش قصهی مشهور پریان است.