گسترش: «نسل مضطرب» با زیرعنوانِ غرق شدن در رسانههای اجتماعی و سونامی بیماریهای روانی، کتابی است نوشتهٔ جاناتان هایت که نشر نوین توسعه آن را به چاپ رسانده است. این کتاب روایتگر اتفاقی است که برای نسل متولدشدهٔ پس از سال ۱۹۹۵ رخ داده است؛ منظور همان نسلی است که آن را عموماً نسل Z میشناسند. نسل Z پس از نسل Y (متولدان سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۵) به دنیا آمدهاند. برخی بازاریابان میگویند که متولدشدگان تا حوالی سال ۲۰۱۰ کماکان نسل Z محسوب میشوند و عنوان نسل آلفا را برای متولدان سال ۲۰۱۰ به بعد پیشنهاد میدهند؛ اما گمان نمیرود که دورهٔ نسل Z ـ نسل مضطرب ـ پایانی داشته باشد.
به لطف مطالعات پیشگامانهٔ جین تونج، روانشناس اجتماعی، میدانیم که علت تفاوت نسلها چیزی فراتر از رویدادهایی است که کودکان تجربه میکنند (نظیر جنگها و رکودهای اقتصادی) و تغییرات در فناوریهایی نظیر رادیو، بعد تلویزیون، رایانههای شخصی، اینترنت و گوشیهای آیفون را که افراد طی دوران کودکیشان استفاده میکنند نیز شامل میشود. قدیمیترین اعضای نسل Z در حدود سال ۲۰۰۹ وارد دورهٔ بلوغ شدند، یعنی وقتی که چندین جریان فناوری همپوشانی یافتند: گسترش سریع پهنای باند اینترنت پرسرعت در دههٔ ۲۰۰۰، ورود آیفون در سال ۲۰۰۷ و عصر جدید رسانههای اجتماعیِ شدیداً پرطرفدار. مورد آخر با معرفی دکمههای لایک و ریتوئیت (یا بهاشتراکگذاری) که پویاییهای اجتماعی جهان آنلاین را متحول کردند، در سال ۲۰۰۹ کلید خورد. تا قبل از سال ۲۰۰۹، رسانههای اجتماعی برای خبر گرفتن از دوستان مفید بودند و بهسبب داشتن قابلیتهای بازخورد پژواکی و فوری کمتر، در قیاس با اکنون، بسیار کمتر سمّی بودند.
نسل Z به نخستین نسلی در تاریخ بدل شد که دوران بلوغ را با دروازهای در جیب خود سپری کرد، دروازهای که او را از اطرافیانش دور میساخت و به دنیای بدیلی میبرد که هیجانانگیز، اعتیادآور، بیثبات و نامناسب برای کودکان و نوجوانان بود. موفقیت اجتماعی در چنین جهانی مستلزم آن بود که این نسل بخش بزرگی از خودآگاهیاش را دائماً به مدیریت برند آنلاین خویش اختصاص دهد. برای جلب پذیرش از سوی همسالان، که اکسیژن دوران نوجوانی است، و جلوگیری از شرمساری آنلاین که کابوس نوجوانی است، چنین روندی دیگر ضروری بود. نوجوانان نسل Z ساعات زیادی از شبانهروز را در پستهای شاد و پر زرقوبرق دوستان، آشنایان و اینفلوئنسرهای غریبه غرق شدند. اعضای این نسل به تماشای تعداد فزایندهای از ویدئوهای تولیدشده توسط دیگر کاربران و جریان مطالب سرگرمکنندهای نشستند که از طریق سیستم پخش خودکار و الگوریتمهایی به آنها ارائه میشد که قصدشان آنلاین نگه داشتن هرچه بیشتر آنان بود. آنها زمان بسیار کمی را صرف بازی کردن، لمس کردن یا حتی برقراری تماس چشمی با دوستان و خانوادهشان کردند و در نتیجه، مشارکتشان در رفتارهای اجتماعی ملموس و ضروری برای رشدِ مناسب کاهش یافت.
«نسل مضطرب» روایتگر اتفاقی است که برای نسل Z رخ داده است. ادعای اصلی جاناتان هایت در این کتاب این است که دو گرایش موجب شد کودکان متولدشده پس از سال ۱۹۹۵ به نسلی مضطرب بدل شوند: محافظت مفرط از فرزندان در برابر دنیای واقعی و محافظت اندک از آنان در دنیای مجازی.
هایت با تحلیلی عمیق و دادههایی دقیق نشان میدهد چگونه فناوریهای نوین، شبکههای اجتماعی و تغییرات فرهنگی، مغز و رفتار نسل جدید را دگرگون کردهاند. او هشدار میدهد که این تغییرات موجی از اضطراب، افسردگی و انزوای اجتماعی را در میان جوانان به راه انداخته است.
اما «نسل مضطرب» فقط یک هشدار نیست؛ این کتاب راهکارهایی عملی در اختیار والدین و معلمان و سیاستگذاران میگذارد تا به کودکان کمک کنند در این دنیای دیجیتالی، سالم و شاد رشد کنند. «نسل مضطرب» فقط چشمهای شما را به واقعیتی تلخ باز نمیکند، بلکه امید و راهکارهایی نیز برای ساختن آیندهای بهتر به شما میدهد.
قسمتی از کتاب نسل مضطرب:
مغز انسان تا ۵ سالگی به ۹۰درصد اندازهٔ نهایی خود میرسد. در این سن، تعداد نورونها و سیناپسهای آن بسیار زیادتر از نورونها و سیناپسهای مغز یک فرد بزرگسال است. بنابراین تحول آنی مغز نه معطوف به رشدی کلی که معطوف به هرسشدگی گزینشی نورونها و سیناپسهاست و طی این هرس، صرفاً نورونهایی باقی میمانند که به فراوانی استفاده شده باشند. پژوهشگران حوزهٔ مغز میگویند: «نورونهایی که همراه با هم شلیک میکنند، به یکدیگر سیمکشی میشوند»؛ بهعبارتی، فعالیتهایی که مکرراً مجموعهای از نورونها را فعال میسازند موجب پیوند خوردن شدید همین نورونها به همدیگر میشوند. اگر کودکی دوران بلوغش را با متمرکز شدن بر تیراندازی با کمان، نقاشی، بازیهای ویدئویی یا رسانههای اجتماعی سپری کند، همین فعالیتها، بهویژه اگر پاداشدهنده باشند، تغییرات ساختاری پایداری در مغزش ایجاد میکنند. بدینترتیب است که تجارب فرهنگی مغز را تغییر میدهند و انسان جوانی پدید میآورند که به جای ژاپنی بودن خودش را امریکایی حس میکند یا به جای ماندن در حالت دفاعی، اغلب در حالت اکتشاف قرار میگیرد.
نوع دوم تغییر مغز حین دوران کودکی میلینزایی نام دارد؛ طی میلینزایی، دیوارهٔ آکسون نورونها با عایقی از چربی پوشانیده شده و موجب میشوند جریان انتقال دادهها بین نورونهای دوردست تسریع شود. این فرآیندهای آهستهٔ هرسشدگی و میلینزایی با توازنی مهم در طول رشد مغز مرتبطاند: مغز کودک انسان از پتانسیل بسیار بالایی برخوردار است (میتواند به طرق مختلفی رشد کند)، اما درعینحال توان پایینتری هم دارد (اغلب وظایف را بهخوبی مغز بزرگسالان انجام نمیدهد). بااینهمه با تداوم روند هرسشدگی و میلینزایی، مغز کودکان در پیکربندی بزرگسالی خود تثبیت شده و کارآمدتر میشود. این تثبیتشدگی در بخشهای مختلف مغز طی زمانهای مختلفی رقم میخورد و هر تثبیتی احتمالاً به منزلهٔ پایان یافتن دورهای حساس است. چنین وضعی به سخت شدن سیمان میماند: اگر بکوشید تا نامتان را روی یک بستر سیمانی خیس بنویسید، خواهید دید که حروف بهسرعت محو میشوند. درعینحال اگر تا زمان خشک شدن سیمان صبر کنید، نمیتوانید هیچ نقشی بر آن باقی گذارید؛ اما اگر بتوانید نامتان را در زمانی مناسب میان خیسی و خشکی سیمان روی آن حک کنید، نامتان تا همیشه روی سیمان ماندگار خواهد ماند.
نگاهی به کتاب «شاهنشاهیهای جهان روا»
معرفی کتاب «اخلاق و دین»
وی سه شرط لازم برای زیستن سیاسی را؛ شاد بودن، مسئولیتپذیری و سیاسی فکر کردن میداند.
درباره کتاب «شتابان زیستن» بریژیت ژیرو
معرفیر رمان «قلمرو برزخ» اثر نونا فرناندز