اعتماد: یکی از باورهای رسوب کرده در ذهنیت بسیاری از روشنفکران و دغدغهمندان ایرانی که در افکار عمومی نیز رسوخ کرده و بسیار شنیده میشود، این است که مشکل اصلی جامعه فقدان آگاهی است. بنا بر این باور کلیشهای، اگر بتوان مردم را آموزش داد و سطح دانایی را بالا برد، تمام یا بخش اصلی مشکلات حل میشود. با همین نگرش، بسیاری از اهل فکر و نظر در طول صد و پنجاه سال اخیر، وظیفه و وجهه همت خود را روشنگری و آگاهیبخشی جامعه خواندهاند و هر یک بهزعم خود کوشیدهاند، حقیقت یا آنچه را حقیقت پنداشتهاند، برای همگان بیان کنند. در این نگاه، کسی که چهار کلاس بیشتر از دیگران مدرسه و دانشگاه رفته، چند کتاب بیشتر خوانده یا زبان یا زبانهای بیشتری میداند یا جاهای بیشتری رفته، فکر میکند فقط خودش و کسانی که مثل او هستند، میدانند و میفهمند و بقیه چیزی حالیشان نیست و به خودش اجازه میدهد که ایشان را عوام کالانعام بل هم اضل خطاب کند و برایشان دستور و فرمان صادر کند.
این نگاه نخبهگرایانه و از بالا، اتفاقا نافی یکی از ارزشهای اساسی روشنگری در دوران جدید یعنی برابری انسانها با یکدیگر است. در روزگار جدید آموختهایم که به قول دکارت در ابتدای رساله مشهورش، «گفتار در روش به کار بردن عقل» آدمیان در هر چه متفاوت باشند، دستکم بهره یکسانی از عقل و شعور دارند و مساله تنها روش بهکار بردن و پرورش آن است. البته ممکن است در این ادعا شک و تردید کرد و گفت برخی باهوشترند، برخی کمهوشتر، برخی دانایی بیشتری دارند، برخی کمتر، برخی در کاربرد قوای عاقله تمرین بیشتری کرده اند-مثل یک ورزشکار- برخی کمتر و… همه اینها درست است. بعید است هیچ انسان عاقلی با این ادعا مخالفت کند.
مساله آنجاست که یکی یا گروهی فکر کند فقط او میفهمد و دیگران نادانند، چون چیزهایی را که او میفهمد یا میداند، آن دیگران نمیدانند. حال آنکه قطعا آن دیگران هم چیزهایی میدانند و میفهمند که قطعا آن شخص یا گروه نمیدانند و نمیفهمند. موضوع مهمتر و اساسیتر این است که فکر کنیم، دانستن توانستن است. گزارهای که بارها و بارها شنیدهایم و بر همراهی دانایی و توانایی تاکید ورزیدهایم. البته برخی هم میگویند، این فقط دانستن نیست که توانستن را به همراه میآورد، بلکه باید با خواستن هم همراه باشد. یعنی انگار انسان اگر بداند و بخواهد، میتواند به مراد خود برسد.
باز هم تاکید میکنم که درست است، هم دانستن و هم خواستن، به تواناییهای انسان اضافه میکنند و موجب میشوند که به چیزی که میخواهد، نزدیکتر شود، اما موضوع اصلی همینجاست که همیشه هم چنین نیست و برای نیل به مقصود، هر چه باشد، صرف دانایی و خواستن کفایت نمیکند بلکه شرایط و امکانات و لوازم زیادی باید فراهم آید.
میدانم که این سخن ممکن است به مذاق بسیاری خوشایند نباشد، به ویژه به اصطلاح «مدرن»ها که معتقدند انسان میتواند یا باید بتواند بر هر سد و مانعی غلبه کند. به تعبیر دیگر مخالفت با دیدگاه، نوعی جبرگرایی و باور به قضا و قدر و در نتیجه از منظر نگاه متجدد، مذموم تلقی میشود. در ناپسندی جبرگرایی شکی نیست. این هم قبول که بهتر است آدم خوشبین باشد و همواره بر این باور که توانایی بهتر کردن زندگی خودش و جامعه را دارد، اما نتایج علمی و واقعیتهای تاریخی همیشه این نکته را نشان نداده. به تعبیر دقیقتر، چنین نیست که هر کسی بیشتر بداند، توانایی بیشتری هم دارد، حتی اگر بخواهد. حیات انسان مثل هر موجود دیگری مشروط به حدودی مشخص است. شناختن این حدود و کوشش در جهت رفع آنها خیلی خوب است، اما قطعا همه آنها را نمیتوان از میان برداشت.
این نکته در مورد جامعه به طریق اولی قابل اثبات است. اصلا برگردیم به بحث آغازین. صد و پنجاه سال پیش اکثریت قریب به مطلق جامعه ایران بیسواد بودند، گردش اطلاعات بسیار اندک بود، آموزش رسمی و عرفی محدود و مشروط بود و تعداد افرادی که از دنیای خارج و تحولات آن خبر داشتند، خیلی کم بود. اما حالا چه؟ آیا حالا هم میشود گفت که وضعیت به همان شکل سابق است؟ امروز اکثریت جامعه ایران نه فقط باسوادند که تحصیلات متوسطه و دانشگاهی دارند. از آن مهمتر گردش شگفتانگیز اطلاعات است. در دورافتادهترین و نزد محرومترین خانوادهها، دستکم یک موبایل هست که افراد به وسیله آن از آخرین اخبار و اطلاعات در چهار گوشه دنیا باخبر شوند. سطح دانایی جامعه در مقایسه با گذشته، به نحو بیسابقهای افزایش یافته. تنوع آن نیز قابلملاحظه است. طبعا شمار قابلتوجهی از مردم هم میخواهند که اوضاعشان بهتر شود. اما نه فقط در ایران که در بسیاری از نقاط ارض، این دانایی و خواستن منجر به توانایی نشده.
کوتاه سخن آنکه این توهم است که فکر کنیم با صرف افزایش دانایی میتوانیم بر همه مشکلات و مصایب غلبه کنیم. عقلانیت حکم میکند که مجموعه شرایط را درنظر بگیریم و باتوجه به آنها حکم صادر کنیم. اینطوری به جای احکام قاطع و ناسنجیده، برای خودمان هم جایگاه عقل کل درنظر نمیگیریم و از این خیال موهوم خارج میشویم که فقط ما میفهمیم و دیگران چیزی سر در نمیآورند و از مرحله پرتاند. چیرگی بر مشکلات جامعه به چیزهایی فراتر از دانایی و خواستن هم بستگی دارد.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.
توصیههای جان هایدر برای تربیت رهبران مقتدر و عاقل
نگاهی به ترجمهی جدید «غرور و تعصب»
منی برای اندیشمندان و هنرمندان شد تا ایدههای جاودان و آثار ماندگار خلق کنند.