خبر آنلاین: پرسش کلیدی مقاله دکتر عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس، و مدیرگروه جامعه شناسی حقوق و انجمن جامعه شناسی ایران، حول این موضوع است که «آمران نجابت چگونه میاندیشند؟» و برای پاسخ به این پرسش بر آرای فوکو پیرامون سکس در سه حوزه اخلاق جنسی باستان، نبرد رهبانیت مسیحی و گره خوردگی قدرت با سکسوالیته در جهان جدید، متمرکز میشود. تا بتواند به تبیین سکس و نسبت آن با سبک سازی های فردی و اجتماعی بپردازد. از منظر فوکو مقاله نشان میدهد که اخلاق جنسی امروز چگونه ریشه در اخلاق مسیحی داشته، و چه تلاشهایی از سوی اندیشمندانی چون کاسین با قرائت از امر جنسی نبردی را برای نجات نجابت دامن زده است. از منظری دیگر مباحثی از این دست، رابطه میان نحوه ادراک آمران نجابت اخلاق جنسی (آمران به معروف و ناهیان از منکر) و اعمال قدرت را به دست میدهد. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، این مقاله که در شماره ۱۴۷ چشم انداز ایران منتشر شده، در زیر از نظرتان میگذرد:
سکس و سکسوالیته همواره محوری مهم از جدالهای اجتماعی بوده است، خاصه آن جا که تمدنهای بشری بار دینی و الهیاتی داشتهاند. بر این مبنا، میتوان مشاهده کرد بسیاری از تنازعات اجتماعی خواه در سطح گروههای فرهنگی یا دستههای هنجاری و خواه در ابعاد سیاستگذاری دولتی، و مهندسی سیاسی بر عنصر جنسیت تکیه داشتهاند. در شرق میتوان خاستگاه نظری بودیسم، دائوئیسم، و کنفوسیانیسم را مورد مداقه قرار داد. چنان که در یونان و روم باستان سنتهای اجتماعی مشخصی در باره جنسیت و سکس وجود داشته است. برهمین مبنا میتوان از ادیان ابراهیمی سراغ گرفت و مواضع آنها را در باب سکسوالیته به بحث نهاد. اهمیت مسیحیت و اسلام و یهود در این باره بیشتر است؛ زیرا ابعاد مهمی از خصایل فرهنگی و سیاسی جهان کنونی را آغشته کردهاند.
سنت جنسیتی در اسلام اهمیت دوچندان دارد، خاصه این که در معرض تحولات مدرن، چالشهای ساختاری و مطالبات نو قرار گرفته است. با این حال ارزیابی تباشناسانه یا دیرینه شناسانه آن با محدودیتهایی جدی مواجه میباشد؛ لذا در یک گام عقبتر میتوان سراغ سنت مسیحی نجابت رفت یا در خاستگاههای باستانی سکس جست وجو کرد و یا گامی به پیش نهاد و از نسبت امر جنسی با عناصر حیاتی معاصر یا جنبشهای مارکسیستی و فمینیستی پرسش داشت. همه اینها بستری فراهم میکند تا بتوانیم در نبردی دقیق شویم که به تعبیر فوکو برای نجابت برقرار است. نبردی که خواه ناخواه و لاجرم در میانه آن قرار داریم؛ بنابراین بسیار مهم خواهد بود ذهنیت و نوع اندیشه طرفین نبرد را درک کنیم. این گونه میتوان پرسید آمران نجابت چگونه میاندیشند؟
«نبردی برای نجابت و چند گفت و گوی دیگر» مجموعهای است از مصاحبههای میشل فوکو که لارنس د. کریتزمن(۱) آ« را جمع آوری کرده و محمدرضا اخلاق منش آن را به فارسی برگردانده است. مباحث مطرح شده در این مجموعه، قطعاتی است از پازل فکری ی فوکــو کــه بــه شــکل مکتــوب در تاریــخ جنســیت یــا سخنرانیها و مصاحبههای مختلف منتشر شده است، لذا دارای وسعت و گاه پراکندگی است. در این جا مصاحبه گران با حضور فعال خویش، آرای فوکو را به چالش میکشند. آن چنان که او نیز با آرای خویشتن، برخوردی واکاوانه و گاه انتقادی دارد. محورهای اصلی اندیشه در این مباحث عبارت است از سیاست، مدرنیته، جرم شناسی و نیز اخلاق جنسی. از این خیل، تمرکز نگارنده بر بازخوانی و تلخیص چند بخش خاص قرار دارد که برای پرسش اصلی ما راه گشاست. در نتیجه میتوان پاسخهای اختمالی را در سه سپهر جست و جو کرد: ۱- اخلاق جنسی باستان؛ ۲- نبرد رهبانیت مسیحی؛ و ۳- گره خوردگی قدرت با سکس در جهان جدید.
۱-اخلاق جنسی باستان
«بازگشت به اخلاق» بیانگر کوششی است برای اکتشاف دوباره صورتی از اندیشه در دوران باستان که یک همگرایی بی کم وکاست بین آزادی و حقیقت را جست و جو میکند و هنوز آغشته به مسیحیت نشده است. فوکو در این جا با پرداختن به تجربه اخلاقی یونانیان واژه «سوژه سازی» را ابداع میکند. سوژه سازی در واقع روالی است که طی آن سوژگانیت» به شکل یک احتمال برآمده از انتخاب خودآگاهانه ایجاد میشود. به نظر میرسد این مفهوم فوکویی میتواند مجراهای روانکاوانه و فلسفی ویژهای بگشاید، اما در این جا تمرکز اصلی روی بازخوانی تاریخی است که به شکلی متفاوت از تاریخ پژوهان اجرا شده، چنان که شیوه کتاب تاریخ جنسیت بوده است.
در دیدگاه فوکو «مساله سبک» برای تجربه در دوران باستان، جایگاه محوری داشته است؛ یعنی سبک سازی برای رفتار با دیگران. دوره باستان هرگز نتوانست از طرح این پرسش که آیا میتوان یک سبک مشترک برای این حوزههای متفاوت رفتار تعریف کرد دست بردارد؛ زیرا کشف چنین سبک تعریف سوژه را محتمل میکرد. اندیشیدن در باره یگانگی سبک اخلاق تنها طی دوران امپراطوری روم در قرون دوم وسوم رخ داد، جایی که مجموعهای از قوانین و حقیقت به عنوان قالب اهی اندیشه عمل میکردند. فوکو سبک واحد زیستن را نزد رومیان و یونانیان نه تنها ستایش برانگیز نمیداند، بلکه کل دوره باستان را یک خطای بزرگ میخواند. از این منظر آنها نه الگو هستند و نه قابل ستایش؛ زیرا بر سر تناقض اخلاق دوران باستان یعنی جستجوی بی وقفه برای سبک خاصی از زیست در یک سو و تلاش برای دسترسی آن برای همگان در سوی دیگر؛ گیر کردند. اگر چه یونانیان با کمک سنکاواپیکتوس به شکلی مبهم به این سبک نزدیک شدند، اما در قالب امری دینی به بیان درآمد.
پیتر براون نیز از مفهوم سبک در کتاب ساختن دوران باستان متأخر استفاده میکند، اما کاربرد فوکو از سبک در باره تاریخ متفاوت است. فوکو در کنار آن نگاه انتقادی به امتیازی نیز اشاره دارد. اخلاق دوران باستان فقط عده معدودی از افراد را مخاطب خود میدانست؛ لذا همگان ملزم به رعایت الگوی یکسان نبودند. این اخلاق فقط مشمول اقلیتی از مردم میشد، حتی درون آن جمعیتی که «مردم آزاد» نامیده میشدند. آزادی سران حکومت و لشگریان هیچ ارتباطی با آزادی فرزانگان نداشت. بعدتر این اخلاق توسعه یافت، به خصوص در زمان سنکا و مارکوس اورلیوس اعتبار مضاعف یافت. با این حال هرگز به «تعهد برای همه» نشد. اخلاق به انتخاب فردی تعلق داشت. و هر کسی میتوانست در آن سهیم شود؛ بنابراین با «یکدستیهای اخلاقی» که ساختارهای آن متکی است، بر یک جمعیت متوسط فرضی فاصله دارد. این جمعیت مفروض را اغلب تاریخ دانان یا جامعه شناسان تشریح کردهاند. افراد در این قرائت فوکویی اخلاق منحصربه فرد دارند. از قرن سوم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی، به تدریج مردم پرسشهای مرتبط با حقیقت و قدرت سیاسی را حذف کردند و پرسشهایی در باره اخلاق میپرسند. به تعبیر فوکو، تأمل فلسفی از سقراط تا ارسطو بستر رشد یک نظریه دانش، سیاست و رفتار فردی را فراهم کرد، سپس نظریه سیاسی سیاسی دچار پس روی و همچون شهر دوران باستان ناپدید شد و پادشاهیهای بزرگ پس از اسکندر جایگزین شدند. «ایده حقیقت» نیز شروع به پسرفت کرد. باید تذکر داد اخلاق باستان در سراسر تاریخش اخلاقی تام معطوف به خویشتن نیست، بلکه در یک مقطع زمانی تبدیل میشود به اخلاق توجه به خود. مسیحیت با تنظیم کارکردهایی بسیار گسترده در باره «توبه و استغفار» انحرافات و اصلاحاتی در آن وارد میسازد. این استغفاردر واقع شامل توجه به خود شخص و سخن گفتن از خود برای دیگری است. در این تداوم تغییرات، مسیحیت یک جنبش معنوی در رابطه با تجربیات فردی ایجاد میکند، مثل نگارش خاطرات روزانه. این گونه امکان سنجش یا تخمین واکنشهای شخصی میسر میشود؛ لذا اخلاق یونان باستان و اخلاق معاصر در عین نداشتن اشتراک دارای تفاهماتی چند هستند. آنها از حیث فلسفی شباهتی به هم ندارند، اما بر حسب آن چه تجویز و اعلان میکنند بسیار نزدیکاند. این گونه میتوان ادعا کرد تجربه جنسی معاصر با تجربه جنسی یونانیها خیلی متفاوت است. در متون متعلق به قرن چهارم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی به سختی میتوان مفهومی از عشق با آن خصوصیات جنون آمیز و هیجان عاشقانه شدید یافت، اما در «فدروس افلاطون» افرادی هستند که پس از یک تجربه عاشقانه، سنت غالب زنان خود را نادیده میگیرند. در این سنت عمل عشق ورزی بر مبنای یک شیوه اظهار عشق بنا شده است که طی آن طرفین میتوانند به دانشی برسند که به آنها امکان میدهد، هم یکدیگر را دوست دارند، و هم نگرشی مناسب نسبت به قانون و تعهدات تحمیلی شهروندان داشته باشند. ظهور شوریدگی عاشقانه در آثار «اووید» دیده میشود. چنین فردی تجربه عاشقانهاش را همچون «نسیان همیشگی خویشتن» زندگی میکند. این تجربه متأخر با تجربه افلاطون و ارسطو متفاوت است.
در واقع اخلاق دوره باستان اگر چه متساهل و لیبرال و منعطف دانسته میشود، اما رگههای سخت گیرانه و خشک نیز در آن واضح است، چنان که رواقیون طرفدار ازدواج و وفاداری زناشویی بودند. یافته مهم فوکو این است که نقاط فعالت ترین تاملات بر موضوع لذات جنسی ابداً با نقاطی که معرف شکلهای سنتی امر ممنون بودند انطباق نداشت. اتفاقاً این نقاط جاهایی بودند که رفتار جنسی بیشترین آزادی را داشت. به عنوان مثال جایگاه زنان متأهل مانع از رابطه جنسی خارج از ازدواج بود، اما کمتر تأمل فلسفی یا نظری در باره این انحصار دیده میشود. از سوی دیگر مردان کاملاً آزاد بودند با پسران در قالب پیوندهای قطعی رابطه عاشقانه داشته باشند. نکته آن که در باره این نوع از عشق که نظریه جامعه بر محور کنترل خویشتن و پرهیز و رابطه غیرجنسی پرداخته شد. با این حال تحلیل فوکو در این جا متوقف نمیشود و از این سطح فراتر میرود. او عملاً یک تقابل بین مقولات «قانون و ممنوعیت» از یک سو و مقولات هنر زندگانی و تکنیکهای خویشتن و «سبک سازی برای زیستن» از سوی دیگر برقرار میکند. اساساً اخلاق بدون این حوزههای خودشناسی احتمالاً نمیتوانست وجود داشته باشد. این خودشناسیها با «ساختارهای نظام مند و قواعد محدود ساز» همبستگی دارند. میتوان دید که مسیحیت در تاملات اخلاقی خود اصل قانون و ساختار قواعد عرفی را تقویت کرد. گویی تجربه مدرن ما از جنسیت و سکسوالیته نه با دوره باستان، بلکه با مسیحیت آغاز میشود، زیرا مسیحیت اولیه چند تغییر در زهدمنشی دوران باستان ایجاد کرد؛ یعنی شکل قانونی آن را تقویت کرد، خودشناسی را به سوی هرمنوتیک خویشتن جهت داد و رمزگشایی را از خود به عنوان عامل به میل جنسی منحرف شد. در نتیجه «مفصل بندی قانون و میل» از مشخصات بارز مسیحیت و تمایز آن از باستان است.
۲-نبرد رهبانیت مسیحی
«نبرد برای نجابت» واکاوی متمایزی است از سنت مسیحی اخلاق جنسی که بر مفاهیم رهبانی جان کاسین (۲) در قند رابطه نامشروع و گفتمان سازی آن تمرکز دارد. ورای عرصه شهوت، کاسین این مبارزه علیه آمیزش نامشروع را به شکل مبارزهای توصیف میکند که ماهیتاً «غیرجنسی» است. فوکو این تبیین کاسین را تشریح کرده است. در این جا نوعی «رهبانیت نجابت محور» مطرح است که مجری یک «فرآیند سوژه سازی» است. در این فرآیند شناخت فرد از خود به صورت شکلی از «حقیقت» بیان میشود. نجابت در فهرست هشت نبرد؛ یعنی «هشت گناه اصلی» چنان جدالی علیه روح رابطه نامشروع در جایگاه دوم قرار دارد. کاسین گناهان مذکور را در نظمی معنی دار چیده است: ۱- نخوت و خودستایی ۲- تن پروری و خمودگی ۳- طمع و غضب و ۴- رابطه نامشروع و حرص.
در مورد اخیر، الف. هر دو گناهانی «طبیعی و فطری» قلمداد میشوند؛ ب. ضمن این که هر دو برای رسیدن به هدف خویشتن ، به «مشارکت بدن» نیاز دارند. پ. همچنین از یک «رابطه علی» برخوردارند؛ یعنی حرص مبداء رابطه نامشروع است. این دو طمع را پدید میآورند که به نوبه خود رقابت و نزاع و غضب را ایجاد میکند. نتیجه حاصله عبارت است از دلسردی و اندوه و خمودگی. منطق حاکم بر این روند بیان میدارد که فائق آمدن بر هر گناه در گرو پیروزی بر گناه پیشین است. راهبرد اصلی بر روزه داری اولیه قرار دارد. تمرکز اصلی بحث بر رابطه نامشروع ناشی از «ماهیت هستی شناختی» آن است؛ یعنی تنها گناهی که منشاء آن هم زمان فطری، طبیعی و فیزیکی است. کاسین نتیجه میگیرد لازم است همانند گناهان نفس نظیر طمع و نخوت تماماً «نابود» شود. پس به ریاضت شدیدی نیاز دارد. در این گفتمان رابطه نامشروع به سه دسته تقسیم میشود: «درهم آمیزی جسمانی»(۳) یا رابطه نامشروع در معنای محدود ؛ «ناپاکی» (۴) که فاقد آمیزش کامل است؛ و «غریزه جنسی»(۵) که در ساحت ذهن و تصورات ظهور دارد این تقسیم بندی متمایزی است از آن چه در گفتمان سنتی گناهان تن بیان شده است که شامل زنا (نقض کننده پیمان زناشویی)، رابطه نامشروع (خارج از ازدواج) و اغوای کودکان است. این رده بندیها را میتوان در «دیداک» (۶) و نیز نامه «سنت بارباس» یافت.
تحلیل کاسینی نجابت بر مراحل شش گانه ای استوار است که با روابط و تماس جنسی بین دو فرد کاری ندارد، این مراحل نه تعریف کننده نجابت، بلکه بیانگر «علائم سلبی پیشرفت به سمت نجابت» است: الف. راهب در زمان بیداری تحت تأثیر میل نفسانی نباشد؛ ب. اگر افکار شهوانی در ذهن راهب برانگیخته شود، آنها را متوقف کند؛ پ. در زمان تماشای پیرامون (زنان) از حس شهوانی دور باشد؛ ت. در ساعات بیداری هیچ گونه تحریک نفسانی حس نکند حتی پاکترین آنها را؛ ث. سکس را صرفاً به قصد زاد و ولد لحاظ کند و از هرگونه لذت جنسی بری باشد؛ و ج. خواب راهب نیز مخدوش به رویای زن اغواگر نشود.
کاسین در قرائتی که ارائه میدهد، در عمل تمرکز و حتی توجهی به رابطه نامشروع به معنای دقیق و فیزیکی ندارد. اهمیت این نکته در آن است که بدانیم اخلاق جنسی فلاسفه باستان و نیز فلاسفه مسیحی حول دو عنص اتحاد جنسی فرد (۷) و لذت این عمل (۸) شکل گرفته است. حال آن که از تبیین کاسین تمرکز بر تحریکات بدن و ذهن ، انگارهها، احساسات، خاطرات، چهرههای درون رویاها و تحریکا افکار، اراده پذیرنده یا امتناع گر، بیداری و خواب فهمیده میشود. اینها دو قطب مفهومی را بسط میدهند که بر کلید واژههای ارادی و غیرارادی دلالت دارند. در واقع، «سکس فیزیکی» در این قرائت حذف شده و صرفاً «شهوت و لیبیدو» حاضرند. اینها تکالیفی از جنس ترک وابستگی هستند. یک مبارزه بی پایان علیه تحریکات افکار و عواملی که آنها را فعال میکند. مراحل جنسی منتهی به نجابت بیانگر گامهایی است که به سوی «عدم مشارکت اراده» برداشته میشود. از گام اول یعنی حذف مشارکت اراده در واکنشهای بدنی تا حذف آن از تخیل واکنشهای حسی و تحریکات بدنی و در نهایت حذف آن از مشارکت نمادین رویاها! نجاست انزال در این تبیین راهبانه، «عنصر ابجکتیو» نجابت است، لذا غیبت مطلق آن در سطح رؤیا به مثابه قله نجابت معرفی شده است. در واقع ممنوعیت قصد و نیت جایگزین ممنوعیت عمل میشود.
سازمان رهبانیت و آن دوگانگی که بین حیات رهبانی و سکولار شکل میدهد، تغییرات مهمی در باره میل جنسی به وجود میآورد. خویشتن و توسعه آن بازبینی میشود. همانگونه که از سکس دوری گزیده میشود، یک قاعده کلی برای زندگی و یک سبک تحلیل پایدار خواهد شد. در این زهدانیت نجابت محور، فرد میتواند سوژه سازی را ببیند که با اخلاق جنسی مبتنی بر کنترل فیزیکی خویشتن هیچ ربطی ندارد. دو نکته مهم در این جا روی میدهد: اول آن که این سوژه سازی با یک فرآیند خودشناسی پیوند خورده است و تعهد برای جست و جوی حقیقت خویشتن را به یک شرط الزامی و و دائمی زهدانیت بدل میسازد. این سوژه سازی شامل یک ابژه سازی نامتعین از خویشتن است. دوم آن که این سوژه سازی در جست و جوی حقیقت خود، از گذر روابط پیچیده با دیگران عمل میکند. پیکاری همیشگی علیه دیگری در کار است که این دیگری شیطان ظاهراً پشت همسانهای خویشتن پنهان است. اعتراف، تسلیم شدن به توصیهها و اطاعت دائمی از مافوقها در این نبرد ضروریاند. میتوان دید این دستگاه اخلاق جنسی که به عنوان آمر نجابت عمل میکند، به سختی جلوهای منطقی و مطلوب دارد.
بسیاری از کارگزاران و تصمیمگیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با سادهانگاری راهحلهایی پیشنهاد میکنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.
توصیههای جان هایدر برای تربیت رهبران مقتدر و عاقل
نگاهی به ترجمهی جدید «غرور و تعصب»