هممیهن: بیش از ۱۰۰ سال از وقتی که جهان برای مرگ ژول ورن سوگواری کرده، گذشته است؛ نویسندهای که کتابهایی را به بیش از ۱۴۰ زبان دنیا ترجمه کرده است و در میان خوانندگان فارسی هم طرفداران بسیاری دارد.
کتابهای ژول ورن برای اولینبار در سال ۱۳۱۲ پایش به ایران رسید. کتاب «مشیل استروگوف» این نویسنده در زمان ناصرالدینشاه قاجار با ترجمه آوانسخان ارمنی، ملقب به مساعدالسلطنه به فارسی ترجمه شد. یکی از رمانهای ژول ورن هم توسط محمدحسین فروغی (ذکاءالملک اول) ترجمه شده که درواقع میتوان گفت، معروفترین رمان این نویسنده است؛ یعنی «دور دنیا در هشتاد روز» که فروغی آن را با عنوان «سفر هشتادروزه دور دنیا» ترجمه کرده بود. در این مطلب علاوه بر گذری بر زندگی ژول ورن و آثار او به ترجمههایش در فارسی میپردازیم که اصلاً هم کم نیستند و شاید بهدلیل انبوه ترجمهها تعدادی از قلم بیفتد.
ورن نویسندهٔ حدود ۱۰۰ رمان، در اوج انقلاب صنعتی زندگی کرد و علاقهمند به اکتشافات ماشینی، جغرافیایی و علمی شد. او هر روز، ساعتها در کتابخانهٔ پاریس مینشست روزنامه، مجلات علمی و دایرةالمعارفها را میخواند و یادداشت برمیداشت.
ژول در کل زندگیاش مشتاق سفر کردن بود. او در شهری شرقی، در جزیرهای در فرانسه در ساحل رودخانهای که به اقیانوس اطلس میریخت بزرگ شد. او عاشق کشتیهایی بود که اغلب در بندرگاه توقف میکردند. وقتی بچه بود از دکلهای بلند آنها و محمولههایی که به فرانسه میآوردند، شگفتزده بود: کاکائو، ادویهجات، شکر و میوههای غیربومی مثل انبه. وقتی شش ساله بود، او و برادرش پل را به مدرسهٔ شبانهروزی فرستادند تا تحصیلاتشان را شروع کنند.
با اینکه مدرسه از خانهشان خیلی دور نبود، بچهها در مدرسه زندگی میکردند. برادرها خواندن، نوشتن و حل مسائل ریاضی را یاد گرفتند. ژول و پل برای ادامهٔ تحصیل به مدرسهٔ دیگری رفتند و در آنجا لاتین، یونانی و شعر میخواندند. ژول احساس کرد که مدرسه را خیلی دوست ندارد اما نوشتن را دوست داشت. او شروع به نوشتن شعر و داستانهای کوتاه کرد و تا جایی که میتوانست میخواند.
پدرش آرزو داشت پسرش وکیل شود. ژول هم آن سالها مدام میخواند، مینوشت و به این فکر میکرد شاید زندگی یک وکیل، مناسب او نباشد. او در سال ۱۸۴۶ از دبیرستان فارغالتحصیل شد. او و پل میخواستند که خانه را ترک کنند و به خدمهٔ یک کشتی بپیوندند. پل خیلی زود تحت آموزش کارآموزی دریاداری قرار گرفت. بااینحال پدر ژول اصرار داشت که او وکیل شود، او سرخورده شد اما همان کاری را کرد که پدرش خواسته بود. خانه را ترک کرد و برای آماده شدن برای آزمون مدرسهٔ حقوق به پاریس رهسپار شد. او عاشق پاریس بود، عاشق خیابانهای شلوغ و پر از مردمی از اطراف دنیا. او عاشق ساختمانهای بزرگ بود، کالسکههایی که در خیابانهای وسیع پخش بودند و سالنهایی که تئاتر و موسیقی اجرا میکردند.
در سال ۱۸۴۸ او امتحاناتش را با موفقیت گذراند و وکیل شد. او با دوستش ادوارد بونامی به آپارتمان کوچکی نقل مکان کرد، هیچکدامشان پول زیادی نداشتند اما از زندگی در وسط شهر لذت میبردند. خانوادهٔ ژول برایش کمی پول میفرستادند. صاحبخانهاش هم برایش غذا میآورد. با اینکه زندگی راحتی نداشت اما خیلی شاد بود و اوقات آزادش را صرف نوشتن نمایشنامه، شعر، سونات و آهنگ میکرد.
آیا پدرش از این موضوع خوشحال بود؟ البته که نه! «پییر» فکر میکرد که پسرش نباید وقتش را برای نوشتن هدر دهد. فقط چند نویسنده در این دوران میتوانستند برای امرار معاش از این راه امیدوار باشند. تعداد کمی از مردم چیزی غیر از روزنامه نمیخواندند و کتابها فقط چند نسخهاش فروش میرفت. مجلات پول زیادی به نویسندگان نمیدادند. پییر دلش نمیخواست که پسرش تحصیلاتش را هدر دهد. اما ژول ورن گوشش بدهکار نبود و به نوشتن ادامه داد. در پاریس او این شانس را داشت که با نویسندگان زیادی ملاقات کند. از طریق عمویش به ویکتور هوگو یکی از معروفترین نویسندگان فرانسه معرفی شد. او همچنین با الکساندر دوما دوست شد و الکساندر جوان او را به افرادی در حرفهٔ انتشارات معرفی کرد. بعدها ژول ورن نوشت: «میتوانم بگویم او اولین حامی من بود.»
الکساندر دوما به ژول در ایدههای داستانهایش کمک میکرد. یکی از آنها اولین نمایشنامهای شد که ژول نوشت و روی صحنه رفت؛ «نیهای شکسته» که دو هفته در پاریس روی صحنه بود. پدر ژول ورن در این زمان هنوز هم نگران بود که پسرش بهعنوان یک نویسنده هرگز موفق نشود.
در سال ۱۸۵۱ ژول ورن اولین داستانش را به مجله فروخت. داستان دیگری خیلی زود در مجله منتشر شد. نام آن «یک سفر با بالون» بود. هواپیما تا ۵۰ سال بعد از آن اختراع نمیشد پس بالونهای هوای داغ تنها راهی بود که مردم برای پرواز در آن زمان میشناختند. در این داستان یک سفر با بالون وقتی یک مجرم سعی میکند قهرمانان را متوقف کند خطرناک میشود، با این داستان سفر خود ژول بهعنوان نویسنده تازه شروع شده بود.
در سال ۱۸۵۲ پدر ژول از دست او کارد به استخوانش رسید و گفت که دیگر برایش پول نمیفرستد. او حتی به ژول پیشنهاد داد اگر به خانه برگردد و به شغل وکالتش ادامه دهد، کسبوکار خودش را به او بدهد. اما ژول قبول نکرد. با اینکه او مدرک وکالت داشت اما هیچوقت بهعنوان وکیل کار نکرد؛ در عوض رویایش را دنبال کرد تا نویسنده شود.
برای رسیدن به این رؤیا هر کار نویسندگی که بود، میگرفت. او با الکساندر دوما و دیگر دوستان نویسندهاش وقت میگذراند. در سال ۱۸۵۶ در عروسی یکی از دوستان قدیمیاش شرکت کرد و در آنجا با هونورین آنا هیبی مورل ملاقات کرد، ژول میخواست با او ازدواج کند اما بدون داشتن شغل نمیتوانست بنابراین بهعنوان منشی یک بازرگان که سهام معامله میکرد شروع به کار کرد. این کار ربطی به نوشتن نداشت اما لااقل با آن میتوانست صورتحسابهایش را بدهد. آنها بالاخره در ژانویهٔ ۱۸۵۷ ازدواج کردند.
ژول درحالیکه در بازار سهام کار میکرد همچنان به نوشتن ادامه میداد؛ مقالات طولانی دربارهٔ هنر، بیوگرافیهای هنرمندان مشهور و نمایشنامههایی دربارهٔ زندگی در پاریس مینوشت. ژول ورن تا ۳۰ سالگی برای مجلات مینوشت اما میخواست یک کتاب بنویسد. او رؤیای نوشتن یک داستان هیجانانگیز را داشت که خوانندگان را دربارهٔ جهان اطرافشان به هیجان بیاورد.
او دربارهٔ بعضی از مکانهای شگفتانگیز دنیا خوانده بود. او درباره قلعههای بریتانیایی و ارتفاعات اسکاتلند، رمانهایی دربارهٔ شوالیهها و شاهزادهها خوانده بود. او همچنین کتابهای چارلز دیکنز که زندگی در انگلستان را توصیف میکرد خوانده بود. حالا او درنهایت قصد داشت آن مکانها را از نزدیک ببیند. در تابستان ۱۸۵۹، ژول و دوستش سفری دریایی را آغاز کردند و از فرانسه به جزایر بریتانیا رفتند.
این دو نفر با یک کشتی باری بهنام «هامبورگ» سفر کردند. درحالیکه کشتی در دل امواج آبهای سرد اقیانوس اطلس پیش میرفت، ژول در پوست خود نمیگنجید. او شب بیدار ماند تا ستارهها را تماشا کند. روز، او کنار نردهٔ کشتی ایستاد و برای نشانههایی از خشکی به اقیانوس چشم دوخت. بعد از اینکه دو دوست به لیورپول انگلستان رسیدند، سوار قطاری به سمت اسکاتلند شد. در آنجا ژول از کوههای سربهفلک کشیده، درههای پرشیب و دریاچههای مهآلود بهتزده شد. شفق شمالی مرموز را دید، به اعماق معادن در تپهها رفت و در مسیر برگشت همچنین از شهر معروف لندن دیدن کرد.
بعد از اینکه به فرانسه برگشت، میدانست میخواهد دربارهٔ چه بنویسد. طی یکسال، ژول شروع به کار روی رمانهای ماجراجویی کرد که او را به یکی از محبوبترین نویسندگان جهان تبدیل میکرد. پسربچهای که از کشتیهایی که جهان را برایش میآوردند شگفتزده بود. قرار بود وقتی بزرگ شد نویسندهای شود که در کل این کره خاکی همه، خوانندگان داستانهای ماجراجویانهاش شوند.
در سال ۱۸۶۲ ژول ورن با مردی ملاقات کرد که زندگیاش را برای همیشه تغییر داد. پییر ژول اتزل ناشر مجله و کتاب بود. او با بسیاری از مشهورترین نویسندگان فرانسه ازجمله ویکتور هوگو، امیل زولا و جورج ساند کار کرده بود. ژول ورن نسخهای از بلندترین داستانش را به اتزل داده بود. اتزل از او خواست چند تغییر در آن بدهد که با رضایت این کار را کرد و بعد اتزل قبول کرد اولین رمان ژول ورن را منتشر کند.
«پنج هفته با بالون» در اوایل ۱۸۶۳ منتشر شد. این کتاب داستان دراماتیک سفر هوایی بر فراز آفریقا را تعریف میکرد. ژول هرگز خودش در یک بالون نبود اما از این ایده هیجانزده بود. بعدها او نوشت که این کتاب واقعاً منظورش سفر با بالون نبود. «من پنج هفته با بالون را نه بهعنوان داستانی درباره پرواز با بالون نوشتم، بلکه آن داستانی درباره آفریقا بود. من همیشه بهشدت به جغرافیا و سفر علاقهمند بودم. هیچ راهی نبود که سفرم در دل آفریقا را به غیر از رفتن با یک بالون تعریف کنم.»
ژول قبل از نوشتن این کتاب دربارهٔ آفریقا مطالب زیادی خوانده بود. او مهارت در نوشتن ماجراهای هیجانانگیز را با کشفهای جدید در علم که در دنیا اتفاق میافتاد ترکیب کرد. این یک شیوهٔ کاملاً جدید در نوشتن داستان بود.
این کتاب در ابتدا فروش خوبی نداشت اما اواخر همان سال فلیکس نادار بالونی است [هوانورد] یک بالون بسیار بزرگ بهنام «غول» را به هوا فرستاد. نادار که دوست ژول بود و آنها به گروهی تعلق داشتند که دور هم جمع میشدند، درباره آخرین اخبار علمی بحث میکردند. نادار همچنین عکاس بود و یکی از اولین کسانی بود که عکسهای هوایی از بالونش به زمین گرفت. پرواز این بالون باعث شد که مردم کتاب ژول ورن را بخرند. این کتاب اولینبار در ایران بهنام «سیاحت در جو هوا» از زبان ترکی توسط محمود طرزی در سال ۱۳۳۱ قمری توسط مطبعهٔ عنایت در کابل به فارسی منتشر شد. این کتاب با عنوان «پنج هفته در بالن» با ترجمه حسین سلیمانینژاد توسط نشر ققنوس به فارسی منتشر شده است.
در زمانی که ژول ورن این کتاب را منتشر کرد دانشمندان و مهندسان در سراسر جهان داشتند روی موضوعات مختلف کار میکردند و کشفهایی میکردند که زندگی مردم را تغییر میداد، استفاده از قدرت بخار که باعث سریعتر شدن سفر کشتیها و قطارها شد؛ آزمایش گلایدرها و ماشینهای پرواز، اکتشاف در اعماق جنگلهای آفریقا، رشتهکوههای آسیا و بسیاری از قلمروهای ناشناخته. به نظر میرسید که ژول در مکان و زمانی درست بود. او نوع جدیدی از داستان را خلق کرد که داستانسرایی خارقالعاده را با پیشرفت علمی واقعی ترکیب کرد. با اینکه خود ژول ورن هرگز از اصطلاح «علمی – تخیلی» برای توصیف نوشتههایش استفاده نکرد، اما این دقیقاً همان چیزی بود که او خلق کرد.
باور داشت علاقهٔ ژول به علم و استعدادش در خلق داستانهای ماجراجویانه میتوانست برای هر دویشان سودآور باشد. او قراردادی امضاء کرد که ژول در آن متعهد شد هر سال حداقل یک کتاب برای انتشار بدهد. هر کتاب فصل به فصل در یک مجله منتشر میشد و هروقت داستان تمام میشد تمام فصول بهعنوان یک کتاب منتشر میشدند. این شیوه «نوشتههای سریالی» نامیده شد و با این شیوه خوانندگان مشتاق بودند بفهمند در ادامه داستان چه اتفاقی میافتد و مشتاق خریدن شمارهٔ بعدی مجله بودند.
داستان سریالی بعدی که ژول برای اتزل نوشت؛ «ماجراهای کاپیتان هاتراس» بود. این کتاب دربارهٔ سفر دریایی خطرناکی بود. وقتی کاپیتان هاتراس و خدمهاش سرانجام به قطب شمال رسیدند، آنها یک آتشفشان بزرگ در حال فوران را دیدند. این داستان اولینبار در سال ۱۸۶۴ در مجلهٔ اتزل منتشر شد. این سری کتابهای «ماجراهای کاپیتان هاتراس»، با ترجمهٔ عباس مشایخی منتشر شدهاند.
حالا ژول ورن نویسندهای با آثار منتشرشده بود و وقتی به زادگاهش برگشت همسایگان برای خوشامدگویی نویسنده آمدند و مهمانیهایی برای خوشامدگوییاش برگزار کردند. ژول وقتی در خانه بود روی رمان بعدیاش «سفر به مرکز زمین» کار کرد؛ داستانی دربارهٔ دانشمندی بهنام لیدنبروک است که باور داشت آتشفشانها در ایسلند به سمت مرکز زمین میروند. او به همراه برادرزادهاش اکسل و هانس که راهنمای آنهاست از آتشفشانی در ایسلند پایین میروند و با ماجراهای متعددی مانند حیوانات ماقبل تاریخ و خطرهای طبیعی مواجه میشوند تا اینکه درنهایت در جنوب ایتالیا دوباره به سطح زمین بازمیگردند.
«سفر به مرکز زمین» آنقدر محبوب بود که نسخهٔ مصور آن در سال ۱۸۶۵ با دو فصل بیشتر منتشر شد. این رمان بار دیگر علاقهٔ ژول را به کاوش و اکتشافات علمی نشان داد. دو رمان اخیر ژول او را به یکی از مشهورترین نویسندگان در فرانسه تبدیل کرد.
این کتاب اولینبار بهنام «مسافرت به مرکز زمین» با ترجمه کریم کیوان [البته در کتابخانه ملی کیواق قید شده] از سوی نشر دنیای کتاب منتشر شد. این کتاب همچنین با نامهای «سفر به اعماق زمین» و «شجاعان در اعماق زمین» توسط مترجمان دیگری به فارسی منتشر شده است. تازهترین ترجمه از این اثر توسط فرزانه مهر، با نام «سفر به مرکز زمین» از سوی نشر ققنوس منتشر شده است.
بعد از داستانهایی دربارهٔ قطب شمال و مرکز زمین، ژول شخصیتهایش را به ماجراجویی شگفتانگیزتری فرستاد. در «از زمین به کره ماه» گروهی از سربازان سابق برنامهریزی کردند تا از یکی از بزرگترین توپهایشان برای فرستادن یک موشک به ماه استفاده کنند. مردی بهنام میشل آردان پیشنهاد سفر در موشک و کاوش ماه را داد. آرادن درست زمانی که داستان به پایان میرسد آن را وارد مدار میکند. ژول نام آرادن را به افتخار دوستش نادار گذاشته بود که بههمریختهٔ حروف نام نادار است.
اولین فصل «از زمین به کرهٔ ماه» در پاییز ۱۸۶۵ منتشر شد. شراکت اتزل و ژول ورن همچنان موفق بود و آنها یک قرارداد جدید در ۱۸۶۶ امضاء کردند و توافق کردند که سالی سه کتاب منتشر کنند. اتزل مجموعه کتابهای جدید را «سفرهای شگفتانگیز» نامید. ژول ورن دربارهٔ این مجموعه گفت: «هدف او این است که تمام دانش جغرافیایی، زمینشناسی، فیزیکی و نجومی جمعآوریشده توسط علم مدرن را جمعآوری کند و داستان جهان ما را ارائه دهد.»
این کتاب توسط ناشران مختلف و با نامهای مختلف در ایران به فارسی منتشر شده است، «مسافرت به ماه»، «سفر به کره ماه» و «از زمین تا ماه» تعدادی از عناوین فارسیشدهٔ این کتاب هستند که انتشارات ققنوس آن را با ترجمهٔ محمد نجابتی بهنام «از زمین تا ماه» منتشر کرده است.
ژول به خواندن انواع ژورنالهای علمی و ملاقات با بسیاری از متخصصان ادامه داد. او به گروهی مانند حلقه مطبوعات علمی ملحق شد تا درباره اخبار علمی بخواند و سخنرانیهایی از دانشمندان و مخترعان مشهور را بشنود. او همچنین ایدههایی برای داستانهایش با سفر به اطراف فرانسه و دیگر بخشهای اروپا جمعآوری کرد. در سال ۱۸۶۷ برنامهریزیای برای یک سفر طولانیتر کرد.
او با پل به ایالاتمتحد آمریکا رفتند؛ یکی از نادر وقتهایی که ژول در زندگیاش اروپا را ترک کرد. آنها با هم با یک کشتی بخار در طول اقیانوس اطلس سفر کردند و به نیویورک رفتند و در یک هتل شیک اقامت کردند. این هتل اولین هتلی در شهر بود که آسانسور داشت. بعد این دو برادر به رودخانه هادسن رفتند تا آبشارهای عظیم نیاگارا را ببینند. ژول عاشق آمریکا شد. او در بسیاری از کتابهای بعدیاش شخصیتها و مکانهای آمریکایی را میگنجاند.
وقتی که به خانه برگشت دفترچههای یادداشتش پر از ایدهها و مشاهدات بودند، دنیای علم و صنعت به ذهنش رسیده بود. عشق تمام عمر ژول به دریا به او کمک کرد تا رمانی بنویسد که او را مشهورتر از همیشه کرد. ژول میخواست تمام چیزهایی که او واقعاً به آن علاقه داشت ازجمله ماشینهای پرنده و چرخنده را ترکیب کند. او درباره ماشینآلات تحقیق کرد و دربارهٔ سفرهای دریایی خواند. ژول دربارهٔ کتاب جدیدش هیجان زیادی داشت. «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» داستان کاپیتان نمو، مردی مرموز را تعریف میکند که فرماندهی زیردریایی عظیم ناتیلوس را برعهده دارد. بیست هزار فرسنگ در عنوان کتاب، به مسافت طیشده نه عمقی که زیردریایی طی کرده، اشاره داد.
در نمایشگاه جهانی در پاریس یک زیردریایی واقعی بهنام ناتیلوس نمایش داده شد. داخل ناتیلوس کاپیتان نمو، مانند زیردریاییهای واقعی تنگ، بدبو و تاریک نبود. در عوض، ناتیلوسِ ژول ورن اتاق خوابهای بزرگی برای مسافران داشت. آنجا موزهای پر از نقاشیهایی داشت که نمو در سفرهایش جمعآوری کرده بود. نمو پس از سوار شدن سه مسافر، به ماجراجویی زیر آب در سراسر جهان میپردازد. این گروه زیر کلاهک یخی قطب شمال سفر میکنند، با ماهی مرکب غولپیکر میجنگند، صخرههای مرجانی دریای سرخ را کاوش میکنند و حتی کابل ماوراء اقیانوس اطلس را مشاهده میکنند. پس از فرار مسافرانش در طوفان، نمو و ناتیلوس در گرداب بزرگی در سواحل نروژ ناپدید میشوند.
نوشتن «بیست هزار فرسنگ زیر دریا»، سه سال زمان برد. اتزل تصمیم گرفت آن را در دو جلد مجزا با شش ماه فاصله منتشر کند. ژول اولین بخش رمان را قبل از اینکه نوشتن داستان را تمام کند تحویل داد. این موضوع به اتزل این شانس را داد که درخواست تغییراتی برای بخش دوم کند تا بهتر شود.
این کتاب اولینبار در سال ۱۳۲۰ با ترجمه محمود طرزی به فارسی ترجمه شد. ناشرانی چون اشراقی، اقبال، سپیده، اکباتان، دادجو و… تنها تعدادی از ناشرانی هستند که این کتاب را به فارسی ترجمه کردهاند. تازهترین ترجمهٔ این اثر با نام «بیستهزار فرسنگ زیر دریاها» با ترجمه محمد نجابتی از سوی نشر ققنوس منتشر شده است.
آن سال تحقیق مداوم، نگارش و اصلاح جزئیات کتاب آخرش سخت بود. ژول به استراحت نیاز داشت. او احساس کرد که بالاخره آمادهٔ خرید یک کشتی بادبانی بزرگتر است. تنها چیزی که قبلاً داشت یک قایق کوچک ماهیگیری بود. او سازندگانی را استخدام کرد و کار شروع شد. او در سال ۱۸۶۹ نوشت: «قایق در حال پیشرفت است. آن فوقالعاده خواهد بود. من عاشق این سرهمبندی کردن میخها و تختهها هستم.» وقتی کار تمام شد، نام قایق را بهنام سن میشل ـ بهنام پسر کوچکش ـ گذاشت.
در اوت ۱۸۷۹ ژول به پاریس رفت تا مدال ملی لژیون دونور، بالاترین جایزهٔ فرانسه را دریافت کند. او حالا محبوبترین و شناختهشدهترین نویسنده در فرانسه بود. اوضاع برای ژول و خانوادهاش خیلی خوب پیش میرفت اما در اواخر ۱۸۷۰ ورق برگشت؛ البته نهفقط برای ورنها. جنگ بین فرانسه و پروس شروع شد. نیروهای دشمن به فرانسه حمله و پاریس را اشغال کردند.
ژول خیلی مسن بود که بتواند سرباز شود اما دولت از او هم استفاده کرد. آنها به ژول دستور دادند که از سنت میشل بهعنوان یک قایق گشتی استفاده کنند. او هفتهها ساحل فرانسه را با قایق بالا و پایین میرفت. خدمه هرگز به هیچ کشتی دشمنی برخورد نکردند و ژول بیشتر اوقاتش هنگام گشتزنی، مشغول نوشتن بود.
وقتی سرانجام ژول به پاریس برگشت تا دستنوشتههایش را برای انتشار دهد، دید دفاتر و ادارات بسته است. جنگ در خیابانها کسبوکارها را غیرممکن کرده بود. ژول هیچ منبع درآمدی نداشت و مجبور شد در پاریس بماند. جنگ زندگی را برای همه سخت کرده بود حتی برای مشهورترین نویسنده. برای مدتی او دوباره مشغول کار در دفتری شد تا قدری پول دربیاورد. بالاخر سایه جنگ در تابستان ۱۸۷۱ از سر فرانسه کنار رفت. تا پایان ۱۸۷۱ ژول همچنان در پاریس کار میکرد و همسر و فرزندانش در آمین بودند. ژول باید کتاب جدیدش را تمام میکرد تا دغدغههای مالیاش تمام شود.
«دور دنیا در هشتاد روز» در تابستان ۱۸۷۲ منتشر شد. داستان کتاب درباره فیلیس فاگ، مردی انگلیسی است که در یک شرطبندی میگوید که دور دنیا را در ۸۰ روز سفر میکند. امروز این سفر چند روز طول میکشد اما در سال ۱۸۷۲ بسیاری از کشورها هنوز راهآهن نداشتند، همچنین ماشین و هواپیما هنوز اختراع نشده بود.
فیلیس فاگ با سرعت به کشورهای زیادی سفر میکند و یک کارآگاه بریتانیایی که فکر میکند او یک سارق بانک است، به اشتباه او را تعقیب میکند. در این سفر پاسپارتو و خدمتکار فیلیس همراهش هستند.
کتاب پایانی غیرمنتظره دارد. این سه نفر مطمئن هستند که با یکروز تأخیر به لندن میرسند. اما آنها متوجه میشوند که درواقع با سفر به شرق، بهجای غرب، یکروز را به دست آوردهاند. آنها به سمت محل ملاقات خود میروند و فاگ برنده شرطبندی میشود.
این کتاب در میان محبوبترین کتابهای ژول و اتزل بود. هر فصل جدید آن بهصورت سریالی در روزنامه منتشر شد و داستان مثل فیلیس فاگ به تمام دنیا سفر کرد. در بعضی از کشورها خوانندگان درک نمیکردند که این فصلها داستان بودند، بنابراین خودشان به دنبال فیلیس فاگ گشتند. این کتاب به نمایشنامه تبدیل شد که توسط خود ژول نوشته شد.
این کتاب با نام «سفر هشتاد روزه دور دنیا» برای اولینبار توسط محمدحسین فروغی در سال ۱۳۰۰ منتشر شد. بعد از آن اردشیر نیکپور آن را در سال ۱۳۳۶ با نام «دور دنیا در هشتاد روز» توسط کتابخانهٔ گوتنبرگ به فارسی منشر کرد. این اثر با ترجمه فرزانه مهری به فارسی ترجمه شده است.
نویسنده از این نمایشنامه بسیار بیشتر از کتاب درآمد کسب کرد که برای تضمین زندگی راحت برای خانوادهاش کافی بود. بعد از آن ژول ثروتمند و مشهور، یک زندگی پر از ماجراجویی و سفر به کشورهای مختلف را داشت. او در ۲۰ سال آینده به نوشتن حداقل دو رمان در سال ادامه داد که همگی بخشی از سفرهای شگفتانگیزی بود که اتزل منتشر میکرد. این کتابها شامل «هشتصد فرسنگ در آمازون»، «اشعهٔ سبز» و «روبر فاتح» میشود.
در سال ۱۸۸۶ برادرزادهٔ ژول یعنی پسر پل، به پایش شلیک کرد و او بدجور صدمه دید. درواقع این گلوله تا آخر عمر در پای او ماند. چند هفته بعد از این تیراندازی درحالیکه ژول همچنان بهشدت درد میکشید، اخبار بدی دریافت کرد؛ ناشر و دوست قدیمیاش پییر ژول اتزل درگذشت. در سال ۱۸۸۸ ژول تنها کتاب کودک خود بهنام «دو سال تعطیلات» را نوشت. در سال ۱۸۹۷، ژول به یکی از الهامات اولیه خود، ادگار آلن پو بازگشت. نویسندهٔ آمریکایی، رمانی نوشته بود که ژول احساس میکرد میتوان آن را ادامه داد. بنابراین ژول ورن نوعی دنباله برای داستان پو «آرتور گوردون پیم از نانتاکت» نوشت.
او کتابهای دیگری نوشت که در یونان، اسکاتلند، چین، کانادا، قطب جنوب و در امتداد رودخانه آمازون اتفاق میافتاد. کتابهای او به بیش از ۱۴۰ زبان دنیا ترجمه شده و بعضی از کارشناسان میگویند که او یکی از نویسندگانی است که کتابهایش بیش از همه ترجمه شده است.
ژول حالا به قرن بیستم رسیده بود و سعی میکرد به نوشتن ادامه دهد. پای مجروحش هنوز آزارش میداد، دیدش ضعیف شده بود و دستانش بهخاطر یک عمر نوشتن با دست، بهشدت درد میکرد. وقتی او ۷۷ ساله بود سکته کرد و هیچوقت دوباره سر پا نشد. ماجراجویی بزرگ ژول ورن، با مرگش در ۲۴ مارس ۱۹۰۵ تمام شد.
بسیاری از کارگزاران و تصمیمگیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با سادهانگاری راهحلهایی پیشنهاد میکنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.
توصیههای جان هایدر برای تربیت رهبران مقتدر و عاقل
نگاهی به ترجمهی جدید «غرور و تعصب»