ایران کتاب: «ادگار الن پو» در کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و در کنار خانوادهای به نام «آلن» در «ویرجینیا» بزرگ شد. او پس از خروج از دانشگاه و ارتش، به یکی از نخستین نویسندگان در عصر خود تبدیل شد که مخارج زندگیاش را به واسطهٔ انتشار آثارش تأمین کرد، اما در سراسر زندگی خود، با مشکلات مالی و روانشناختی زیادی نیز دست به گریبان بود. «مرگ اسرارآمیز» او در سال ۱۸۴۹ بحثهای زیادی را برانگیخت—الکل، خودکشی، بیماری سل، و بسیاری دیگر، در طول سالهای مختلف به عنوان عامل مرگ «پو» در نظر گرفته شده است.
جزئیات زیادی از زندگی شخصی «ادگار آلن پو» در آثارش مورد اشاره قرار میگیرد. میتوان گفت راویانِ داستانهای او که از تنهایی، خشم، و بیماری در رنج هستند، به شکل خاص، پیوندهایی را با زندگی شخصی «پو» شکل میدهند. تأثیرگذاریهای «ادگار آلن پو» بر دنیای ادبیات غیرقابلانکار است. کتاب «تصویر دوریان گرِی» اثر «اسکار وایلد» بخش زیادی از پیرنگ پرتعلیق، رویاهای ناشی از مخدر، و «آنتاگونیست» خود را با الهام از آثار «پو» به وجود آورد.
«ویلیام وُردزوُرث»، «مری شِلی»، «پرسی شِلی»، و «ویلیام بلِیک» همگی بخشی از میراث «گوتیک» و «رمانتیک» هستند که «پو» در ایجاد آن نقش بزرگی داشت، و اتمسفر طوفانی و رفتارهای خشونتآمیز در کتاب «فرانکنشتاین»، محیطهای خلق شده در آثار «پو» را به یاد مخاطبین میآورد. با این مطلب همراه شوید تا دربارهٔ جهان داستانهای کوتاه «ادگار آلن پو» بیشتر بدانیم.
«ادگار آلن پو» در داستانهایش، راویانی را به وجود میآورد که با فرد یا نیرویی متخاصم (یک دشمن یا رقیب) مواجه شدهاند و همین رویارویی است که پیرنگ داستان را به پیش میبرد. در داستان کوتاه «گربه سیاه»، این دشمن یا رقیب در قالب یک گربه نمود پیدا می کند—گربهای که انگار میتواند با حس ششم خود، اضطراب و بیقراری راوی را متوجه شود. در اغلب اوقات، خاستگاه این رقابت یا دشمنی به صورت یک راز باقی میماند، مانند داستان «بشکه آمونتیلادو» که راوی در آن توضیح میدهد که مردی به نام «فرتونادو» به او بدی کرده است و او اکنون میخواهد از مرد انتقام بگیرد، بدون این که توضیحی دربارهٔ ماهیت مشکل میان آنها ارائه کند.
در حقیقت، در داستانهای «پو»، گاهی این رقابت و دشمنی بدون هیچ جدال یا ستیزهای رقم میخورد. در داستان «قلب رازگو»، راوی صرفاً نمیتواند «چشمهای کرکسمانندِ» پیرمرد را تحمل کند، در حالی که پیرمرد کاملاً بیگناه به نظر میرسد. نفرت فزایندهٔ راوی در داستان «قلب رازگو» تقریباً بیپایه و اساس است، اما با این حال، وجود دارد و بر او مسلط میشود.
اما این رقابت یا دشمنی در داستانهای «پو»، همیشه میان یک انسان و نیرویی دیگر شکل نمیگیرد، بلکه گاهی اوقات، رقابت و دشمنی میان فرد و خودش است. مفهوم «همزاد» در آثار «پو»، موجودی (اغلب ماورایی) است که کاملاً مشابه با فردی دیگر به نظر میرسد؛ اما گاهی این شباهت میان «همزاد» و راویِ داستان تا حدی زیاد است که به نظر میرسد راوی به اختلال «شخصیت چندگانه» یا سایر اختلالهای روانشناختی دچار است.
آسیبهای روانی، باعث شکلگیری برخی از ترسناکترین لحظات در داستانهای «پو» میشوند، و دانستههای مخاطبین (و همینطور خود راوی) را از رویدادهای داستان تغییر میدهند: هر چیزی که به نظر میرسید به واسطهٔ نیرویی ماورایی ایجاد شده است، ناگهان تغییر ماهیت میدهد و خاستگاهش، به ذهن راوی تغییر مییابد.
در بسیاری از داستانهای «ادگار آلن پو»، این تهدیدِ مرگ است که پیرنگ را به پیش میبرد و همان احساسی از تعلیق را میآفریند که داستانهای «پو» با آن شناخته میشوند. در داستان کوتاه «مغاک و آونگ»، انتظار مرگ (ابتدا از طریق اعدام، بعد با آونگ، بعد درون مغاک)، راوی را وادار میکند که بارها و بارها با فناپذیری خود روبهرو شود. مرگ در داستان کوتاه «نقاب مرگ سرخ»، تجسم مییابد و در قالب چهرهای کاریزماتیک بر داستان سایه میافکند. حضور همیشگی مرگ، لحن و صدایی رعبانگیز و تهدیدآمیز را به داستان میبخشد، به گونهای که انگار کاراکترها در حال سقوط به سوی پایان خود هستند.
اما گاهی اوقات نیز، تفاوت میان زندگی و مرگ چندان مشخص نیست، و این ابهام فقط به احساس تشویش در داستانهای «پو» اضافه میکند. کاراکترهای «ادگار آلن پو» گاهی پس از مرگ به دنیای زندگان بازمی گردند و در وضعیتی برزخگونه قرار میگیرند. تقریباً تمام داستانهای «پو» به کاوش در تأثیرات مرگ بر زندگان میپردازد و مرز نامشخص میان مرگ و زندگی در این داستانها، به احساس تشویش و هراس در مخاطبین دامن می زند.
«ادبیات گوتیک» که خاستگاهش به انگلستان در قرن هجدهم بازمی گردد، جنبشی مهم و متمایز در تاریخ ادبی بود با مجموعهای مشخص از تمها و نمادها که در طول زمان، تغییراتی در آن صورت پذیرفته است. اما برخی از جنبههای مرکزیِ سبک «گوتیک» بدون تغییر باقی ماندهاند، از جمله محیطهای تاریک و تشویشآور مانند قلعههای قدیمی، سیاهچالها، و زندانها؛ موجودات هراسانگیز، شبحگونه و ماورایی؛ و نمادها و رنگهای مربوط به خشونت و جنایت.
سبک «گوتیکِ» داستانهای «ادگار آلن پو»، و پیرنگ تاریک، خونین، و پرتعلیق به همراه محیطهای خلوت و احساسبرانگیز آن، این آثار را به هم پیوند می زند. رنگهایی همچون سیاه و سرخ، و نمادهای بصری همچون «چشمان پلید» و «گربه سیاه»، به همراه پستوها و سردابها، یک جهان گوتیکِ کاملاً آشنا را می آفرینند—به گونهای که انگار تمام داستانهای «پو» در دنیایی یکسان رقم میخورند. «پو» همچنین به خاطر وارد کردنِ «ادبیات گوتیک» به «عصر ویکتوریا» و استفاده از روانشناسی هنگام پرداختن به تمهای خود شناخته میشود.
با این که بسیاری از کاراکترهای «ادگار آلن پو» ازدواج کردهاند، و بسیاری دیگر اغلب در حال بازدید از دوستان و آشنایان خود هستند، اما احساس غالب در داستانهای «پو»، احساسی آکنده از تنهایی و انزوا است. کاراکتر اصلی در هر داستان، تنها میماند تا با سرنوشت، هراس، رنج یا جنایت خود روبهرو شود.
تنهاییِ روایان در داستانهای «پو» دریچهای را رو به ذهنیت و افکار درونی این شخصیتها باز میکند و چگونگیِ تغییرات در خودآگاهی و افکار آنها، دلایل هراس آنها، و تعدادی دیگر از پدیدههای روانشناختی را در این شخصیتها به تصویر میکشد. به عنوان مثال در داستان «فروپاشی خانمان آشِر»، وقتی راوی برای نخستین بار وارد «خانه آشر» میشود، احساسی عجیب را در ذهنش تجربه میکند که قادر به توضیح آن نیست، احساسی که با نگاه راوی به آب و دیدن بازتاب خانه بر آن، قوی و قویتر میشود.
داستان «فروپاشی خانمان آشِر» نشان میدهد همزمان با این که به اعماق ذهن و خودآگاهیِ کاراکترهای «پو» میرویم، آشفتگی و حتی جنون این شخصیتها برای ما آشکار میشود، و تمهایی همچون «هویت»، «انزوا» و «خودآگاهی» با احساسی از تهدید و تعلیق در هم میآمیزد.
بسیاری از راویان داستانهای «ادگار آلن پو»، داستانهایی را تعریف میکنند که در گذشته رقم خوردهاند. اغلب، تفاوت میان وضعیت کنونی راوی با وضعیت پیشین او بسیار بزرگ و آشکار است. برای مثال، راوی داستان «گربه سیاه» در ابتدا انگار در حال روایت داستانی عادی دربارهٔ حیوانات خانگی است، اما خودِ داستان خیلی زود برای ما مشخص میکند که راوی اکنون در زندان است. این «پیشآگاهی» از پیامدهای نهایی داستان، بخش عمدهٔ تعلیق در روایت را به وجود می آورد—اما همچنین میزانی از بیاعتمادی را به داستان اضافه میکند. به عنوان نمونه، وقتی مخاطبین میدانند که کاراکتر اکنون در زندان است، این سؤال در ذهنشان شکل میگیرد که آیا راوی در حال پنهان کردن جنبههایی مشخص از داستان خود است، یا این که رویدادهای آسیبزایی که باعث شد او به زندان بیفتد، باعث تغییر در حافظه و خاطرات او شده است؟
مخدرها و الکل بیش از پیش باعث زیر سؤال رفتنِ صحت و درستیِ خاطرات میشوند. در داستانهای «پو»، نوشیدن الکل و مصرف مخدر همزمان با رقم خوردن رویدادهای روایت و به پیش رفتن پیرنگ مورد اشاره قرار میگیرد، و این ایده را در ذهن مخاطبین شکل میدهد که راوی داستان ممکن است هم تحت تأثیر جنون باشد و هم الکل و مخدر—نکتهای که باعث میشود مخاطبین نتوانند به شکل کامل به گفتهها یا حتی افکار درونی راوی اعتماد کنند.
بسیاری از کارگزاران و تصمیمگیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با سادهانگاری راهحلهایی پیشنهاد میکنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.
توصیههای جان هایدر برای تربیت رهبران مقتدر و عاقل
نگاهی به ترجمهی جدید «غرور و تعصب»