خبر آنلاین: کسانی که آلت شر می شوند، همرنگان با جماعت و افراد مبتذل هستند. نه تنها آیشمن و همکاران او که مستقیما در جنایات دست داشتند، بلکه همچنین مردمی که به قول کانت هرگز نخواستند از صغارت و عدم بلوغ فکری بیرون بیایند و خوداندیش شوند، مستقل فکر کنند، همه باید در جایگاه متهمان بنشینند
ازین رو این کتاب به بررسی کامل این موضوعات میپردازد.آثار خانم هانا آرنت – فیلسوف آلمانی – برای نخستین بار توسط عزتالله فولادوند، به فارسی ترجمه شد. هانا آرنت ناقد سنت فلسفة غرب و متفکری خلاق و مبتکر بود که خدمات بزرگی به فلسفة سیاسی کرد. کتابها، مقالات و سخنرانیهای او به ایجاد بینشهایی عمیق درباره ماهیت و ساختار و نقش حیات سیاسی منجر شد. فهم ماهیت قدرت و کارکردهای آن، خشونت و انقلاب در کانون تأمل فلسفی آرنت قرار دارد و از اینرو عجیب نیست که چند دهه پس از مرگش، همچنان نظریههای او برای فهم آنچه در جهان امروز میگذرد، به میان میآید و به بحث گذارده میشود. آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر کتابی است از آرنت، که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد. آرنت، یهودیای که در دورهٔ به قدرت رسیدن آدولف هیتلر از آلمان گریخت، در این کتاب گزارشی از محاکمهٔ آدولف آیشمن به دست داده است.
شخصیت آیشمن آن اندازه جالب توجه است که آرنت برای فهم او در همه جلسات دادگاه اش شرکت می کند تا به زوایای پنهان انگیزه او در یهودستیزی و کشتار آنان در کوره های آدم سوزی پی ببرد. از این منظر، شخصیت آیشمن برای عزت الله فولادوند نیز آن اندازه اهمیت دارد که برای بزرگداشت آرنت، به نگاه آرنت به آیشمن می پردازد. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، فولادوند در سخنان خود که فایل صوتی و تصویری اش در یوتیوب انتشار یافته، تاکید دارد که بزرگترین بدکار، از میان کسانی برخاسته اند که «هرگز زحمت آشنایی با آن خویشتن درون را به خود نداده اند.»
این مترجم و نویسنده برجسته کشورمان تاکید می کند: «هانا آرنت، از بزرگترین بدکار سخن می گوید. نتیجه شگفت انگیز خانم هانا آرنت این است که برخلاف تصور عامه، بزرگترین تبهکاران، کسانی مانند “ریچار سوم”، و “یاگو” در نمایشنامه های شکسپیر یا بعضی از شخصیت های داستایفسکی نیستند که بد می کنند و از بدکاری خود دچار عذاب می شوند. بلکه کسانی هستند همچون آیشمن، که هرگز زحمت آشنایی با آن خویشتن درونی را به خود نداده اند.»
فولادوند در ادامه به تعریف “بدکار” از نظر آرنت می پردازد: «آرنت می نویسد: فیلسوفان و پدیدآوردندگان گرانقدر آثار بزرگ ادبی، بدکار را فقط کسی می دانند، که درمانده می شود و هیچ بارقه ای از امید در دلش نمی ماند، و همین یاس و درماندگی به او نوعی بزرگی می بخشد. آرنت ادامه می دهد که من منکر وجود این گونه بدکاران نیستم، ولی یقین دارم که بزرگترین شر و بدکاری از کسانی سر نمی زند که به ناچار، بارها باید با خودشان روبه رو شوند، و نمی توانند فراموش کنند. بزرگترین بدکاران کسانی هستند که اساسا به یاد نمی آورند که بدکاری کرده اند. زیرا هرگز به آن چه کرده اند، حتی فکر نمی کنند. و اگر شری را اگر کسی مرتکب شده است، به یاد نیاورد، هیچ چیز جلودارش نیست. و این درست یعنی آدولف آیشمن.»
وی با اشاره به این که «آرنت استدلال می کند که جنایات عظیم آیشمن، بیش از آن که از شرارت و سبوعیت برخاسته باشد، از بی فکری محض مایه می گیرد» می گوید: «او نه از یهودی ها کینه به دل داشت، نه از دیگر آزاری لذت می برد، و نه شخصا رذل و شریر بود. سیاه کاری او نه عمق اخلاقی داشت، نه از ژرفای روان برمی خاست، و نه مجذوب کننده بود. بلکه آیشمن به نظر آرنت، مردی خسته کننده، و اخلاقا سطحی و مبتذل بود. جنایاتش گرچه غیر عمد نبود، اما هیچ معنای عمیقی نزد خودش نداشت. و تنها بخشی از شغل و وظایف خونین او بود. و از بی فکری محض به معنای دقیق کلمه سرچشمه می گرفت. به نوشته آرنت آن چه کسانی مانند آیشمن را به افرادی آدمکش و ویرانگر تبدیل می کند همین عجز از تفکر است.»
مترجم کتاب «خشونت و اندیشههایی درباره سیاست و انقلاب»، سپس به بیان ویژگی های آدم هایی که از روی بی فکری عمل می کنند می پردازد: «از نشانه های این گونه افراد زبان و بیانشان است، به جای فکر، در مغزشان مشتی عقاید تقلیدی و ایدئولوژی و پیش داوری، جا گرفته است که هر گاه دهان باز می کنند در قالب مشتی الفاظ و اصطلاحات و تعبیرات و ضرب المثل های کهنه و فرسوده و عاریه ای بیان می شود. این عقاید قالبی مانع تفکر اصیل می شوند. به عکس، اندیشه حقیقی، آن عقاید قالبی را بیرون می راند. منجنیق فکر برج و باروی معیارهای مستقر و ارزش های جا افتاده و رسوم و عاداتی را که ما با اخلاق اشتباه می کنیم، ویران می کنند. جامعه چون بقای خود را در حفظ آن عادات و رسوم و آداب می بیند شهروندان را تشویق به تفکر مستقل نمی کند.»
فولادوند سپس به نوع نگاه شهروندی که می تواند عامل ایجاد شخصیت های جنایتکار شود می پردازد: «شهروند خوب کسی است که از مجموعه ای از روسوم و عادات، که به نام اخلاق معرفی شده است، پیروی کند. ولی همین شهروند خوب و سربه راه، وقتی آن مجموعه عوض شد، و مجموعه ای جدید جای آن را گرفت، بی چون و چرا پیرو اخلاق جدید می شود چنان که همه شما تجربه کرده اید و می دانید. از قدیم به گوش شهروند خوبی به نام آیشمن، فرمان خدا را خوانده بودند که به موسی (ع) ابلاغ شد، قتل مکن، که یکی از احکام دهگانه است. اما همین شهروند خوب وقتی نظام اخلاقی عوض شد، و شنید قتل کن، تغییر اخلاق داد. حال آن که ناسازگاران با عقاید قالبی جامعه، و دگر اندیشان، و کسانی که همرنگ جماعت نمی شدند، و عادت به چون و چرا داشتند، از مشارکت در نظام اخلاقی نوظهوری که هیتلر و نازی ها تحمیل کرده بودند، سرباز زدند. »
او در نهایت نتیجه می گیرد: «بنابراین، کسانی که آلت شر می شوند، همرنگان با جماعت و افراد مبتذل هستند. نه تنها آیشمن و همکاران او که مستقیما در جنایات دست داشتند، بلکه همچنین مردمی که به قول کانت هرگز نخواستند از صغارت و عدم بلوغ فکری بیرون بیایند و خوداندیش شوند، مستقل فکر کنند، مردمی که به همان آسانی لباس عوض می کنند، ارزش های اخلاقی خود را نیز عوض کردند و همرنگ جماعت شدند، و سکوت کردند و با رژیم همانگ شدند، همه باید در جایگاه متهمان بنشینند.»
بسیاری از کارگزاران و تصمیمگیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با سادهانگاری راهحلهایی پیشنهاد میکنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.
توصیههای جان هایدر برای تربیت رهبران مقتدر و عاقل
نگاهی به ترجمهی جدید «غرور و تعصب»