آوانگارد: کافکا در تمثیل دروازهی قانون از ناتوانی و شکست سازوکارهای بروکراتیک مدرن دستگاههای حقوقی و قضایی در پی به انجام رساندن رسالت حقیقی خود، یعنی ایجاد عدالت، حرف میزند. دستگاههای حقوقی که به باور لویی آلتوسر سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت هستند، دستگاههای ایدئولوژیکی که همواره به نفع طبقهی فرادست و برعلیه بیصدایان عمل میکند.
محمد آصف سلطانزاده در تازهترین اثر خود، رمان محاکمه، به شرح شکست نهادهای حقوقی در پی دادخواهی کشتهشدگان جنگهای خونین افغانستان میپردازد. عیسیخان، سوژهی اصلی رمان، بر اثر روی کار آمدن مجدد طالبان در افغانستان و خروج نیروهای ناتو و کشته شدن اعضای خانوادهی خود در بمباران هوایی در اردوگاه پناهندگان شیلزمارک در دانمارک به سر میبرد. عیسیخان در اردوگاه پناهندگان، با مرور گذشتهی خود، به بازنگری اساسی در تاریخ افغانستان میرسد، تاریخی که در جنگهای خونبار و مداوم تکرار میشود، عیسیخان در کوران این حوادث بهدنبال تحقق خونخواهی و کیفرخواست قاتلان خانوادهی خود است تا بدین وسیله به آرامشی درونی برسد. عیسیخان در راه هدف خود با انواع نمایندگان گفتمانهای معاصر افغانستان مواجه میشود: طالبان، ناتوو نیروهای جمهوریخواه دولتی، اما عیسیخان با عبور از همهی این گفتمانها و سرخوردگی از آنها، بارتلبیوار از جهان فاصله میگیرد و برعلیه آنها عصیان میکند. عیسیخان بهعنوان نمایندهی خونهای ریختهشدهی بیپاسخ در تاریخ افغانستان، همچون مرد شاکی در تمثیل کافکا، به در بسته و غیرقابلعبور قانون میخورد. در همین نقطه است که عیسیخان تبدیل به سوژهی کافکاییمیشود. سلطان زاده در رمان تازهی خود به بحران روی کار آمدن احزاب راست افراطی در اروپا و سیاستهای ضد پناهندگی آنها میپردازد، موضوعی که کمتر در ادبیات داستانی فارسی به آن پرداخته شده است، عیسیخان به مثابه دیگری طرد شده، از زیست جهان سیاسی بیگانه شده و در جستوجوی هویت از دست رفته خود به غرب پناه میبرد، اما در آنجا هم رنگی از رستگاری و آرامش نمیبیند، گویی فلسفهی تاریخ والتر بنیامین تکرار میشود: هیچ مدرکی از تمدن وجود ندارد که در عین حال مدرکی از توحش نباشد.
سلطان زاده در اثر پیشرو خود، به خوانندگان خطری را یادآور میکند، خطر ظهور نشانههای فاشیسم.، برای عیسیخان تفاوتی بین اردوگاه پناهندگان شیلزمارک با اردوگاه آشویتس وجود ندارد. سلطان زاده با نوشتن رمان محاکمه، سعی بر دیده شدن و شنیدن صدای بیصدایانی مانند عیسیخان کرده است، به تصویر کشیدن تنهایی و زوال تدریجی عیسیخان ها در روزگار ما.
محمد آصف سلطانزاده، متولد ۱۳۴۳ در کابل به عنوان یکی از داستاننویسان معاصر ادبیات افغانستان، تا کنون سه بار موفق به کسب جایزه گلشیری شده است.
وی در سال ۱۳۸۰ به دانمارک مهاجرت کرد. از دیگر آثار سلطانزاده میتوان به رمان «زمین زهری» و مجموعه داستان «در گریز گم میشویم» اشاره کرد. سلطان زاده در آثار خود به بحرانهای مهاجرین افغان و بیگانگی آنها در سرزمینهای غریب میپردازد، در آثار او وهم و واقعیت با هم در میآمیزند تا بیانگر وحشتها و ترسهای قهرمان داستان در جهانی کابوس زده باشند.
نگاهی به کتاب «نقطههای آغاز در ادبیات روشنفکری ایران»
معرفی کتاب «دربارهی رنج بشر»
کتابی درباره دوستی و عشق در دوران مدرن.
نگاهی به کتاب «شاهنشاهیهای جهان روا»
معرفی کتاب «اخلاق و دین»