اعتماد: چند روز پیش که خانم شعبانی از نشر مینوی خرد چاپ چهارم کتاب زوال اندیشه سیاسی در ایران نوشته زندهیاد دکتر سید جواد طباطبایی را برای معرفی به روزنامه فرستاد، احساسات متفاوتی در ذهن و جانم برانگیخته شد. پیش از هر چیز دچار نوعی نوستالژی و یاد ایام شدم و در نتیجه غمگین و اندوهگین. اول به خاطر آنکه حدود دو سال است که دکتر طباطبایی روی در نقاب خاک کشیده و جایش در میان مباحث فکری و اندیشهای ایران سخت خالی است. دیگر به این علت که این کتاب، اولین اثری بود که در جوانی از دکتر طباطبایی خواندم، بیش از بیست سال پیش. آن زمان دانشجوی سالهای پایانی رشته مهندسی بودم، به فلسفه غرب سخت علاقهمند بودم و آن را دنبال میکردم و از سالها پیشتر یعنی از دوران نوجوانی فلسفه و حکمت اسلامی را ابتدا با آثار شهید مطهری و سپس با نوشتههای علامه طباطبایی و محمدتقی مصباحیزدی خوانده بودم. دوست داشتم تحصیلاتم را در رشته فلسفه غرب ادامه بدهم، چون فکر میکردم فلسفه و حکمت موسوم به اسلامی، چندان کاری به زندگی و زیست روزمرهام ندارد و زیاده از حد در عالم هورقلیا و جابلقا و جابلسا سیر میکند و ربطی به اینجا و اکنون من و ما ندارد.
با دکتر طباطبایی از طریق مطبوعات اصلاحطلب آشنا شدم. آن زمان تازه کتاب «مشروطه ایرانی» ماشاءالله آجودانی به فارسی منتشر شده بود و پشت جلد آن چند خط ستایشبرانگیز درباره این کتاب از جواد طباطبایی آمده بود، اگرچه بعدا گویا خود دکتر طباطبایی این تعریف را پس گرفت. به هر حال او پس از سالها به ایران برگشته بود و نشریات اصلاحطلب سراغ این استاد پیشین علوم سیاسی دانشگاه تهران میرفتند و با او گفتوگو میکردند. قرار بود کتابهای تازهای از او به فارسی منتشر شود، مثل دیباچهای بر نظریه انحطاط. اما من قبل از آن کتاب مذکور در بالا را از کتابخانه دانشگاه گرفتم و خواندم.
عنوان بسیار جذاب و تاملبرانگیز بود، زوال اندیشه سیاسی در ایران. با مفهوم زوال و بعدا انحطاط در اندیشه ایرانی نخست در آثار دکتر طباطبایی آشنا شدم. وجه جذاب دیگر کتاب آن بود که میان دو حوزه مورد علاقهام، یعنی حکمت اسلامی و فلسفه غربی پل میزد و ربط و نسبت آنها یا شاید بتوان گفت عدم ربط و نسبت آنها با یکدیگر را به خوبی نشان میداد. کتابی که من داشتم، ویرایش نخست بود و برخلاف نسخه کنونی که دیباچهای 20 صفحهای دارد، تنها پیشگفتاری دو صفحهای داشت و مستقیم وارد بخش نخست یعنی سیاست در اندیشه یونانی میشد. دکتر طباطبایی در سه فصل این کتاب شرحی تازه و غنی از اندیشه سیاسی یونانی و متفکرانی چون افلاطون و ارسطو ارایه میکرد که تا آن زمان به آن شکل برای بیشتر فارسیزبانان ناشناخته بود. او سپس در بخش دوم بسط فلسفه سیاسی در دوره اسلامی را پی میگرفت و به توضیح و تفسیر آرای متفکرانی چون فارابی موسس فلسفه سیاسی در ایران، مسکویه رازی، ابوالحسن عامری و ابوعلی سینا میپرداخت. بخش سوم کتاب هم نام با عنوان کتاب، زوال اندیشه سیاسی در ایران را در اندیشههای متفکرانی مثل خواجه نصیرالدین طوسی، قطبالدین شیرازی، جلالالدین دوانی و صدرالدین شیرازی نشان میداد.
من از مطالعه این بخشهای کتاب شگفتزده میشدم، زیرا به عنوان پیگیر مباحث فلسفه اسلامی هیچگاه سویههای سیاسی و اجتماعی اندیشههای متفکرانی چون ابنسینا، خواجه نصیر و ملاصدرا را ندیده بودم. در واقع دکتر طباطبایی در آن کتاب، ضمن روشن کردن دقیق مفهوم اندیشه سیاسی، وجه یا وجوه سیاسی فلسفه و حکمت موسوم به اسلامی را نشان میداد که این بهزعم نگارنده یکی از مهمترین و اثرگذارترین و ارزشمندترین کارهای او در کارنامه پربارش بود. چاپهای ابتدایی کتاب با بحثی مختصر تحت عنوان تاملی در برخی نتایج به پایان میرسید، اما نسخه کنونی شامل فصل دوازدهم با عنوان «فیلسوفان ایرانی و فهم اغراض حکمت عملی» و فصل سیزدهم با عنوان «بحثی درباره اندیشه سیاسی» و خاتمه است. این بخشها جدید و حاصل تاملات و تحقیقات بعدی دکتر طباطبایی است. یکی از جذابترین و الهامبرانگیزترین این مباحث، نشان دادن سویههای سیاسی ادبیات و به ویژه شعر فارسی است. دکتر طباطبایی در این بخش به اشارات سیاسی شاعران متفکری چون فردوسی و حافظ میپردازد، البته این اشارات سیاسی بیشتر در ربط و نسبت با دغدغههای بعدی او در زمینه اندیشه ایرانشهری است و کمتر به مضامین فلسفه سیاسی چنانکه نزد افلاطون و ارسطو و در ادامه فارابی و مسکویه آمده، ربط دارد.
در هر صورت کار بزرگ طباطبایی چنانکه اشاره شد، گشودن افقهای تازه در بازخوانی فکر و اندیشه سنتی ما بود، به ویژه در ربط و نسبت با دغدغههای امروزین. دکتر طباطبایی از مهمترین چهرههایی بود که ما را متوجه سنت خودمان کرد، مخصوصا از منظری انتقادی، آن هم در سالهایی که بساط ترجمه و طرح نظریههای دیگران داغ بود و بسیاری از مترجمان بدون توجه به مختصات فکر ما و مسائل و دغدغههای ما صرفا به ترجمه آخرین متفکران مد روز میپرداختند. از این حیث انتشار مجدد آثار طباطبایی اتفاقی فرخنده و نیکو است و ما را به بازخوانی سنت از منظری جدید فرا میخواند. یادش گرامی. با امید.
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین
نگاهی به کتاب «گورهای بیسنگ»
نگاهی به کتاب «نقطههای آغاز در ادبیات روشنفکری ایران»