img
img
img
img
img

سرنوشت شوم روشنفکران جهان سوم

شرق: این روزها رمان کوتاه «گدا» از نجیب محفوظ که اولین بار سال‌ها پیش با ترجمه محمد دهقان به فارسی منتشر شده بود، در نشر نیلوفر بازچاپ شده است. این داستان بلند که در قاهره بعد از انقلاب رخ می‌دهد، اولین‌بار در سال ۱۹۶۵ به چاپ رسید. نجیب محفوظ یکی از اولین نویسندگان ادبیات معاصر عرب و همچنین اولین نویسنده عربی است که نوبل ادبیات را دریافت کرده است. آثار او همچون دیگر نویسنده هم‌وطنش طاها حسین، نگاهی اگزیستانسیالیستی را در خود حفظ کرده‌اند. او در طول هفتاد سال فعالیت ادبی‌اش، ۳۴ رمان و ۳۵۰ داستان کوتاه نوشت و کتاب «گدا» در بین آثارش اثری قابل توجه است و این‌گونه آغاز می‌شود: «ابرهای سپید در آسمان آبی شناورند، بر سبزه‌زاری سایه افکنده‌اند که زمین را سراسر پوشانده است، و گاوهایی که می‌چرند و از چشمان‌شان آرامشی ژرف می‌تراود، هیچ معلوم نیست کدام گوشه دنیاست، و در پایین کودکی که سوار بر اسبی چوبین به افق می‌نگرد و گونه چپش نمایان است و در چشمانش شبه‌لبخندی مبهم دیده می‌شود. این تابلوی عظیم را کدام نقاش کشیده است؟ هیچ‌کس جز او در اتاق انتظار نیست. ده روز پیش از پزشک وقت گرفته و اکنون زمان دیدار نزدیک است. روزنامه‌ها و مجله‌ها روی میز، در میان اتاق پراکنده‌اند؛ تصویر زنی متهم به ربودن کودکان از لبه میز آویزان است. روی گرداند و باز به تصویر سبزه‌زار، به کودک و گاوها و افق، خیره شد، هرچند نقاشی کم‌بهایی بود و جز قاب طلایی آن که آراسته به نقش‌های برجسته بود هیچ ارزشی نداشت». داستان گدا در قاهره و در دوران جمال عبدالناصر، رهبر انقلاب ۱۹۵۲ مصر می‌گذرد. رمان درباره زندگی وکیلی به نام عمر است که در جوانی شاعر و سوسیالیست و انقلابی بود، اما برای جورکردن یک زندگی و رفاه و آسایش تمام آن حرف‌ها و اصول و آرمان‌ها را کنار می‌گذارد و به وکالت مشغول می‌شود. حال اما در چهل‌وپنج‌سالگی حرفه‌اش را رها کرده، بیمار است و به واسطه آن از همسرش هم دور شده؛ زنی که روزی به خاطر او به دین اسلام روی آورد و همیشه تکیه‌گاهش بود. او حالا در خلوت چیزی به‌عنوان معنایی که بتوان بر پایه آن زندگی کرد، ندارد. دستانش از معنا خالی است و با عشق می‌خواهد آن را پر کند. نجیب محفوظ در این رمان، سرنوشت شوم روشنفکران جهان سوم را روایت می‌کند؛ جوانان پرشور انقلابی‌ای که درگیر زندگی روزمره می‌شوند و سر به راه ارزش‌های بورژوازی می‌گذارند و در نهایت چیزی جز ناامیدی و تناقض برایشان باقی نمی‌ماند. محمد دهقان در یادداشتی کوتاه در ابتدای کتاب نوشته که «گدا» تعارض درونی روشنفکری را نشان می‌دهد که آرمان‌های دوره جوانی‌اش را به دیده تمسخر می‌نگرد و در عین حال از زندگی آسوده و بی‌دغدغه‌اش هم بیزار است. در بخشی دیگر از این کتاب می‌خوانیم: «عمر از شب‌گردی‌های نافرجام دست برداشت. بثینه و جمیله و سمیر به نحو انکارناپذیری مایه شادی او بودند. نیل همچنان در زیر بالکن جریان داشت و هیچ بازنمی‌ایستاد؛ عمر با حسرت از خود می‌پرسید: آرامش آن بامداد بیابان کی بازمی‌گردد؟ سراسر شب در گوشه اتاق خود می‌نشست و کتاب می‌خواند و فکر می‌کرد تا صبح فرا می‌رسید، سپس به بالکن می‌رفت و به افق می‌نگریست و می‌پرسید: کجاست آرامش، کجا؟ این ترانه‌های ایران و هند و عرب را بنگر که سرشار از رازها است اما خوشبختی کجاست چرا چنین در رنجی آن هم در میان این دیوارهای پر از آرامش؟ چیست این احساس رنج‌آوری که در گوشت می‌خواند که تو مهمانی بیگانه‌ای و نزدیک است رخت بربندی؟ به کجا؟ مصطفی گفت: خدا را شکر که همه چیز مثل اولش شد. عمر با بی‌اعتنایی گفت: هیچ چیز مثل اولش نشده. مصطفی با مهربانی از بحث و جدل خودداری کرد، اما عمر لجوجانه گفت: به خانه برنگشته‌ام، به سر کارم برنگشته‌ام

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین

  تجربه‌ی خیلی شخصی

نگاهی به کتاب «گورهای بی‌سنگ»

  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»