img
img
img
img
img
مارکس

چهار نقل قول کلیدی از «مارکس»؛ فیلسوفی که خواستار «تغییر» بود

مترجم: زهرا ذوالقدر

فرادید: مارکس می‌گفت فلسفه باید بتواند دنیا را تغییر بدهد، نه اینکه صرفا «تفسیر» آن باشد؛ اما این «تغییر» برای مارکس چه معنا و هدفی داشت؟ در اینجا با کلیدی‌ترین نقل‌قول‌های مارکس که چارچوب کلی فلسفۀ او را مشخص می‌کنند آشنا می‌شوید.شخصیت و آثار کارل مارکس امروزه هنوز جرقه‌های احساسات متفاوتی را برمی‌انگیزد که در اصل به دلیل پروژه کمونیستی شوروی است. با این حال، اغلب اندیشمندان می‌پذیرند که او اقتصاددان برجسته‌ای بوده است.  چندین ایده که مارکس از آن حمایت کرده، دنیا را به سمت بهتر یا بدتر شدن تغییر داده‌اند. در ادامه، معروف‌ترین گفته‌های کارل مارکس را می‌خوانید. 

۱. «فیلسوفان جهان را فقط به طرق مختلف تفسیر کرده‌اند. با این حال، مهم تغییر دادن جهان است.» 

نخستین نقل‌قولی که می‌خواهیم با آن شروع کنیم، مظهر فلسفه مارکس است و مفهومش این است که کافی نیست فلسفه فقط تفکر محض باشد، بلکه باید فراخوانی برای دگرگونی باشد. 

مارکس می‌گوید در طول تاریخ، فیلسوفان جهان را تفسیر کرده‌اند اما آن را تغییر نداده‌اند. آن‌ها به روش‌های مختلف در مورد جهان اندیشیده‌اند اما برای تغییر آن نکوشیده‌اند. به بیان دیگر، شاید آن‌ها در تئوری خوب بوده باشند (دیدن چیزها از زوایای مختلف) اما در عمل بی‌فایده بودند. 

برای درک اینکه چرا این نقل‌قول اینقدر عمیق است، باید به ایده مارکس درباره ماتریالیسم تاریخی بازگردیم که استدلال می‌کند جامعه از طریق نیروهای اقتصادی متضاد در هر مرحله از تاریخ تکامل یافته است و این تضادها به انقلاب‌هایی منجر شد که ساختارهای اجتماعی و اقتصادی را دگرگون کرد. 

مردم با درک آن شرایط مادی زیربنایی و فرآیندهای تاریخی، می‌توانند برای داشتن جامعه‌ای عاری از ظلم و استثمار تلاش کنند. 

تأکید مارکس بر «تغییر جهان» صرفاً شعار توخالی نبود: تمام زندگی او وقف فعالیت سیاسی با هدف سرنگونی نظام‌های سرمایه‌داری و دفاع از حقوق کارگران بود. 

نوشته‌های او، مانند سرمایه یا مانیفست حزب کمونیست، طرح‌هایی برای نقشه‌های راه انقلاب بودند که نشان می‌دادند از دید او جوامع چگونه باید تغییر کنند تا همه اعضای آن به شکوفایی واقعی برسند. 

یک نمونه قدرتمند «تغییر جهان» همسو با فلسفه مارکس را امروزه می‌توان در جنبش‌های کارگری در سراسر جهان دید. 

کارگرانی که خودشان را در برابر دستمزد کم یا نابرابری سیستمی سازماندهی می‌کنند، وقتی خواهان دستمزد بهتر، استانداردهای ایمنی بهتر در محل کار، یا حقوق چانه‌زنی جمعی هستند، معمولاً از انتقاد مارکس از ذات استثمارگر سرمایه‌داری الهام می‌گیرند. 

تغییر جهان به چه معناست؟ آیا به معنای فراتر رفتن از نظریه‌پردازی انتزاعی است یا برنامه‌ریزی یا مشارکت؟ تغییر جهان به این معناست که خودتان را چنان که یک فیلسوف واقعاً باید باشد مطرح کنید: یک راهنمای فعال در نقشی دگرگون‌کننده که درک میکند ایده‌ها چگونه واقعیت را شکل می‌دهند. 

۲. «کارگران جهان، متحد شوید! شما چیزی برای از دست دادن ندارید جز زنجیرهایتان!» 

یکی از مشهورترین نقل‌قول‌های مارکس این است: «کارگران جهان متحد شوید! شما چیزی برای از دست دادن ندارید جز زنجیرهایتان!» این نقل‌قول بر تمرکز مارکس روی طبقه کارگر و تلاش آن‌ها علیه ستم سرمایه‌داری تأکید می‌کند. این گفته خلاصه‌ای از ایده‌های او در مورد مبارزه طبقاتی، نقد سرمایه‌داری و چشم‌انداز جامعه سوسیالیستی است. 

مارکس باور داشت که در یک اقتصاد سرمایه‌داری، بورژوازی یا طبقه سرمایه‌دار می‌تواند کارگران را با مالکیت ارزش اضافه تولیدشده از طریق کارشان استثمار کند. کارگران معمولاً با ساعات طولانی کاری، حقوق کم، شرایط بد و کنترل محدود بر کارشان مواجه بودند. این شرایط سیستمی ایجاد کرد که در آن، آن‌ها هم از آنچه تولید می‌کردند و هم از انسانیت خودشان بیگانه بودند. 

در این نقل‌قول، مارکس از کارگران سراسر ملل مختلف می‌خواهد در همبستگی علیه سرکوب‌گران، با هم متحد شوند. در حالی که کارگران فردی ممکن است قدرت یا نفوذ کمی در ساختار اقتصادی موجود داشته باشند (مارکس آن را سرمایه‌داری نامید) اما وقتی متحد شوند، می‌توانند به یک نیروی غیرقابل توقف تبدیل شوند. 

کارگران با کنار گذاشتن تقسیمات ملی یا قومی و تشخیص اینکه آن‌ها دارای منافع اقتصادی مشترک نیازمند محافظت هستند، می‌توانند استثمار را به چالش بکشند. 

عبارت «هیچ چیز برای از دست دادن ندارید جز زنجیرهایتان» نمادی این است که از کنش جمعی کارگران تحت سرمایه‌داری چه چیزی به دست می‌آید و اینکه اگر چنین دستاوردهایی تحقق نیابند، اوضاع وخیم باقی خواهد ماند: این جمله به رهایی از شرایط ظالمانه کار اشاره دارد. 

نمونه‌های فراخوان مارکس برای اتحاد کارگران را می‌توان در طول تاریخ یافت: اتحادیه‌های کارگری به طور جمعی برای دستمزد بهتر، بهبود شرایط، روزهای کاری کوتاه‌تر، به رسمیت شناختن حقوق خاص و غیره مبارزه کردند.

نقل‌قول مارکس یک فریاد حمایت‌طلبی است برای تشویق افرادی که کارشان را به عنوان وسیله‌ای برای امرار معاش می‌فروشند (کارگران) تا خود را بخشی از یک جنبش جهانی ببینند که با استثمار در محل کار مبارزه می‌کند. 

۳. «تاریخ همه جوامع، تاریخ مبارزات طبقاتی است.» 

پبه گفته کارل مارکس، طبقات اقتصادی متخاصم از زمان‌های بسیار قدیم، محرک‌های تکامل اجتماعی بوده‌اند. در هر مرحله از سفر تکاملی تاریخ، یک شیوه تولید غالب وجود دارد که با روابط طبقاتی تعریف می‌شود. 

این روابط طبقاتی حتی ساختار و رابطه بین قدرت و توزیع ثروت در جامعه را کنترل می‌کنند. 

مارکس این فرضیه را مطرح کرد که جوامع بشری از کمونیسم بدوی از طریق برده‌داری و فئودالیسم تا سرمایه‌داری تکامل یافتند و تضادهای بین طبقات در هر مرحله به عنوان نیروهای تغییر عمل می‌کنند: 

کمونیسم بدوی: جوامع اولیه انسانی ویژگی‌های مشترک داشتند و کار به صورت جمعی انجام می‌شد. فعالیت‌های کشاورزی منجر به مازاد میشد، بنابراین قشربندی اجتماعی آغاز شد. درگیری‌ها میان کسانی آغاز شد که از دهقانانی که در زمین‌هایشان کار می‌کردند، ثروت جمع‌آوری می‌کردند. 

فئودالیسم: بردگی ویژگی این مرحله بود. زمین‌ها به اشراف (فئودال‌ها) تعلق داشت. در بیشتر موارد، درگیری در مورد مرزهای زمینی و حقوق دسترسی به خدماتی مانند آسیابانی یا اجاق‌های پخت نان، از جمله موارد دیگر، رخ می‌داد. 

سرمایه‌داری: در این مرحله، کل جامعه اساساً بین سرمایه‌داران (بورژوازی) که مالک ابزار تولید هستند و کارگران (پرولتاریا) که چیزی جز نیروی کار برای فروش در ازای دستمزد ندارند، تقسیم شده است. نظام سرمایه‌داری به استخراج ارزش اضافی از کار کارگران وابسته است، تضادی ذاتی که منجر به درگیری می‌شود. 

دیدن تمام جوامع گذشته که از طبقات در حال مبارزه تشکیل می‌شدند، سرمایه‌داری را تضعیف کرد، چون ادعاهای کنونی مبنی بر «طبیعی» یا «ابدی بودن» آن رد شده است. 

یک جامعه سرمایه‌داری درست به واسطه ذاتش، استثمارگر است، چون موقعیت هر فرد با نقش او در سیستمی تعیین می‌شود که حول استخراج سود از روزهای کاری دیگران ساخته شده است. 

مارکس فکر می‌کرد این تضادهای درونی در نهایت سبب می‌شود پرولتاریا با انقلاب، بورژوازی را سرنگون کند، سپس، جامعه‌ای سوسیالیستی می‌تواند تشکیل شود که در آن، کارگران به طور جمعی از ابزار تولید برخوردار باشند. 

بنابراین، این ادعا که ماهیت تاریخ همیشه از راه مبارزات طبقاتی شکل گرفته، نشان می‌دهد اوضاع لزوماً نباید به همان شکل که هست باقی بماند. آگاه بودن از این موضوع ممکن است سبب شود افراد منتقدانه‌تر در مورد وضعیت موجود اجتماعی-اقتصادی فکر کنند و باور کنند به طور بالقوه قابل‌تغییر است. 

۴. «از هرکس بنابر توانایی‌هایش، به هرکس بر حسب نیازهایش»

  این نقل‌قول خلاصه‌ی دیدگاه مارکس درباره یک جامعه سوسیالیستی است، جایی که همکاری و توزیع عادلانه منابع بر نابرابری‌های ریشه‌دار سرمایه‌داری فائق می‌شود. 

مارکس باور داشت که در چنین جامعه‌ای، طبقه کارگر به طور جمعی مالک و کنترل‌کننده‌ی ابزار تولید خواهد بود. افراد با توجه به توانایی‌هایشان کمک می‌کنند، مطابق میل یا بر حسب استعدادشان کار می‌کنند و هر فرد به دلیل استعدادهای منحصر به فردش ارزش‌گذاری می‌شود. 

این نقل‌قول دو عنصر کلیدی دارد. «از هر فرد بر حسب توانایی‌اش» یعنی افراد باید بنا بر مهارت‌ها، علایق و استعدادهایشان کار کنند. 

«به هر فرد بر حسب نیازهایش» یعنی در یک جامعه کمونیستی، نیازهای اساسی مردم باید بدون قید و شرط برآورده شود. هر فردی بدون اتکا به مکانیسم‌های بازار یا مبادله پول، آنچه را که برای یک زندگی آبرومندانه نیاز دارد دریافت کند: غذا، سرپناه، آموزش، مراقبت‌های بهداشتی. 

برای کمک به روشن کردن بیشتر این مفهوم، یک باغ اجتماعی را تصور کنید که در آن، مردم گرد هم جمع می‌شوند و به طور جمعی کشاورزی می‌کنند. همه بر اساس توانایی خودشان مشارکت می‌کنند: برخی می‌دانند چگونه بذر بکارند و برخی می‌دانند چگونه گیاهان را آبیاری کنند. وقتی زمان برداشت برسد، محصول بر اساس نیاز و نه بر اساس ثروت شخصی یا مالکیت توزیع می‌شود. 

این سیستم، نابرابری بیش از حد در نظام‌های سرمایه‌داری و نیز شایسته‌سالاری را به چالش می‌کشد، ایده‌هایی که بر اساس سخت‌کوشی به تنهایی، نتایج نابرابر به همراه دارند. هدف این سیستم، توزیع مجدد منابع به طور مساوی‌تر است تا همکاری مشترک بتواند جایگزین رقابت برای منافع شخصی شود. 

این که آیا این سیستم زمانی که در سطح جامعه گسترده شود، عملی است یا نه، موضوع بحث‌های گسترده میان منتقدانی بوده که ساختارهای انگیزشی و تخصیص منابع، مشکل‌دار می‌دانند. 

صرف نظر از اینکه آیا اجرای این اصل روزی به واقعیت تبدیل خواهد شد یا نه، مارکس آن را به عنوان یک هدف آرمانی مطرح کرد که جوامع باید برای رسیدن به آن تلاش کنند: جهانی برابری‌طلب که در آن، افراد هر آنچه می‌توانند می‌دهند و هر آنچه را که نیاز دارند می‌گیرند.

مارکس به ما چه می‌آموزد؟ 

ایده‌هایی که در این نقل‌قول‌ها بیان شد، همگی اطلاعات مهمی در باب چارچوب فلسفی او هستند و بر جنبه‌های حیاتی مختلف تفکر او تأکید می‌کنند. 

اول این که او اصرار دارد فلسفه نباید به درک و تفسیر محدود شود، بلکه باید برای تغییر جهان تلاش کند، اصلی که به عنوان پراکسیس یا وحدت نظریه و عمل شناخته می‌شود.

دوم این که او بر اهمیت اتحاد کارگران تاکید می‌کند. آن‌ها به دور از اینکه قربانیان ناتوان باشند، نیروی بالقوه قدرتمندی هستند که می‌توانند سرمایه‌داری را به چالش بکشند: «آن‌ها چیزی برای از دست دادن ندارند جز زنجیرهایشان». 

سوم این که او خواهان توزیع منابع بر اساس نیاز و توانایی است نه به هوس بازارهای سرمایه‌داری، چیزی که به عنوان «از هرکس برحسب توانایی‌هایش، به هرکس بر اساس نیازهایش» شناخته می‌شود. 

در مجموع، این ایده‌ها تعهد مارکس را هم از دید نظری و هم از دید عملی به عدالت، نقد بنیادی او از چگونگی کارکرد سرمایه‌داری، ضرورت کنش جمعی و چشم‌اندازی نشان می‌دهد که در آن همه می‌توانند به طور جمعی، جامعه را با ترکیب تئوری و تغییر عملی دگرگون کنند.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  «حد وسط»؛ کلید طلایی فلسفه‌ی «ارسطو» برای باز کردن دروازه‌ی «خوشبختی»

یکی از جنبه‌های مهم حد وسط طلایی این است که این حد وسط نسبت به افراد و شرایط مختلف می‌تواند متفاوت باشد.

  منادی نهاد ناآرام سیاست

از نظر شانتال موف جوهر امر سیاسی، نه اجماع که ستیز است.

  این تصمیمات به مردم آسیب می‌زند

بسیاری از کارگزاران و تصمیم‌گیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با ساده‌انگاری راه‌حل‌هایی پیشنهاد می‌کنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.

  کاوش در میراث ماندگار جایزه‌ی نوبل

در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتاب‌های برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات را بررسی می‌شود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کرده‌اند و در سبک‌های نوآورانه‌ای نوشته شده‌اند.

  برخی آفت‌های نقد و نقدشنوی

افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بی‌اخلاقی، بی‌ادبی و مغالطه به کار می‌آیند تا برای کشف حقیقت.