عصر ایران: «او را به خانه اش بردیم. پیراهن خونین او را سپردم که نگذارند از بین برود. در خانه اش شسته شد و در مسجد سپهسالار به امانت نهاده شد و روی ورقۀ کوچکی مضمون این عبارات مختصر چاپ شده و در شهر منتشر گشت: عشقی مُرد، هر کس بخواهد از جنازۀ این سید شهید مشایعت کند فردا صبح بیاید به مسجد سپهسالار.
[…] در مسجد جامع اهالی چاله میدان نمی گذاشــتند جنازه را برداریم و می گفتند تا قاتل عشــقی را به ما ندهند نمی گذاریم او را دفن کنند. بــه هر زحمتی بود آنان را قانع کردیم، و با دعوا و کشاکش جنازه را به دروازه رساندیم، زیرا می دانستیم که قاتل عشقی را کسی نمی تواند به ما بدهد».
این عبارات را ملکالشعرای بهار در کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران دربارهٔ میرزادهٔ عشقی شاعر شهیر و شهید شهر نوشته که امروز ۱۲ تیر ۱۴۰۳ خورشیدی یکصدمین سالگرد ترور او ست در کوچه پس کوچه های کاشفالسلطنه تهران که بامدادان هدف گلوله قرار گرفت و پیکر خونین او را به بیمارستان نظمیه بردند و اولین کسی که بر بالین او حاضر شد ملک الشعرای بهار بود و شرح آن را نوشت و در بالا آمد.
نام اصلی او سید محمدر ضا کردستانی بود؛ روزنامه نگاری که تنها ۳۰ سال زندگی کرد و در پی جنگ جهانگیر اول در جوانی همراه شماری از فعالان سیاسی به استانبول مهاجرت کردند تا دولت در تبعید تشکیل دهند و البته تلاش شان به ثمر ننشست.
شهرت اصلی او اما به خاطر مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹ بود و مدت کوتاهی هم به زندان افتاد و بعد از آن به اصفهان رفت و این بار ذوق هنری خود را با اولین اپرا در ایران به نمایش گذاشت: رستاخیز ایران در ویرانه های مداین.
در سال ۱۳۰۰ امتیار نشریه «قرن بیستم» را دریافت کرد و در فضای رعب و وحشتی که ایجاد شده بود هم دست از نوشتن نکشید و مهم ترین مخالفت او با جمهوری خواهی سردار سپه بود که آن را اصیل نمی دانست.
گفته می شود ضاربان او سه مامور نظمیه بودند ولی هیچ گاه بازداشت و مجازات نشدند.
یکی از خواندنیترین کتابها دربارهٔ او را در روزگار ما روزنامهنگار صاحبسبک و بسیار خوشقریحه ایرانی – محمد قائد– نوشته با عنوان: «عشقی؛ سیمای نجیب یک آنارشیست» و جدای نگاه و زاویهٔ انتقادی میدانیم که محمد قائد نثر منحصر به فردی دارد و از حیث نثر مانند دو اثر بسیار خواندنی دیگر او (ظلم و جهل و برزخیان زمین همچنیندفترچه خاطرات و فراموشی) قابلیت چند بار خواندن دارد.
خوش بختانه این کتاب به خاطر نام هر دو – عشقی و قائد- بارها چاپ شده و توصیف نویسنده درباره او شاید به شناخت بیشتر از شخصیت عشقی یاری رساند. سال ها قبل محمد قائد دربارهٔ میرزادهٔ عشقی به روزنامهٔ اعتماد گفته بود:
«عشقی آدمی بود نوآور و نوجو و حامل و ناقل و فریاد زننده احساسات سیاسی. کسی در سرودهها و نوشتههای او دنبال بحث سیاسی به معنی استدلالی که قابل اجرا باشد، نمیگردد. جوان و رعنا و خوش پوش، تا حدی خارجه دیده، صریح و نترس و بیباک. از همه مهمتر نخستین کشته راه آزادی در دهه استبداد صغیر و استقرار دولت مشروطه و به نظر من به بیان دقیقتر، شهید راه سوءتفاهم.
شکلکهایی که انتشار آنها پای او نوشته شد، کار او نبود و به او ارتباط مستقیمی نداشت. در آخرین دوره اندوه و افسردگی شدید، روزنامهاش را واگذار کرده بود و در ویرایش آن دخالتی نداشت. از انتشار آن در روز شنبه تا گلوله صبح پنج شنبه ظاهراً روزها و شبهایش در اضطراب و هراس از عواقب حتمی مضحک قلمیهای بیسابقه و بینظیر گذشت. ظهر پنج شنبه ۱۲ تیر ۱۳۰۳ همه ملتفت شدند که زنگ تفریح تمام شد و قضیه جدی است.»
یکی از جنبههای مهم حد وسط طلایی این است که این حد وسط نسبت به افراد و شرایط مختلف میتواند متفاوت باشد.
از نظر شانتال موف جوهر امر سیاسی، نه اجماع که ستیز است.
بسیاری از کارگزاران و تصمیمگیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با سادهانگاری راهحلهایی پیشنهاد میکنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.
در این مقاله برخی از تأثیرگذارترین کتابهای برندهی جایزهی نوبل ادبیات را بررسی میشود که بر موضوعات متنوعی تمرکز کردهاند و در سبکهای نوآورانهای نوشته شدهاند.
افسوس که گاه نقدها و پاسخ نقدها بیشتر برای مطالعۀ موردی بیاخلاقی، بیادبی و مغالطه به کار میآیند تا برای کشف حقیقت.