گسترش: متنِ کامل کمدی الهی اثر دانته آلیگی یری با ترجمهی ابوالحسن تهامی و در قالب یک جلد به همت انتشارات نگاه به چاپ رسیده است. کمدی الهی یکی از آثار بزرگ و فاخر ادبی اروپا و بلکه جهان است، و دانته شاعر بلندآوازهی ایتالیایی در هفت سدهی پیش آن را به شعر سروده است. کمدی الهی از سفر روحی شاعر به دنیای پس از مرگ در دوزخ و برزخ و بهشت، در سه بخش جداگانه سخن دارد. در دوزخ، او روح گناهکارانی را در عذاب جاوید میبیند که تا پایان عمر توبه نکرده در گناه زیستهاند، در برزخ، روح گناهکاران توبه کردهیی را میبیند که قرنها عذاب میکشند تا پس از پاک گشتن گناهشان با شایستگی به بهشت پر کشند؛ و در بهشت، ارواحی را میبیند که در گیتی نکوکار بوده و در جهان دیگر در سایهی عشق خداوند جاودانه به شادی و آرامش میزیند. این سه بخش گرچه به یکدیگر مربوطاند، همچون سه کتاب مستقل مینمایند و هر کدام به سی و سه سرود تقسیم شده است، گرچه، کتاب نخست، دوزخ، یک سرود درآمد نیز دارد و در نتیجه شمار بخشهای کتاب به یکصد سرود میرسد، که هر سرود برجای فصلی از کتاب نشسته است.
دانته سراسر این کتاب را به شعر سروده و شعر او به زبان ایتالیایی و به شکل بندهای سه پاره است که به ایتالیایی «تِرتسا ریما» نامیده میشود؛ در این شیوهی شعرپردازی ، مفهومی یا رویدادی در سه پارهی برابر بیان میشود که پارهی اول با پارهی سوم همقافیه است و پارهی دوم با پارهی اول بندِ بعد همقافیه میشود.
در میان هدفهای متعدد دانته برای خلق این اثر، تجلیل از دین از همه شاخصتر است و این از آرایش کتاب به خوبی آشکار میشود. او کتاب را، براساس بنیاد دین خود، تثلیث، به سه بخش کرد: دوزخ، برزخ، بهشت. همچنین سطرهای کتاب را به صورت بندهای سه پاره درآورد که نماد دیگری از تثلیث است؛ دوزخ را به نُه طبقه تقسیم کرد که مضربی از عدد سه است و برای هر بخش از اثر، سی و سه سرود در نظر گرفت که آن نیز مضرب عدد سه و تثلیث است؛ در کنار این ظاهرپردازی استادانه، مضمون کتاب را نیز از هرچه ذوق و نبوغ و هنر و دانش و آگاهی که بود و داشت، انباشت.
دانته، پیش از آنکه پیرنگ کمدی را در ذهن خود بپرورد، همهی آثار بزرگ و کوچک لاتینی را خوانده بود، زیرا در زمان وی زبان لاتینی هنوز در بیشتر اروپا زبان دین و دانش و ادب شناخته میشد و تعلیم و تربیت در مدارس به آن زبان بود و هنوز شاعران و روحانیان و دانشمندان به آن زبان مینوشتند. زبان ایتالیایی را، که ادبیاتی نداشت، زبان مردم کوچه و بازار و زبانی بیاهمیت میدانستند. اما از آغاز سدهی سیزدهم کوششهایی برای نوشتن به آن زبان آغاز شده بود.
دانته اندیشیده بود که اگر کتاب کمدیاش را به زبان لاتینی مینوشت، هرگز نمیتوانست زیبایی و فخامت سخن خود را به حد والایی و فخامت سخن شاعران بلندآوازهی ادب لاتینی برساند؛ ازاینرو بر آن شد که کمدی را به زبان ایتالیایی، یعنی زبان مردم کوچه و بازار بنویسد که هنوز هیچ کتاب بزرگی به آن نوشته نشده بود.
دانته برای نوشتن این اثر پانزده سال در تبعید اندیشید و کوشید و رنج برد، و وقتی سرایش را آغاز کرد خود دریافت که در شُرُف آفرینش یکی از بزرگترین آثار ادبی جهان است؛ به همین دلیل است که در سرود چهارم دوزخ، آنجا که پنج استاد بزرگ ادب اروپا، هومر، ویرژیل، اُوید، هوراس و لوکان جمعاند، دانته خود را در کنار آنان نهاده و ششمین سخنگوی بزرگ دانسته است:
و رفتار آنان با من بیش از شرف نهادن بود/ که مرا از پیوستگان حلقهی خود خواندند/ و من ششمین گشتم در آن حلقهی سخندانان.
برخی این را حمل بر غرور و خودخواهی دانته کردهاند؛ و برخی هم او را پیشگویی دانستهاند که مقام والای خود در آینده را چندان هم درست ندیده است، زیرا که او نه یکی از شش سخنپرداز بزرگ اروپا، که بزرگترین سخنپرداز اروپاست.
دانته به هنگامی که طرح شعر بزرگ خود را در ذهن میپروراند، آن را با عنوان «کمدی» برای خود تعریف میکرد، و شاید به خود میگفت که بر آن است کمدی بزرگی در جهان به یادگار بگذارد و آن کمدی نام وی را در جهان بلندآوازه خواهد ساخت. اما، کمدی در نگاه و در اندیشهی او به معنای خنداندن مردمان و به قهقهه واداشتن جماعت نبود، آنگونه که «کمدی» در این روزگار معنا میدهد و قرینهی هزل و مضحکه شناخته میشود؛ دانته کمدی را آنگونه در نظر میآورد که ارسطو در کتاب بوطیقا-هنر شاعری-تعریف کرده بود. ارسطو با بررسی آثار شاعران بزرگ همروزگار و پیشینیاناش مانند سوفوکل، اوریپید، اشیل و آریستوفان، اثر ادبی را دو نوع میدانست: تراژدی و کمدی که در کمدی، برعکس تراژدی، از زندگی مردمان عادی و رویدادهای هرروزه سخن میرود. زبان تراژدی در بالاترین پلههای فخامت و شکوه ادبیست، حال آن که در کمدی زبان مردم کوچه و بازار به کار گرفته میشود. در تراژدی، خواننده انتظار پایانی غمانگیز و فاجعهبار را میکشد، اما در کمدی چنان نیست؛ پایان کار اگر خندهآور نباشد، دلگرمکننده و امیدبخش است.
و آنچه دانته پیرنگاش را در ذهن ریخت و طی پانزده سال به نظم کشید، با این تعریف ارسطویی یکسره هماهنگ و همخوان بود. در این کمدی، گرچه از بزرگان و پادشاهان و امرا بسیار یاد میشود، زندگی مردم عادی و سرنوشت مردم عادی به آن آمیخته است. زبانِ اثر، لاتینی، که ویژهی آثار فخیم آن روزگار بود، نیست، زبان ایتالیاییست که در آن هنگام زبان عامه به حساب میآمد؛ و پایان آن خوش و امیدبخش است.
اثر بزرگ دانته با نام کمدی تا سه سده به دست نسخهبرداران نوشته شد و در اختیار خوانندگان قرار گرفت، تا آن که در ۱۵۵۵ ناشری ونیزی صفت الهی را به آن افزود و آن صفت با کمدی درآمیخت و آن را رها نکرد و نام این اثر بزرگ شد: کمدی الهی.
قسمتی از کتاب کمدی الهی اثر دانته آلیگی یری:
وای بر تو شمعون جادو، وای بر شما شمعونگرایان!
شما که اموال خداوند را که بایسته است
در اختیار عروسان قدسی باشد، آزمندانه
در ازای زور و سیم، ریاکارانه فروختهاید.
اکنون سزاست که در شیپور و کرنا بدمند
که شما را در این سِوُم درّه فروفکندهاند.
به بالای گوری دیگر رسیده بودیم،
بر فراز بالاترین ستیغ خرسنگی تازه،
که مُشرف بر میانهی خندق است.
ای برترین خِرَد، چه بشکوه آشکارهای
در آسمان، در زمین، و در جهان شرّ
و چه عدالت والایی را نیروی تو میگسترد
بر پهلوها و بر ته آن سنگ تیره
نگریسته دیدم که پُر از حفره حفره است
همه به یک اندازه، و یک یک گِرد.
به چشمان من آن حفرهها کمتر نیامد
از حوضچههای سرسرای کلیسیای یحیی مُعَمِّدان
که برای تعمیدیان تمهید کردهاند.
و یکی از آنها را، نه به دیر سالیان،
من شکستم، بهر رهاندن کودکی مغروق؛
و امید که کس به نیت من شک نَبَرَد.
از دهانهی یکایک آن حفرهها دوپای گنهکاری
تا نرمهی میان ساق برون زده،
باقی تن آن سوی دیوار مانده بود.
از کف هر پا، یک شعله زبانه میکشید و
پا، از سوزش سختاش چنان به تشنج بود،
که پنداشتی مفصل و رگ و پی دَمی دیگر گسسته شوند.
به کردار شعلهیی که خَزَد بر
سطح روغن اندودی؛ آن شعله نیز با پیچ و تاب
میخزید از پاشنه تا سر انگشتان و بازمیگشت.
از رهنما پرسیدم: «استاد! کیست این که بیش
از دیگر همگنان پیچ و تاب میخورد و
شعلهیی سُرختر از دیگر شعلهها میمَکد وِرا؟
«اگر میلیت باشد،» استاد در پاسخم گفت:
تو را میبرم بدانجا که تاق به پایین میگراید،
تا هم او را بشناسی و هم گناهاش را.»
و من به پاسخ: «هرچه را تو خوش آید، مرا خوش آمده است؛
تو سالار منی و میدانی که هرچه اراده کنی
میپذیرماش، که از ناگفتههام نیز آگاهی.»
به بالای خاکریز، بسیار زود رسیدیم؛
چرخی زدیم و پایین رفتیم به سمت چپ
باریکه راه بُنبستی بود پر از حفره حفرهها.
و استاد نیکخو به پهلوی خویش مرا چسباند و
پا به پا با من آمد تا کنار آن حفره،
که شکنجهشوندهاش، رنج بسیارتر میبُرد
و با دیدن او گفتم: «هر که هستی، ای که وارونه ایستادهای؛
ای روح دردمند که چون دیرکی فرورفتهای به خاک،
اگر آوازی از تو برمیآید سخنی بگو.»
و من ایستاده، همچو راهب اعتراف گیرنده
از قاتلی پیمان-شکسته که وارونهاش به حفره کردهاند،
و او کشیش را باز میخوانَد تا مرگاش دمی به تاخیر اوفتد.
کمدی الهی با ترجمهی ابوالحسن تهامی در ۸۸۸ صفحهی وزیری و با جلد سخت چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین
نگاهی به کتاب «گورهای بیسنگ»
نگاهی به کتاب «نقطههای آغاز در ادبیات روشنفکری ایران»