img
img
img
img
img

پرستاران به جبهه ویتنام می‌روند

مترجم: نگار فیروزخرمی

آوانگارد: در چند فصل از «زنان»[۱]، موجی از دژاوو را تجربه کردم – و این فقط تب گرم و شستشوی کرم نبود. اگر در دهه‌ی ۱۹۸۰ بزرگ شده‌اید، توسعه‌ی داستانی رستگاری ویتنام با ازدحام رمان‌نویسان و فیلم‌سازان جوان که با آسیب‌های بنیادین خود دست و پنجه نرم می‌کنند، روی ماده‌ی خاکستری شما نقش می‌بندد: بی‌گناهی میهن‌پرستانه که توسط وحشیگری جنگ در جنگل شکسته شده است. بازگشت به خانه برای یک ملت متخاصم؛ شکاف ناامیدی و اعتیاد؛ و در نهایت، قدرت شفابخش کنشگری. این روایت نسلی بود که در آثار کلاسیکی مانند «متولد چهارم ژوئیه»[۲] و «چیزهایی که حمل می‌کردند»[۳] روایت و بازگو شد – تصنیف بومر، یک جنایت مردانه‌ در سن بلوغ.

اکنون کریستین هانا[۴] حماسه‌ی ویتنام را آغاز می‌کند و داستان را دوباره بر روی تجربه‌ی زنان متمرکز می‌کند – در این مثال، پرستاران نظامی که زیر آتش، در پایگاه‌ها و بیمارستان‌های صحرایی کار می‌کردند تا سربازان را دوباره به هم متصل یا از هم جدا کنند.

ضربات آشنا از همان ابتدا شما را به دام می‌اندازند. در سال ۱۹۶۶، پس از این که برادر بزرگتر موردت حسینش برای انجام یک مأموریت آرام در یک کشتی می‌رود، فرانسیس فرانکی مک گراث[۵]، زن جوان پناهنده در سن دیگو، تصمیم می‌گیرد تا به عنوان یک پرستار ارتش ثبت نام کند. دوست برادرش به او می‌گوید: «زنان هم می‌توانند قهرمان شوند». فرانکی می‌خندد. والدین او که از نظر عاطفی سرکوب شده‌اند، با پرچم اهتزاز او سرگرم نمی‌شوند.

فرانکی که بدون آموزش کافی در داخل کشور رها شده است، طناب‌ها را از پرستاران کارکشته و پزشکان مرد زخم‌خورده یاد می‌گیرد و ناامنی‌های درونی گذشته‌ی خود را با صدای تشویق‌های بیهوده به پیش می‌برند:

«لعنت بهت، مک گراث! ما زمانی برای ترس نداریم. تو به اندازه‌ی کافی خوب هستی؛ کاری که باید را انجام دهید.»

در واقع، چیز خاصی در مورد فرانکی وجود دارد. در عرض چند ماه، او به یک پرستار اورژانس مجرب تبدیل می‌شود، با شهامت و دلسوزی با وحشت زخم‌های شکمی و ناپالم[۶] روبرو می‌شود، در برابر بی‌تفاوتی ساده‌لوحانه‌ی خانواده و دوستانش در خانه خشمگین می‌شود – و ارادت مردان خوش‌تیپ، شکنجه‌شده و متأهل را به خود جلب می‌کند.

هانا در اینجا در بهترین فرم خود قرار دارد و خواننده را در بدبختی‌های آشفته‌ی منطقه‌ی جنگی فرو می‌برد. او جزییات را برای تأثیر احشایی به کار می‌برد، چه فرانکی در حال انجام تراکئوتومی اضطراری در حین حمله‌ی خمپاره‌ای باشد یا پس از آن در یک کلاب در حال نوشیدن باشد، در حالی که قطعه‌های موسیقی خاطره‌انگیزی از گروه‌ها د دورز[۷]، بیتلز[۸] و ترتلز[۹] در پس‌زمینه پخش می‌شوند. «موسیقی دود را دنبال می‌کرد و خاطرات خانه را به آن القا می‌کرد.» «من می‌خواهم دست تو را بگیرم.»

در حالی که هانا با اطمینان کنترل را در دست دارد، با یک هلیکوپتر هوی[۱۰] که توسط تیراندازان تیراندازی می‌شود به بالای سایبان جنگل می‌رویم و روی یک جفت اسکی روی آب رودخانه‌ی دلتای مکونگ[۱۱] می‌چرخیم. مناظر تاریخی با چنان اصالت جدی‌ای ارائه شده است که چند هزاره گرایی – برای مثال، جوخه‌ی دختران، من را به امروز بازگرداندند؛ درست مانند داستان دو بچه به نام‌های کیلی و برادن – دقیقاً به این دلیل که نویسنده در غیر این صورت این جهان را به طور قانع‌کننده‌ای بازسازی می‌کند.

اما ابرقدرت واقعی هانا توانایی اوست که شما را از فاجعه‌ای به فاجعه دیگر قلاب می‌کند و باعث می‌شود گاهی اوقات قایمکی و از بین انگشتانتان به آن‌ها نگاه کنید، زیرا به سادگی نمی‌توانید شخصیت‌های او را رها کنید. پس از اتمام تور دوم فرانکی، داستان کمی شتاب خود را از دست می‌دهد – تیرکمانک تا پایان با یک سری پیچش‌های داستانی گاه و بی‌گاه مواجه می‌شود – خب، آیا برای بسیاری از کهنه‌کارها که به خانه بازگشته‌اند، این‌طور نیست؟ بدون الزامات جنگ، تا زمانی که راه خود را پیدا کنید، تلو تلو می‌خورید.

در پایان، نه از این‌که «زنان» به‌طور بنیادی خطوط روایت ویتنام ما را تغییر می‌دهد، بلکه از این‌که رمان چقدر واضح آن‌ها را تأیید می‌کند، شگفت‌زده شدم. هانا ممکن است هیچ دیدگاه انقلابی در مورد جنگ و پیامدهای آن ارائه نکند، اما او زنان را با اعتقادی تکان‌دهنده در این تجربه جمع می‌کند. و شاید زمان این داستان دوباره فرا رسیده باشد. یک شب در هنگام شام، «زنان» را برای دخترم که در سن دانشگاه بود – زن جوانی که درباره‌ی فرهنگ می‌داند – تعریف کردم و او هم به سرعت سرزنده شد.

او گفت: «ای وای از جنگ ویتنام. شما چیز زیادی در مورد آن نمی‌بینید.»


 منبع: nytimes


[1]- The Women

[2]- Born on the Fourth of July

[3]- The Things They Carried

[4]- Kristin Hannah

[5]- Frances Frankie McGrath

[6]- Napalm: ناپالم مخلوطی آتش‌زا از یک عامل ژل‌کننده و یک پتروشیمی فرار است. این نام ترکیبی از دو ماده‌ی تشکیل‌دهنده‌ی عوامل غلیظ‌کننده و ژل‌کننده‌ی اصلی است: نمک‌های آلومینیومی رسوب‌شده‌ی نفتنیک اسید و اسید پالمیتیک. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[7]- the Doors

[8]- the Beatles

[9]- the Turtles

[10]- Huey chopper

[11]- Mekong Delta

  •  
كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین

  تجربه‌ی خیلی شخصی

نگاهی به کتاب «گورهای بی‌سنگ»

  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»