img
img
img
img
img
نادر ابراهیمی

نقش نادر ابراهیمی در تحول تاریخی ادبیات کودکان ایران

محمدهادی محمدی

وینش: در یک سده‌ی گذشته تلاش‌های عقلانی برای گسترش ادبیات کودکان از مفهوم سنتی به مفهوم مدرن و امروزی آن در فرایندهایی گاه پیوسته و گاه گسسته انجام شده است. بسیاری از کسان در گسترش میزان عقلانیت که نشانه‌ی بارزی از رشد و پیوند ادبیات کودکان با جامعه‌ی مدرن است، نقش داشته‌اند.

در دهه‌ی چهل، نادر ابراهیمی به‌عنوان جوانی نوجو وارد عرصه‌ی فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی شد. در همین دوره بود که او به عنوان نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودکان ایران کار خود را در عرصه‌ی ادبیات کودک آغاز کرد.

نادر ابراهیمی تحول عقلانیت در ادبیات کودکان را از چند جنبه به پیش می‌برد که هرکدام از آنها می‌تواند دارای اهمیت خاص خود باشد. آثار تئوریک نادر ابراهیمی در عرصه‌ی ادبیات کودکان و ادبیات بزرگسالان گواهی می‌دهند که او از ذهنیت مهندسی یا هوش تحلیلی برجسته‌ای برخوردار است. این نخستین نشانه است. او همواره در کوشش است که آنچه به‌عنوان اثر ادبی و هنری در عرصه‌ی ادبیات کودکان تولید می‌کند، مبنای منطقی داشته باشد. برای همین پیوسته استدلال‌های او را می‌بینیم، می‌خوانیم و می‌شنویم. او از هر کسی که می‌خواهد در این عرصه گام بزند، می‌خواهد که استدلال‌های خود را بیان کند.

 نادر ابراهیمی هنگامی به کار ادبیات کودکان رو می‌آورد که جامعه‌ای تب‌دار ایران در آشوب ساختن و ویران کردن در تعیین هویت خودگاهی به سنت‌های باستانی و گاه به سنت‌های اسلامی و مهمتر از همه به گونه‌ای بی‌منطق به غرب‌گرایی یا غرب‌ستیزی پناه می‌برد. در این دوره چند اَبَر روایت ذهنیت نخبگان ایران را می‌سازد که این اَبَر روایت‌ها در ضمن در ستیز با هم هستند.

اَبَر روایت باستان‌گرایی آرمانی که سعادت ایران را در بازگشت به گذشته زرین می‌دید، اَبَر روایت فرهنگ اسلام سیاسی که ضریب نفوذ هردم فزاینده بخش‌های بزرگتری از گروه‌های دانشگاهی و نخبگان شهری را به سپهر خویش جذب می‌کرد، اَبَر روایت مارکسیسم که بخش چپ غرب‌گرایی ایرانیان را به نمایش می‌گذاشت اَبَر روایت لیبرالیسم یا غرب سیاسی که آمریکا نماد آن بود.

ابراهیمی مثل همه آنها که در این دوران کار هنری خود را آغاز کردند، باید نسبت خود را با هر یک از این اَبَر روایت‌ها تعیین می‌کرد چون جامعه، نخبه‌ی بی خط را به سختی می‌پذیرفت. اما ابراهیمی به سبب درک عقلانی و آزمونگر خود کوشش می‌کرد که نسبت خود را با این اَبَر روایت‌ها از زاویه یک آدم چشم و گوش بسته و مطیع انتخاب نکند. به همین دلیل است که به گونه‌ای آشکار آثار داستانی او را با خط احساس‌گرا یا ایدئولوژی زده‌ی ادبیات کودکان همسو نمی‌بینیم.

 در هنگامه‌ای که بیشتر نویسندگان در فضای داستان‌های ستیز طبقاتی و یا استعاره‌های کم‌مایه و بی‌مایه برای نبرد با رژیم غرق شده بودند، او با حضوری آرام اما متفاوت خود را به دنیای ادبیات کودکان شناساند. نخستین داستان کودکانه او به نام دور از خانه که ترکیبی از سنت و مدرن در ادبیات کودکان است، نشان‌دهنده حرکت محتاطانه او در این عرصه است.

در این داستان او دختری به نام هلی را به مخاطبان خود معرفی می‌کند. دخترکی که آرام و بی‌قرار است. انگار که خود ابراهیمی را در این داستان می‌بینیم. در این داستان رد پای یک فانتزی خام دیده می‌شود. فانتزی از میوه‌های عقلانیت مردن است و ابراهیمی به عنوان نویسنده‌ای جوان و بی‌تجربه می‌خواهد آن را در این اثر تجربه کند.

 شاید این داستان از جنبه تاثیرگذاری در ادبیات داستانی کودکان جای برجسته‌ای را در بر نگیرد، اما تفاوت اثر با آثاری که در این دوره منتشر می‌شود، بر روح جستجوگر ابراهیمی گواهی می‌دهد.

 اثر بعدی او کلاغ‌ها نیز نوعی دیگر از روش متفاوت او در داستان‌نویسی است. کلاغ‌ها اما موضوع بحث‌انگیز دیگری را به نمایش می‌گذارد. هنگامی که داستان‌های صمد بهرنگی مثل اولدوز و کلاغ‌ها منتشر می‌شود، گرایش به کلاغ به عنوان موجود نیک کردار و دوست کودکان محروم به نمایش درمی‌آید؛ اما نادر ابراهیمی در داستان کلاغ‌ها، به گونه‌ای گرایش به نمایش ذهنیت سنتی از کلاغ‌ها دارد، موجوداتی خبرچین که رابطه‌ی بین آدم‌ها و در اینجا درخت‌ها را خراب می‌کنند. انتخاب چنین نگاهی بیش از همه گواهی می‌دهد که ابراهیمی از همان زمان می‌خواسته است که راه خود را بپیماید.

 سنجاب‌ها، بزی که گم شد، قصه گل‌های قالی، باران، آفتاب و قصه‌ی کاشی و من راه خانه را بلد نیستم کارهایی از ابراهیمی است که در دوره پیش از انقلاب منتشر شدند. همه این داستان‌ها ویژگی هویتی نادر ابراهیمی را به‌عنوان نویسنده‌ای که در پی شناخت موقعیت خود و جهان ادبیات کودکان است، بازتاب می‌دهند. در سنجاب‌ها او از موضع سیاسی برای بیان تضادهای اجتماعی استفاده نمی‌کند، بلکه در پی ساخت فضای دوستانه بین سنجاب‌ها است.

در بزی که گم شد، او در بافت افسانه‌ای در پی عدالت است. سویه‌ی عدالت او نگاه به عدالت حکومتی یا فرمانروایان نیست، بلکه او عدالت را در رفتارهای فردی نیز جست‌وجو می‌کند. برای رسیدن به عدالت باید از خود شروع کرد. دختر نابینا پیرمرد را سرزنش می‌کند که چرا چنین بزی را برای خود نگه داشته است و با این سرزنش نقد موقعیت فردی را برای رسیدن به عدالت نشان می‌دهد.

در حالیکه در این دوره شعار اصلی رسیدن به عدالت از موضع نقد حاکمان است، نه افراد اجتماعی. و این یکی از دلایل محکمی است که نشان می‌دهد در ذهن ابراهیمی تحول از فرد آغاز می‌شود و به جامعه سرایت می‌کند و این همه سرگذشت اندیشه مدرن است.

 در قصه‌های گل‌های قالی، و باران، آفتاب و قصه‌ی کاشی نادر ابراهیمی به طور مشخص‌تری خود را از جریان چیره در ادبیات کودکان جدا می‌کند. او اکنون به نقطه‌ای می‌رسد که می‌خواهد ادبیات ویژه خود را خلق کند. ادبیاتی که در آن شناخت از پدیده‌های شگفت جامعه ایرانی وجود دارد. بنابراین در این دوره است که یکی دیگر از اصول عقلانیتی که ابراهیمی به دنبال آن است، آشکار می‌شود.

 قالی و کاشی دو دستاورد صنعت سنتی در ایران است. او در پی این است که با این دو داستان کودک را با بخشی از هویت سرزمین خود آشنا سازد. هویتی که در برابر جهان مدرن با شتاب رو به گم شدن یا کمرنگ شدن می‌رود. در این نقطه است که اندک اندک وضعیت این نویسنده نسبت به جهانی که درون آن قرار دارد روشن می‌شود. نادر ابراهیمی سنت‌های سرزمین مادری را خوب می‌بیند و خوب می‌شکافد.

 اما وجه مهمتر کار نادر ابراهیمی و یکی از عناصر سازنده و گواهی دهنده به عقلانیت مدرن در آثار او، به نقشی برمی‌گردد که او برای زبان قائل است. به سخن خود او: هیچ اصل و قاعده‌ای، چه قدیمی چه نو، چه معطوف به عقاید بزرگان و نامداران و چه محصول کشف و شهود زبان دانان و زبان‌شناسان و استادان معاصر، اگر مانع مختصری در راه خوانده شدن و امکان آسان‌تر خوانده شدن و ادراک شدن نوشته‌ها ایجاد کند، ارزش طرح و بحث و گفت‌وگو ندارد. ابراهیمی نمی‌خواهد از داستان فقط به‌عنوان ابزار شناختی استفاده کند، بلکه او در تلاش است که این عنصر ارتباطی با جهان کودک را کشف کند.

زبان برای او شاهرگ ادبیات است. او در بند این نیست که تنها از راه داستان‌هایش به کودکان پند و اندرز بدهد، بلکه می‌خواهد که زبان درست و معیار را به کودکان بیاموزد. جالب این است که بدانیم کودکانی که زبان را درست و سنجیده نیاموخته باشند، نمی‌توانند اندیشه‌ورزی کنند و اینجا نادر ابراهیمی را می‌بینیم که از گروه نویسندگان احساس‌گرا جدا می‌شود و مصرانه بر عقل‌گرایی در این زمینه تاکید می‌کند. او به خوبی می‌داند که داستان بیان احساس است. اما زبان هرچند احساسی و عاطفی اگر بر مبنای عقلی بیان نشود، سبب بدفهمی می‌شود. مبنای عقلی زبان نیز از نگاه او درست‌نویسی است و درست‌نویسی نیز در به قاعده نوشتن ریشه دارد.

در آغاز داستان من راه خانه را بلد نیستم او می‌گوید: این حرف را وقتی که بچه بودم مادرم به من می‌گفت: پسرکم! گم شدن، خیلی بد است. آدم باید سعی کند که هیچوقت گم نشود. باوجود این، آدم ممکن است گاهی گم شود -توی خیابان، توی راه مدرسه، لب دریا، توی جنگل، توی یک فروشگاه بزرگ، یا هرجای دیگر – اما برای همیشه گم نمی‌شود. یعنی عاقبت خانه خودش را پیدا می‌کند. منظورم این است که «باید» خانه‌ی خودش را پیدا کند.

پس پسرم! اگر یک وقت گم شدی، هیچ نترس، داد نزن، گریه نکن، هی بیخودی دماغت را بالا نکش! می‌دانی چرا؟ چون وقتی تو گم بشوی، «خانه» تو که گم نمی‌شود، «اسم» تو گم نمی‌شود، شکل صورت و رنگ موی تو که گم نمی‌شود…و با کمک همین چیزها، حتما تو را به خانه‌ات می‌رسانند.

ابراهیمی از گروه عالمان بدون عمل نبود. یعنی روشی را که خود ارائه می‌داد در زندگی کاری خودش به کار می‌بست. اگر ادعا داشت که باید در متن طبیعت و جامعه اندیشید و شناخت، این دیدگاه خود را در کار با ادبیات کودکان انجام داد. کمی که پیشتر برویم و سفرهای هامی و کامی را که مجموعه‌ای تلویزیونی و مجموعه کتابی ویژه گروه سنی نوجوانان است، بشکافیم، با همین موضوع روبه‌رو می‌شویم.

او از ابزار هنر و ادبیات استفاده می‌کند تا چشم‌های کودک را به سوی عقلانیت و تفکر انتقادی بگشاید. او در این راه تنها در چارچوب احساسات و عواطف نمی‌ماند که راه به انقلاب می‌برد. برای ساخت جامعه مدرن عقلانیت و تفکر انتقادی حرف نخست را می‌زند. ابراهیمی با گرایش به شناخت دادن به کودکان این سوی تحول را می‌گیرد. اما صدای او در میان احساس‌گرایان چندان مشهود نیست زیرا آدم‌هایی مثل او در اقلیت هستند.

پایه‌گذاری سازمان همگام با کودکان و ارائه‌ی آثاری که راهنمای نوشتن برای کودکان بود، نیز بخش دیگر دغدغه‌های او را برای ارائه آثاری با ساختار بهتر به کودکان نمایش می‌دهد. سازمان همگام چیزی نیست جز کارگاهی برای گردآوری و پرورش نیروهای خلاقی که در زمینه‌ی ادبیات کودکان کار می‌کنند. این کارگاه هم کتاب می‌آفریند هم کتاب تولید می‌کند. در میان این کارها کارگاهی است که ابراهیمی چهره‌های ادبی و هنری را نیز کشف می‌کند.

اگر ابراهیمی تنها کار پالوده‌سازی و ژرفابخشی زبان را در ادبیات کودکان ایران پیش برده باشد، نام او از جمله پیشگامانی است که سنگ‌های این بنای بزرگ را گذاشتند. اما به باور ما پژوهشگران تاریخ ادبیات کودکان ایران، تاثیر بزرگ نادر ابراهیمی را باید در لایه‌های پنهان گسترش عقلانیت انتقادی در جامعه‌ای دانست که در ستیز بین سنت و مدرن چسبیده به اولی و مماس به دومی در پی تعریف نقش خود در جامع نادر جهانی است، و همچنان در این راه سرگشته و حیران مانده است.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  اپیدمی «تنهایی مردانه»

چرا مردان بیشتر از زنان احساس انزوا می‌کنند؟

  انزوای مرد زیرزمینی

بررسی کتاب «یادداشت‌های زیرزمینی» اثر «فئودور داستایفسکی»

  انسان معیار همه‌چیز نیست

بررسی سه مغالطه‌ی حال‌گرایی و نسبی‌گرایی اخلاقی

  مصلح مسلح یا مصلح قرارداد؟

مهم‌ترین پروژه فکری فیرحی ناتمام ماند.

  همه معمولی هستیم

ما وارد تاریخ شده‌ایم و دیگر منتظر نمی‌مانیم که درباره ما بنویسند.