ایران کتاب: پس از گذشت دههها از درخشش دکتر «هانیبال لِکتِر»—روانپزشک، آدمخوار، قاتل سریالی، و البته نمادی در فرهنگ عامه با حضور در چهار رمان، و چندین فیلم و سریال—اکنون به نظر میرسد این شخصیتِ خلق شده توسط «توماس هریس» به پدیدهای توقفناپذیر تبدیل شده است.
چندین مورد از آثار مکتوب و تصویری با حضور «هانیبال لکتر»، هم تحسینهای منتقدین و هم علاقهمندیِ طیفی وسیع از مخاطبین را به همراه داشته است. «آنتونی هاپکینز» به خاطر بازی در نقش این شخصیت در فیلم اقتباسی «سکوت بره ها» که افتخارهای متعددی را از آن خود کرد، جایزهی «اسکار» را به دست آورد.
«توماس هریس» که مدتی به عنوان ژورنالیست برای خبرگزاری «Associated Press» کار میکرد، در سال ۱۹۸۱ دومین رمان خود را با نام «اژدهای سرخ» به چاپ رساند. این داستان، شخصیت «هانیبال لکتر» را برای اولین بار به جهان معرفی کرد. در آغاز داستان این رمان، «لکتر» پس از دستگیر شدن توسط «ویل گراهام»، به خاطر جنایتهای وحشتناک خود به زندان افتاده است.
وقتی FBI به منظور دستگیری یک قاتل دیگر، دوباره به سراغ «گراهام» میرود، این شخصیت با این که میداند «لکتر» قادر است او را از نظر روانشناختی فریب دهد و به بازی بگیرد، برای مشورت دربارهی این پرونده نزد او میرود. «هانیبال» (یا «هَنیبال») در کتاب «اژدهای سرخ» بیش از هر چیز، یک «کاراکتر مکمل» است؛ نکتهای که در فیلم ساخته شده از این رمان در سال ۱۹۸۶ به نام «شکارچی انسان» نیز نمود دارد.
علفی در میان موهایش بود و روی بادگیری که با نشان اف.بی.آی بر تن داشت نیز، لکهای از رنگ چمن دیده میشد، که بر اثر تمرین برای دستگیری مجرم و غلتیدن بر روی زمین به وجود آمده بود. در دفتر بیرونی کسی نبود، بنابراین او در انعکاسِ تصویرش بر روی درِ شیشهای، کمی خود را مرتب کرد، هرچند میدانست که بدون آن کار هم مرتب به نظر میآید. دستش بوی باروت گرفته بود، اما چون عجله داشت نمیتوانست آن را بشوید، زیرا آقای «جک کرافورد»، رئیس بخش، همان لحظه او را احضار کرده بود.—از کتاب «سکوت برهها» اثر «توماس هریس»
«هریس» سپس در سال ۱۹۸۸ رمان سوم خود به نام «سکوت برهها» را منتشر کرد. دکتر «لکتر» در این داستان نقش بسیار پررنگتری دارد و این بار توسط یک مأمورِ در حال آموزشِ FBI به نام «کلاریس استارلینگ» برای مشورت دربارهی یک قاتل سریالی جدید فراخوانده میشود. خطوط داستانیِ موازی، معرفی کاراکترهای بهیادماندنی، بخشیدنِ ژرفای بیشتر به شخصیتپردازی «لکتر»، و همچنین عناصر خلاقانه و تاریکِ روایت باعث شد این کتاب خیلی سریع نام خود را به عنوان یک اثر کلاسیک، و یکی از برجستهترین رمانهای «وحشت» و «تریلر روانشناختی» در عصر خود مطرح کند.
کتاب «سکوت برهها» بلافاصله در فهرستهای پرفروشترین کتابها قرار گرفت، اما این بار، اقتباس تصویریِ آن نیز توانست موفقیتهایی مشابه را کسب کند. در فیلم «سکوت برهها» که در سال ۱۹۹۱ روی پرده رفت، «آنتونی هاپکینز» برای اولین بار نقش «هانیبال» را ایفا کرد و علاوه بر کسب جایزهی «اسکار»، به عنوان ستارهای برجسته در سینما شناخته شد؛ «جودی فاستر» نیز به خاطر بازی در نقش «کلاریس استارلینگ» جایزهی «اسکار» را از آن خود کرد؛ و فیلم به سومین اثر در تاریخ تبدیل شد که پنج جایزهی اصلی در مراسم «آکادمی اسکار» را به دست میآورد.
از صورتش هیچی نمیشه فهمید. هیئت قضات رأی دادند که دفاع از خودش کرده. چند ماه رو توی زندان گذراند و تقاضای عفو کرد. اتهامات حمل اسلحهی قاچاق رو به خاطر این که بچهی کوچک داشت، رد کردند و چون شوهرش هم در خیابان کشته شده بود، او از زندان آزاد شد. من ازش می خوام که دست برداره، امیدوارم که این کار رو بکنه. ولی گوش کنید، اگر قراره اون رو بگیرم، نیاز به کمک درست و حسابی دارم. مهم نیست که از من محافظت کنید که تیر نخورم، باید روش فشار بیارید آقایون. خیال نکنید که من و اون با هم کشتی میگیریم و شماها هم تماشا میکنید.»—از کتاب «هانیبال» اثر «توماس هریس»
پس از موفقیت کمنظیر فیلم «سکوت برهها» و تبدیل شدن «هانیبال لکتر» به یکی از نمادهای معروف در فرهنگ عامه، تهیهکنندگان فیلم و همچنین مخاطبین، شروع به درخواستهای مکرر برای خلق یک دنباله کردند. اما یازده سال طول کشید تا خبری از خلق داستانی جدید با حضور «هانیبال لکتر» به گوش برسد. «فیلیپ ال. سیمپسون» در کتاب «خلق قتل: داستانهای توماس هریس»، نقل قولی را از این نویسنده ارائه میکند: «تا زمانی که داستان را باور نکنم، نمیتوانم آن را بنویسم.» او اما سرانجام در سال ۱۹۹۹ کتاب «هانیبال» را به انتشار رساند: طولانیترین کتاب «هریس» تا آن زمان، و اولین رمانی که «لکتر» را در قالب «شخصیت اصلی» به تصویر کشید.
داستان کتاب «هانیبال» که هفت سال پس از رویدادهای رمان «سکوت برهها» رقم میخورد، با ماجرای یک بحران شغلی برای «کلاریس استارلینگ» آغاز میشود. اما وقتی نامهای از طرف دکتر «لکتر» از راه میرسد، FBI دوباره «استارلینگ» را مأمور دستگیریِ روانپزشکِ آدمخوار میکند. در همین حال، «لکتر» با هویتی متفاوت در شهر «فلورانس» ساکن شده اما کارآگاهی ایتالیایی به نام «رِنالدو پاتزی» در تعقیب او است. کارآگاه «پاتزی» قصد دارد پول هنگفتی را به دست آورد که توسط مردی ثروتمند به عنوان جایزهی دستگیری «هانیبال لکتر» تعیین شده است.
«بیست و هفت نفرشان تمایل به همکاری داشتند و چهار نفر که در آستانهی مرگ هستند، به گونهای قابل فهم، دهان خود را بستهاند. اما در مورد یک نفر، که از همه مهمتر است، هیچ موفقیتی به دست نیاوردهایم. از تو میخواهم که فردا به زندان انفرادیِ او بروی.» «کلاریس استارلینگ» نوعی شادی و بیم از آینده را در وجود خود حس کرد. «شخص مورد نظر کیست؟» «کرافورد» گفت: «او روانپزشک معروف، دکتر «هانیبال لکتر» است.» در هر انجمن و محفلی، با بردن این نام، سکوتی کامل برقرار میشد.—از کتاب «سکوت بره ها» اثر «توماس هریس»
«توماس هریس» در کتاب «هانیبال»، به شکلی هوشمندانه از تکرارِ عناصر و ویژگیهای رمان موفقِ قبلی اجتناب میکند. داستان البته همچنان فوقالعاده تاریک و رعبانگیز است و تِم اصلی آن را میتوان این موضوع در نظر گرفت که تمام انسانها قادر به خلق فساد، شرارت و تباهی هستند. کتاب «هانیبال» پس از فیلم «جنگ ستارگان: قسمت اول – تهدید شبح»، به دومین پدیدهی بزرگِ فرهنگ عامه در تابستان سال ۱۹۹۹ تبدیل شد. سایر ناشران، چاپ عناوین مهم خود را برای چند ماه به تعویق انداختند و نویسندهی آمریکایی برجسته، «استیون کینگ»، در نقد این اثر برای «نیویورک تایمز»، آن را «یکی از ترسناکترین رمانهای محبوب در عصر حاضر» نامید.
رمان «هانیبال»، و به خصوص پایان عجیب و غیرمنتظرهی آن، باعث شگفتی مخاطبین شد. حالا این موضوع غیرقابلانکار جلوه میکرد: کاراکتر «هانیبال لکتر» پس از اکران فیلم «سکوت برهها» به یک هویت منحصربهفرد، و به سوژهای برای شوخیها و گفتوگوهای روزمره تبدیل شده بود. هیولای رعبانگیز کتابهای «اژدهای سرخ» و «سکوت برهها»، اکنون قاتلی بود که همه دوستش داشتند—تحولی که حتی برای خود «آنتونی هاپکینز» نیز عجیب و تشویشآور به نظر میرسید.
تهیهکنندگان مدتی بعد، داستانی دیگر با حضور «هانیبال لکتر» را درخواست کردند و به «هریس» گفتند که در صورت بیمیلیِ او نسبت به حضور در این پروژهی جدید، کار را بدون او پیش خواهند برد. «هریس» به همین خاطر یک رمان و یک فیلمنامه را به صورت همزمان نوشت: «ظهور هانیبال» که با جزئیاتی ترسناک، پیشینهی این شخصیت را برای مخاطبین آشکار میکند.
تعداد نامههای شخصی او بسیار زیاد است. خوشبختانه اخیراً تعداد آنها کمتر شده است، زیرا خبرهای جدید، او را تحتالشعاع قرار دادهاند. برای مدتی به نظر رسید که دانشجویانِ اندکی که رسالهی دکترا در مورد روانشناسی مینویسند، مایلند مطالبی هم از «لکتر» در رسالهی خود داشته باشند. مجلات پزشکی هنوز هم آنها را منتشر میکنند، البته بیشتر به خاطر استفاده کردن از شهرت «لکتر» است.—از کتاب «سکوت برهها» اثر «توماس هریس»
پس از اکران فیلم اقتباسی «ظهور هانیبال»، به نظر میرسید که پایان راه برای آدمخوار محبوب داستانهای «توماس هریس» فرا رسیده باشد، اما این شخصیت در قالب سریالی در سال ۲۰۱۳، دوباره توجه مخاطبین را به خود جلب کرد. این فراز و نشیبها همگی به یک موضوع اشاره میکنند: «هانیبال لکتر» هیولایی است که قصد ندارد از ترساندن انسانها دست بردارد.
چرا مردان بیشتر از زنان احساس انزوا میکنند؟
بررسی کتاب «یادداشتهای زیرزمینی» اثر «فئودور داستایفسکی»
بررسی سه مغالطهی حالگرایی و نسبیگرایی اخلاقی
مهمترین پروژه فکری فیرحی ناتمام ماند.
ما وارد تاریخ شدهایم و دیگر منتظر نمیمانیم که درباره ما بنویسند.