کتابراه: ژاک دریدا در کتاب درباره گراماتولوژی، از مفاهیمی همچون نشانهشناسی، زبانشناسی، پدیدارشناسی، روانشناسی و ساختارگرایی الهام میگیرد و یکی از مهمترین نظریات انتقادی قرن بیستم، یعنی ساختارشکنی، را مطرح میکند. دریدا با انتقاد از مفاهیم متافیزیکی در فلسفهی غرب، ارتباط میان گفتار و نوشتار را بررسی میکند، نشان میدهد که چطور تقدم همیشگی گفتار بر نوشتار باعث انقیاد اندیشهی غرب شده، و راهحل واسازی متن را برای آن پیشنهاد میدهد.
اندیشهی غرب، ریشه در فلسفهی ارسطویی دارد و از اصول آن الهام میگیرد. تقریباً تمامی ایدههای فکری و فلسفی کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی از همین منطق ساختاری نشات میگیرند. علم زبانشناسی هم گرچه در قرن بیستم متحول شد، ولی همچنان به این سنت دیرینه وفادار بود و از آن قدرت میگرفت. اما در میانهی قرن بیستم این رویکرد کاملاً به چالش کشیده شد. ظهور فیلسوف مدرن و آوانگاردی همچون ژاک دریدا (Jacques Derrida) باعث شد ایدهی جدیدی شکل بگیرد که آنتیتز ساختارگرایی کلاسیک بود و در برابر منطق اینهمانی میایستاد. دریدا با کتاب درباره گراماتولوژی (Of Grammatology) جنبشی را آغاز کرد که به نام پساساختارگرایی معروف شد. او در این کتاب با تمرکز بر نوشتار، به انتقاد از فلسفهی غرب میپردازد و تفکر متافیزیکی آن را زیر سؤال میبرد. این کتاب که یکی از مهمترین آثار انتقادی قرن بیستم بهشمار میرود، باعث شد مفهومی تحت عنوان شالودهشکنی یا ساختارشکنی شکل بگیرد که بعدها اساس فلسفهی پستمدرنیستی شد.
ژاک دریدا در کتاب درباره گراماتولوژی بیش از هر چیز به متافیزیک غرب حمله میکند و خواستار حذف آن میشود. در این متافیزیک از ایده، ذات، روح، ماده و مفاهیمی ازایندست صحبت میشود که درواقع دالهایی هستند که به مدلولی برتر و استعلایی ارجاع میدهند. دریدا اما وجود چنین مدلول بیرونجهانی را نمیپذیرد و آن را انکار میکند. از دید او این متافیزیک منجر به شکلگیری تضادهایی دوگانه شده. تناقضهایی که بر اندیشهی ما هم تأثیر گذاشته. دریدا میگوید این فرآیند فکری درنهایت باعث ارزشگذاری میشود و مفاهیمی مثل حضور، هویت، وحدت و استمرار و از این قبیل را برتر میگیرد و دیگر مفاهیم را به حاشیه میراند. اینجاست که او ایدهی شالودهشکنی را پیش میکشد تا عناصر برتر را کنار بگذارد و موضوعاتی که در سنت غربی همیشه در حاشیه بودند و طرد میشدند را به متن بیاورد. و یکی از این موضوعات نوشتار است.
در فرهنگ غرب همیشه گفتار به نوشتار ارجحیت داشت. تقدم گفتار چنان عمیق و ریشهدار بود که حتی فیلسوف و زبانشناس بزرگی مثل دوسوسور، که خود بنیانگذار زبانشناسی مدرن بود هم از تأثیر آن در امان نماند. بهزعم ژاک دریدا در فرهنگ 2500 سالهی غرب، گفتار یا کلام همیشه نقش روح (عنصر متعالی) را داشت، درحالیکه نوشتار یا خط فقط نقش کالبد گفتار را بر عهده داشت و فرعی و حاشیهای محسوب میشد. به عبارت سادهتر، نوشتار صرفاً نشانه یا دالی است که معنایش را باید در گفتار پیدا کرد. دریدا با انتقاد از دوسوسور، کتاب درباره گراماتولوژی را مینویسد که در واقع تلاشی است برای اینکه این انگارهی کلاسیک تغییر کند. عنوان گراماتولوژی که به معنای نوشتارشناسی است هم در حقیقت به همین موضوع ارجاع میدهد. او با طرح ایدهی واسازی، از ما میخواهد نظام متن را بر هم بزنیم و آن را تا جای ممکن تجزیه کنیم. به این شکل هم خود را از این نظام تحمیلشدهی تاریخی نجات میدهیم و هم میتوانیم به عناصر حاشیهای و پیشپاافتادهی آن پی ببریم.
کتاب درباره گراماتولوژی را مهدی پارسا برای انتشارات شوند ترجمه کرده است.
علاقهمندان به زبانشناسی و فلسفه میتوانند این کتاب را مطالعه کنند.
از یک سو، حتی اگر زبانشناسیِ مدرن کاملاً در یک دستگاه مفهومیِ کلاسیک محصور بماند، حتی اگر کلمهی هستی و تمام پیشفرضهایش را بهگونهای خام بهکار گیرد، باز هم نمیتوان بر طبق مدلِ پرسشِ هایدگری، به همان صورت که از همان ابتدای هستی و زمان به نحوی پرتوان عمل میکند، آنچه را که در این زبانشناسی وحدت کلمه بهطور کلی را واسازی میکند، بهمثابهی علم انتیک یا انتولوژیِ محلی مشخص کرد. تا جایی که پرسشِ هستی بهطور گسستناپذیری با پیش – فهم کلمهی هستی پیوند خورده است، بدون اینکه به آن فروکاسته شود، آن زبانشناسی که در کارِ واسازیِ وحدتِ متشکلِ این کلمه است، دیگر نمیتواند با مطرح کردن پرسش هستی واقعاً یا حقاً، حوزهی عمل و مرتبهی وابستگیاش را معین کند. حوزهی زبانشناسی دیگر نه تنها صرفاً انتیک نیست، بلکه محدودههای انتولوژیای که با آن منطبقاند دیگر هیچ چیز محلیای ندارند. و آیا نمیتوان آنچه را که در اینجا در مورد زبانشناسی، یا دستکم در مورد فعالیت خاصی که ممکن است در درون آن و بهواسطهی آن انجام شود، گفته شد، در مورد تمام زمینههای تحقیقاتی تا آنجا که و دقیقاً تا آنجا که سرانجام «مفهوم – کلمه» های بنیادین انتولوژی و اولویتِ هستی را واسازی میکنند نیز گفت؟ در حال حاضر به نظر میرسد که، بیرونِ زبانشناسی، در تحقیقات روانکاوانه است که این روزنه بیشترین احتمال گشایش را دارد.
این «علوم» دیگر در فضای بهشدت محدودِ این روزنه تحت تسلط پرسشهای یک پدیدارشناسیِ استعلایی یا یک انتولوژیِ بنیادین قرار ندارند. شاید کسی، در پیروی از ترتیب پرسشهایی که در هستی و زمان مطرح میشوند و پرسشهای پدیدارشناسیِ هوسرلی را ریشهای میکنند، بگوید که این روزنه به خود علم تعلق ندارد، و بنابراین آنچه به نظر میرسد در یک میدان انتیک یا یک انتولوژیِ محلی تولید میشود، در حقیقت به آنها متعلق نیست و به خودِ پرسشِ هستی برمیگردد. زیرا، از سوی دیگر، پرسشی که هایدگر از متافیزیک میپرسد، پرسشِ هستی است. و همراه با آن پرسشِ حقیقت، معنا، و لوگوس. تأملِ بیوقفه بر این پرسش اعتماد [به این مفاهیم] را اعاده نمیکند.
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین
نگاهی به کتاب «گورهای بیسنگ»
نگاهی به کتاب «نقطههای آغاز در ادبیات روشنفکری ایران»