اعتماد: احتمالاً بر اساس کلیشههای ذهنی هر وقت سخن از مد و صنعت زیبایی و لوازم آرایشی به میان میآید، نگاهها به سمت زنان میچرخد، چراکه تصور میشود زن هدف اصلی چنین بازاری است. بنابراین همین ابتدای نوشته میخواهم تاکید کنم، پرداختن به این موضوع را صرفاً معطوف به هویتهای منسوب به زن نمیدانم و اساساً قرار است از منظری دیگر به آن نگاه کنم؛ هر چند در ادامه بحث با بازخوانی تعابیر لوس ایریگاره جداگانه هم به آن خواهم پرداخت.
اما ابتدا بیاییم به وضعیتی که در آن گرفتار شدهایم، نگاهی گذرا داشته باشیم. برای این کار دست به دامن آمار و ارقام نمیشوم تا از میزان تولید و مصرف لوازم آرایشی، میزان عملهای زیبایی، گردش مالی عظیم صنعت مد و فشن و حجم سرسامآور تولیدات پوشاک دنیا و تخریب محیط زیست و از این دست موارد سخن بگویم. ناگفته پیداست که میتوانیم زندگی روزمرهمان را در دنیا و در همین کشور خودمان مرور کنیم که حتی در دوران افول اقتصادی و فشارهای تورمی و معیشتی، همچنان مصرف کردن معطوف به زیبایی و مد، انگار به جزیی جداناشدنی از زیست روزمره مردم به ویژه در جوامع شهری بدل شده است.
تصور میکنم پرداختن به مفاهیم زیباییشناسانه و ذاتگرایانه درباره صنعت مد و لوازم آرایشی میتواند این نوشتار کوتاه را به ناکجا بکشاند و بحث همچنان ناتمام باقی بماند. اما میتوان به شکلدهی معنای زیبایی در چنین بازاری توجه کرد که چگونه منطق بازار و سرمایه میتواند جهتدهی آن را در دست بگیرد. سادهترین مثال آن، تغییراتی است که در ذائقه بصری و آرایشی افراد در گذر زمان ایجاد میشود و امروز سرعت آن، به اندازهای است که نیازی نداریم روایت نسلهای پیشین را برای استناد به این تغییرات به کار بریم که مثلاً در دوره قاجار ابروهای پیوسته، نشانی از حسن جمال به شمار میرفت و حالا آن میانه دو ابرو میتواند در نقطه مقابل تعابیر زیباییشناسانه امروز قرار بگیرد. اوضاع امروز سرعت بیشتری میطلبد و دیگر از تغییرات نسلی نمیتوان سخن گفت، بلکه شاید تغییرات فصلی هم برای همراهی با صنعت مد و زیبایی کم بیاورد.
اما چه شد که در چنین زمانهای قرار گرفتیم؟ ما هر روز زیر تیغ عملهای جراحی زیبایی میرویم، بینیهای گوشتی، باریک میشود، گاهی نوک بینی بالا میرود، گاهی مستقیم، گاهی گرد و گاهی نوکتیز. لبهایمان مدام متورم میشود و ابروها گاه بالا میرود و گاه مستقیم، گاهی نازک میشود و گاهی به پهنای تمام پیشانی ضخامت مییابد. رنگ چشمهایمان هر روز تغییر میکند. بعد هم لوازم آرایش چهره را اساساً دگرگون میسازد.
جایی که عملهای زیبایی و لوازم آرایشی در دسترس نباشد یا دیگر برای آن میل بیپایان ما برای تطبیق با معیارهای زیبایی روز، پاسخگو نباشد، فیلترهای نوری و تکنولوژی به مددمان میآید، چراکه زیست امروز ما دوفضایی شده و گاه حتی آن فضای مجازی بر فضای حقیقی پیشی میگیرد و هویتهای چندگانه میسازد. دوربینهای موبایل را که روشن میکنیم، میتوانیم به مدد هوش مصنوعی هزار نکته از چهرههامان را حذف کنیم، چراکه آنها را ایراد میدانیم. همه اینها دنیای امروزمان را به کمدی تلخی تبدیل نکرده است؟ ما از چه چیز میگریزیم و به چه چیز پناه میبریم؟ معنای زندگیمان را کجا میجوییم که اینگونه بیاندک تاملی در آن موج سوار میشویم و میرویم و دیگر راه نجاتی هم برایمان متصور نیست؟ ما مدام در حال مخفی کردن هستیم. مخفی کردن خود واقعیمان تا به چیزی برسیم که فکر میکنیم حالمان را خوب میکند و این، آن اضطرابی را تداعی میکند که کییرکگور زمانی از آن سخن گفته بود. به قول او در عصر ما که به چنین شهوت زیباشناختی دچار است، هر کس به صرف شنیدن واژه «اخفا» میتواند به سهولت یک دو جین رمان و کمدی از آستینش بتکاند. اگر شخصی پنهانکاری میکند و بدینوسیله خمیر مایه دراماتیک را به نمایش داخل میکند تا چیزی پوچ را مخفی کند با کمدی روبهرو هستیم. اگر کییرکگور حالا میزیست و این غوغای شبکههای اجتماعی و مصرف دیوانهوار صنعت مد و زیبایی را میدید احتمالاً به جنون میرسید و آیا این همه، ما را به کالایی بدل نکرده است که منطق بازار با آن دست به معامله میزند؟ در چنین منطقی ما دیگر نه سوژه اندیشنده که ابژهای برای تحقق گردش سرمایه میشویم و برای آن، چه بهتر که ما تصور کنیم حالمان خوب میشود و میخواهیم زندگی لذتجویانه را با حس بهتری نسبت به خود در پیشگیریم. اما همهاش همان کمدی مدنظر کییرکگور نیست؟ حالا اگر بخواهیم به آن تصور کلیشهای که ابتدای نوشتار اشاره شد، بازگردیم که هدف اصلی چنین صنعتی، هویتهای منسوب به زنان است، باید بگوییم که رفتارشناسی جامعه نشان میدهد چنین میل ویرانگر و ولع مصرف در صنعت مد، جنسیت نمیشناسد، اما نمیتوان منکر شد که در تداوم انقیاد تاریخی زنان، این صنعت نیز خارج از آن منطق حاکم بر دنیا نبوده است. همانجایی که پیوند سرمایهداری و پدرسالاری را میتوان پیدا کرد.
کسی که با بازخوانی آرای مارکس، هوشمندانه دست روی چنین تلاقی مهمی گذاشت، لوس ایریگاره بود. ایریگاره معتقد است پیشفرضهای چنین جامعهای شامل اینهاست: تصرف طبیعت از سوی مرد (انسان)؛ استحاله طبیعت طبق معیاری «انسانی» که تنها به وسیله مردان تعریف شده است؛ سلطهپذیری طبیعت از کار و تکنولوژی؛ فروکاستن کیفیات مادی، جسمانی (تنانی) و ملموسِ طبیعت به فعالیتهای انضمامی و کاربردی مرد (انسان)؛ برابرانگاری زنان با یکدیگر، البته بر حسب قوانین همارزی که نسبت به آنان همواره بیرونی میماند؛ ترکیب کردنِ زنان در «ابژه»هایی که مادیتیافتگی روابط میان مردان را به منصه ظهور میرسانند و از این دست.
صنعت مد و زیبایی و سودای «زیباتر به نظر رسیدن» که حالا تکنولوژیهای نوین هم به مدد آن آمده در راستای همان تلاقی پدرسالاری و سرمایهداری برای انقیاد پیش میرود تا به قول ایریگاره جامعهای که میشناسیم، همین فرهنگ خود ما، بر مبنای مبادله زنان بنا شده باشد.
چرا مردان بیشتر از زنان احساس انزوا میکنند؟
بررسی کتاب «یادداشتهای زیرزمینی» اثر «فئودور داستایفسکی»
بررسی سه مغالطهی حالگرایی و نسبیگرایی اخلاقی
مهمترین پروژه فکری فیرحی ناتمام ماند.
ما وارد تاریخ شدهایم و دیگر منتظر نمیمانیم که درباره ما بنویسند.