img
img
img
img
img
چیزی برای از دست دادن ندارید جز جان‌هایتان

ناگفته‌های سرزمین زیتون

راضیه بهرامی

آوانگارد: سال‌هاست که نام فلسطین تصویری جز جنگ را تداعی نمی‌کند. جنگی بی‌پایان که از تبعات اشغال ۸۰ ساله این کشور است و تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی ساکنان این سرزمین را تحت‌الشعاع قرار داده است. فارغ از دنیای سیاست و اخبار متداول درباره این منطقه پرالتهاب خاورمیانه، سعاد العامری، نویسنده و معمار فلسطینی در کتاب چیزی برای از دست دادن ندارید جز جان‌هایتان با گروهی از کارگران غیرقانونی فلسطینی برای عبوری خطرناک از مرز سرزمین‌های اشغالی همراه می‌شود تا راوی هجده ساعت از رنج و رعب و ملال و مصائبی باشد که این افراد برای یافتن کار و کسب درآمد در آن سوی دیوار حائل متحمل می‌شوند. درآمدی که گاه به قیمت جانشان تمام می‌شود؛ جانی که از دست رفتنش در میان هیاهوی اخبار جنگ گم می شود و تنها عددی به فهرست آمار طولانی و بی‌پایان کشتگان این سرزمین می‌افزاید. این کتاب را نشر مد با ترجمه بهمن دارالشفایی منتشر کرده است.

درباره‌ی کتاب چیزی برای از دست دادن ندارید جز جان‌هایتان

جنگ را از دو منظر می‌توان روایت کرد؛ روایت رسمی و رسانه‌ای جهت ثبت در تاریخ که عمدتاً به فتوحات و شکست‌ها، دستاوردها و توافق‌ها می‌پردازد و دیگری زندگی جاری و ساری مردمان پشت جبهه‌ها، آن‌ها که غم نان دارند و بیم جان و در محافل رسمی کم‌تر مجال سخن و بروز می‌یابند و چاره‌ای جز کنار آمدن با شرایط موجود و سختی‌های تأمین معاش و حمایت از خانواده و تلاشی جان‌فرسا برای برخورداری از امکانات اولیه زندگی ندارند.

سعاد العامری که از مادری سوری و پدری فلسطینی به دنیا آمده و سال‌های کودکی و نوجوانی و جوانی‌اش در لبنان، اردن و آمریکا گذشته، در میانسالی به زادگاه خود برگشته و در رام‌الله، شهری نزدیک مرز مناطق اشغالی ساکن است. او که کم‌وبیش از سختی‌های زندگی و به‌ویژه کمبود کار در مناطق فلسطینی‌نشین آگاهی دارد تصمیم می‌گیرد تا یک روز کامل را با کارگران غیرقانونی که قصد گذر از مرز و ورود به سرزمین‌های اشغالی را دارند، همراه شود تا سختی‌های این نوع از زندگی را دریابد و به رشته تحریر درآورد. مشاهداتی که چشم او را به حقایقی پنهان درباره زندگی این قشر از ساکنان اصلی سرزمین فلسطین باز می‌کند و به او فرصت می‌دهد تا با تمام وجود در بخشی از تجربه زیسته و روزمره آنان سهیم شود. او در این سفر با مراد و محمد، دو برادر که هر دو بارها از مرز عبور کرده و در سرزمین‌های اشغالی کار کرده‌اند و عده دیگری از جوانان روستاهای مرزی همراه می‌شود و تلاش می‌کند تا خود را با اقتضائات این نوع از زندگی وفق دهد. در سطور ابتدایی کتاب می‌خوانیم:

«من از بچگی بزدل بودم. مادرم که پی به این نکته برده بود، مدام ضرب‌المثلی قدیمی را تکرار می‌کرد: هزاربار بترس و یک‌بار نمیر. اخیراً در همین هفت هشت روز اخیر، هزاران‌بار این ضرب‌المثل را با خودم تکرار کرده‌ام. اَلفَ مَرّه جَبان و لا مره ‌الله یرحَمُه. در طول دو شنبه متوالی، مضطرب و نگران و مردد بودم. حالا سرانجام ساعت ده و بیست‌وپنج دقیقه شنبه‌شب فرارسیده بود. گوشی تلفن را برداشتم و به محمد، برادر مراد، زنگ زدم. «برویم.» حرفم را کوتاه و ساده زدم تا نظرم را تغییر ندهم یا از فاش‌شدن اضطراب شدیدم جلوگیری کنم. «همین الان.» جواب سرراست محمد اضطرابم را را بیشتر کرد. تلفن را قطع کردم و دویدم سمت دستشویی. اسهال گرفته بودم. کمتر از نیم‌ساعت بعد، محمد دم‌ خانه‌مان بود.»

سال‌های طولانی اشغال فلسطین تنگناهای بسیاری در زندگی روزانه مردم این سرزمین ایجاد کرده است. در کار، عبورومرور و حتی گذران لحظات عادی مثل رانندگی یا عبور از خیابان. اشغال به بخشی جدایی‌ناپذیر از واقعیت زندگی مردم فلسطین مبدل شده تا جایی که گاهی بنا به اذعان نویسنده، نبودش غیرطبیعی است:

«باید بگویم کنارآمدن با غیبت سربازهای اسرائیلی بیشتر اعصابم را خرد می‌کرد تا کنارآمدن با حضورشان. ما آن‌قدر به چهل‌وچندسال «حضور»شان عادت کرده بودیم که یک شب غیبتشان یکسره تحمل‌ناپذیر می‌نمود.»

یکی از نکات جالب این کتاب حفظ بعضی جملات عربی و ترجمه فارسی آن‌ها در کنار یکدیگر است. این شیوه به درک بهتر فضای کتاب به‌خصوص هنگام شرح معاشرت‌ها و گفت‌وگوها در فضای روستایی و خانوادگی و اتوبوس کارگران کمک کرده و همدلی و همراهی بیشتری در خواننده برمی‌انگیزد. نکته دیگر اشاره‌ای گذرا به تاریخ اشغال فلسطین و بعضی وقایع این سرزمین به‌خصوص صدور و لغو جواز کار کارگران فلسطینی است که با توجه به سبک و لحن روایت کتاب کافی به نظر می‌رسد و آن میزان از اطلاعات را که خواننده برای فهم ساختار کتاب به آن‌ها نیازمند است در اختیار او قرار می‌دهد.

یکی دیگر از جنبه‌های مثبت این کتاب، اشاره به لحظاتی شاد و مفرح در میانه تقلا برای زندگی است. لحظاتی که غبار غلیظ جنگ و اخبار منفی مانع از دیدن و شنیدن آن‌ها می‌شود. از جمله آن‌ها توصیف بوی غذا و فضای گفت‌وگوهای خانوادگی در خانه پدری مراد است:

«حین بگومگوی این زوج [پدر و مادر مراد] کم‌کم مجذوب بوهای هوس‌انگیزی شدم که از آشپزخانه می‌آمد: نیمرو، پنیر بز سرخ‌شده و نان طابون سبوس‌دار تازه. بشقاب‌های کوچک رنگارنگی که دختر خانواده آن‌ها را روی سینی حصیری گردی به اتاق می‌آورد حسابی چشمم را گرفته بودند. گوجه‌فرنگی‌های تازه‌قاچ‌شده، برش‌های خوشبوی خیار، زیتون‌های درشت و سبز و قدری زیتون کوچک و سیاه، خیارشور و شلغم شور، پیازچه، قالب‌های گرد پنیر لَبنِه‌ی غوطه‌ور در روغن‌زیتون تیره، فلفل سبز و قرمز تند و مثل همیشه زَعتر پرورده یا کنجد برشته و سماق.»

انگار جاذبه‌ها و لذت‌های زندگی نیز راه خود را به روزمرگی‌های تنیده در ترس و اضطراب مردم فلسطین پیدا کرده‌اند و مثل باریکه‌های نوری که در روزی ابری برای لحظاتی از میان ابرهای سیاه و سنگین و کلفت عبور می‌کنند، گرمابخش جان و وجود مردم این سرزمینند.

نویسنده پس از شرح خستگی و دشواری عبور از کوه و کمر در تاریکی شب و رسیدن به آن‌سوی دیوار حائل می‌گوید:

«از نفس‌نفس‌زدن‌هایم که بگذریم، فکر می‌کنم رکوردی جهانی را شکستم. اما افسوس که هیچ داور بین‌المللی آ‌ن‌جا نبود تا شاهد این واقعه باشد. همچون اغلب اتفاقاتی که در فلسطین رخ می‌دهد.»

این کتاب به‌واقع راوی زیست کسانی است که چیزی به جز جان‌هایشان برای از دست دادن ندارند و همان جان را هر روز کف دستشان می‌گیرند و به میدان جنگ زندگی می‌روند. میدانی که گاهی تضمینی برای بازگشت از آن وجود ندارد. لازم به ذکر است که ترجمه‌ی  بهمن‌ دارالشفایی به‌خوبی از عهده انتقال لحن و حس فضای کتاب به خواننده برآمده و توانسته طنز تلخ و شوخی‌های پنهان نویسنده را به مخاطب فارسی‌زبان منتقل کند.

خواندن این کتاب به کسانی که از مطالعه‌ی روایت‌های مستند از زندگی با مضمون جنگ، مهاجرت و خاورمیانه لذت می‌برند پیشنهاد می‌شود.

درباره‌ی سعاد العامری

سعاد العامری در سال ۱۹۵۱ در دمشق از مادری سوری و پدری فلسطینی متولد شد. سال‌های کودکی و نوجوانی او در اَمّان، پایتخت اردن گذشت. او سپس در ۱۸ سالگی برای تحصیل در رشته  معماری به دانشگاه آمریکایی بیروت در لبنان رفت و تحصیلات خود در این رشته را در دانشگاه میشیگان آمریکا و ادینبرای اسکاتلند ادامه داد. او پس از آن در سال ۱۹۸۱1 به رام‌الله رفت و استاد دانشگاه بیرزِیت شد. شرح سفر او به رام‌الله، دشواری اجازه  اقامت در این شهر، آشنایی با همسرش سلیم تماری و ازدواج با او، خود، قضیه‌ی مفصلی است که در کتاب مشهورش، شارون و مادرشوهرم: خاطرات رام‌الله به آن پرداخته است. این کتاب با همین عنوان به فارسی نیز ترجمه شده و انتشارات روایت فتح نیز تحت عنوان کاپوچینو در رام‌الله آن را به منتشر کرده است. این کتاب درواقع دروازه‌ی ورود او به دنیای نویسندگی و اشتراک تجربه‌ی زیسته‌اش از زندگی در خاورمیانه است. چیزی برای از دست دادن ندارید جز جان‌هایتان دومین کتاب اوست که در دسترس مخاطبان فارسی‌زبان قرار گرفته است. طنز گزنده و هوشمندانه‌ی آثار العامری سبب نزدیکی بیشتر ذهن و زبان خواننده به نوشته‌های او و درک فضای کلی روایت‌هایش می‌شوند.

درباره‌ی مترجم کتاب

بهمن دارالشفایی متولد ۱۳۵۹، دانش‌آموخته رشته مهندسی صنایع از دانشگاه صنعتی شریف است. او در سال ۱۳۸۲ فعالیت مطبوعاتی خود را به‌عنوان روزنامه‌نگار آغاز کرد و طی سال‌های بعد با روزنامه‌های شرق، همشهری و مجله چلچراغ همکاری کرد. او به‌غیر از روزنامه‌نگاری در حوزه ترجمه هم فعالیت دارد و کتاب‌هایی را برای گروه‌های سنی و بزرگسال و کودک به فارسی ترجمه کرده است. از جمله ترجمه‌های او می‌توان به آس‌وپاس در پاریس و لندن، بیوه‌ها، صبحانه در تیفانی، گیرنده شناخته نشد، سری‌کتاب‌های خرسی به نام پدینگتون و مجموعه‌کتاب‌های فیزلبرت استامپ در ژانر کودک اشاره کرد.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  داستانی درباره‌ی سیاهی جنگ

ورشو چندی پیش داستان بی‌فضیلتی جنگ است و آسیب‌هایی که گاه تا نسل‌های آتی درمانی ندارد.

  اختلالات و آسیب‌های پیشِ روی این روزهای زنان

معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»

  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین