شرق: کتاب «خلاقهخوانی: جستارهایی دربارهٔ آثار بنیادین روانکاوی» نوشته تامس اچ. آگدن با ترجمه ابراهیم رنجبر بهتازگی در انتشارات نگاه منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از تفسیرهای خلاقانه آگدنِ روانکاو از متون اساسی تاریخ روانکاوی است و چنانکه در معرفی کتاب آمده است خواندن آن سفری به تاریخ روانکاوی است و مواجههای پرهیجان با افکار و آرای تأثیرگذار این وادی. آگدن در این کتاب آثار دورانساز تاریخ روانکاوی را به دقت انتخاب کرده و ایدههای پنهانشده در این متون را با تفسیری خلاقانه بیرون میکشید. این کتاب ۹ جستار دارد که با راه و رسم خواندن این کتاب آغاز میشود. آنطورکه انتظار میرود جستار آغازین متعلق به فروید است: «ماتم و مالیخولیا»ی فروید و سرچشمههای نظریه روابط موضوعی، عنوان این جستار است. جستار بعدی «خواندن سوزان آیزاکس، عزیمت به نظریهای اساسا بازنگریشده درباره تفکر» نام دارد. و جستار «چرا فربرن بخوانیم؟» عنوان جستار چهارم کتاب است. بعد از آن نوبت به «رشد عاطفی بدوی» نزد وینیکات میرسد و جستار بعدی به «بیونخوانی» میپردازد و «لئووالدخوانی: بازنگری در ادیپوس» جستار بعد است و سرانجام، «عشق ادیپی در انتقال متقابل» و «همانندسازی ناهشیار» نزد هرولد سرلز، کتاب را به پایان میرساند. مترجمِ کتاب دستاورد آگدن را در این کتاب نه شرح و تفسیر صرفِ تاریخ روانکاوی، بلکه در این میداند که او نشان میدهد خواننده از رهگذر خوانش بیون یا فروید چه چیزی را خلق میکند. او مینویسد: «روانکاوی ارتباط زنده انسانی است و خوانش نیز باید اینچنین باشد. خوانش متن رؤیای بیداریِ آگدن است» و ازاینرو مترجم جستارهای آگدن را «رؤیابینیهای او هنگام خوانش متنهایی میدند که خودش شرح حکایت آن را در کتاب بازمیگوید. از دیدِ مترجم، «خلاقهخوانی» کتابی عادتگریز است که از ما میخواهد از همه تصورات پیشین و کلیشهای خود درباره روانکاوی دست بکشیم و میخواهد بگوید روانکاوی یعنی گفتوگوی ناگفتنی با گفتنی و در این راه کامیابی است. آگدن، کتاب خود را ثمرهٔ چیزی بیش از یک دهه قلمیکردن تجربهٔ خوانش آثاری بزرگ از فروید، فربرن، آیزاکس، وینیکات، لئووالد، بیون و سرلز میداند و مینویسد: «همت و سودای من نوشتن دربارهٔ تجربهام از خواندن آثار ایشان نیست، برعکس، میخواهم از خود تجربهٔ خواندن این آثار بنویسم، یعنی این مقالهها و کتابها با من چه کردند و من با این مقالهها و کتابها چه کردم و چگونه آن را بازنویسی کردم و از آن خود کردم. هم و غم من ثبت و ضبط چیزکی از راه و رسم من در خواندن این آثار بود تا شاید خواننده هم سر از خوانش خویش درآورد و از نحوهٔ خوانش نوشتههای خودش هم چیزی عایدش شود. مجلد حاضر نوعی کتاب خوانشگر و دربارهٔ خوانش و راه و رسم آن است و صرفاً مجموعه و گردایهای از خوانشهای مختلف نیست». آگدن معتقد است وقتی از کتابی حرف میزنیم که در نظرمان مهم جلوه کرده، در اکثر اوقات از دهانمان درمیرود و بهجای «کتابی که میخوانم» میگوییم «کتابی که نوشتم»، ولی بعد حرفمان را تصحیح میکنیم. از دیگران شنیدهام که مدام این لغزش کلامی را دارند. او در ادامه مینویسد: «به نظرم این خطا حاکی از این واقعیت است که وقتی درست و حسابی برای کتابی وقت میگذاریم، این احساس به ما دست میدهد که گویی خودمان آن را نوشتهایم یا لااقل وظیفهٔ بازنویسی آن بر دوش ما بوده؛ راستش را بخواهید ما به تعبیری بس مهم چنین کاری هم کردهایم. خوانش تجربهای است که بیچونوچرا در آن «سوار» بر زین معنای متن نمیشویم. ما در کنش خواندن سواد متن را به ساختارهایی زبانشناختی دگرگون میکنیم که حاکی از چیزی هستند. با وجود این، وقتی خلاقهخوانی میکنیم، باز کاری بیش از این میکنیم. متن را آغازگاه کار خود در نظر میآوریم و مجموعه معانی و تصورات فردی خود را میسازیم… به نظرم این شیوهٔ خواندن یا دقیق بگویم این جنبهٔ خواندن، خوانشی متعدی یا تجربهٔ خوانشی است که در آن فعالانه بلایی را سر متن میآوریم، آن را از آن خود میسازیم و چنان تفسیرش میکنیم که چیزی به متن افزوده میشود، چیزی که پیش از اقدام ما به خواندن در آن نبوده. باری، اینکه بتوانیم متن را «منفعلانه و غیرمتعدی» بخوانیم هم بسیار مهم است، یعنی بتوانیم خود را به دست امواج تجربهٔ خواندن بسپاریم. وقتی دستبهکار خواندن میشویم، آغوش باز میکنیم تا ذهن فردی دیگر، یعنی نویسنده، به قدر معلوم تسخیرمان کند، گویی من دهان کلام اویم. وقتی متنی روانکاوانه را به قصد خواندن در دست میگیرم، به فرض یکی از آثار ملانی کلاین، یک کلاینی میشویم و بدل میشویم به آن پنجرهای که جهان از چشمان او در آستانهاش نگریسته شده. وقتی آثار کلاین را میخوانیم، از دانشجوها و همکارانم میخواهم تصوراتش را در کلیتشان بسنجند و هرچه در چنته دارند به کار گیرند تا تجربهٔ خوانش بر اثر ایراداتی (الابختکی) مانند مگر میشود کودکی دوروزه، آنطورکه کلاین میگوید، فانتزیپردازی کند به سنگلاخ نیفتد. تنسپردن به تجربهٔ خوانشْ رویدادی منفعلانه یا دستوپابسته نیست. فرد نهتنها «بیگانهها» (کلمات و جملاتی که از آنِ او نیستند) را به خود فرامیخواند، میگذارد بیگانهها (نوشته) او را بخوانند. نوشته قطعا از خواندن ما عاجز است؛ ولی منظرهای از خودمان به دست میدهد که تاکنون هرگز از قاب آن به خود نگاه نکردهایم و احتمالا هرگز دوباره نخواهیم توانست به طریق مألوف به خود بنگریم. تجربهٔ «خواندن یک نوشته» (یعنی بهرهگرفتن از متن برای دامنزدن به نوعی تأمل در خویش که در انحصار تجربهٔ خواندن است) چنان نیست که احساس کنیم به ما حملهای شده یا چیزی در ما دخالت کرده است. برعکس، وقتی چیزی که میخوانیم ما را بهخوبی میخواند (یعنی از تجربهٔ خوانش برای خویشخوانی استفاده کنیم)، چهبسا خواننده حس کند چنان زنده میشود که همیشه حس میکرده بعدی ذاتی از او را در خود دارد. اما راهی برای کلامیکردن آن سراغ نداشته یا نمیدانسته چگونه به آن فردی بدل شود که دربارهٔ خویش اینچنین تفکر کرده و آن را به بیان درمیآورد». خوانشی که آگدن از آن سخن میگوید ناگزیر خواننده را وامیدارد بیندیشد که پایانِ فکر نویسنده کجاست و آغاز فکر من کجاست. «برای نمونه، وقتی در فصل ۳ میگویم در مقالهٔ آیزاکس «ماهیت و کارکرد فانتزی» «به مجاز» گفته شده که نیاز به کشفشدن و فهمیدن و درک واقعیت عینی در تاروپود فانتزی تنیده شده است، یعنی برای من زبان آیزاکس قویاً حاکی از این اندیشه است. آیا وقتی مشغول نوشتن این مقاله بود، چنین چیزی را (آگاهانه) در ذهن داشت؟ چهبسا خیر، ولی به باور من، زبان او نشان میدهد اندیشهاش به این سمتوسو در حرکت بود. این تصور را با کاوش در زبان او در واپسین بخش مقالهاش تحکیم میکنم؛ آنجا که میگوید کارکرد نمادین فانتزی «از جهان درون به سودای جهان بیرون و شناخت موضوعها و رویدادهایی از قماش فانتزی پل میزند» در ادامه اذعان میکند که فانتزیپردازی «بساط گرایش به جهان عینی و فرایند نکتهآموزی در آن باره» است. و کمی جلوتر: «قدرت فرادستآوردن و سروساماندادن معرفت ما از [جهان بیرونی] نتیجهٔ [فعالیت فانتزی] است». من به شکرانهٔ همین عبارات و نقل چیزهای دیگر در بحثم از مقالهٔ او، راه به شیوهای میبرم که در دل آن نیاز به دانستنْ به فانتزی مجال فعالیت میدهد. به نظرم این یعنی همان تفکر ناهشیار».
ورشو چندی پیش داستان بیفضیلتی جنگ است و آسیبهایی که گاه تا نسلهای آتی درمانی ندارد.
معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین