img
img
img
img
img
ویتگنشتاین

حسِ خوشایندِ ایمنی مطلق

محمد سعید عبدللهی

اعتماد: «من ایمن‌ام، هیچ چیز نمی‌تواند به من آسیبی رساند، هر چه می‌خواهد پیش بیاید». (ویتگنشتاین، سخنرانی در بابِ اخلاق)

در بخشی از «سخنرانی در بابِ اخلاقِ» (۱۹۲۹) ویتگنشتاین، سخن بر سر امرِ اخلاقی مطلق است. «بایدهای» اخلاقی مطلق. اینکه آیا مسیری اخلاقی که یکسره و مطلقا درست باشد، می‌توان یافت؟ «خوبِ مطلق»، «ارزشِ مطلق» چه معنایی دارند و آیا می‌توانیم آنها را در زبان‌مان به درستی به کار بریم؟

اما باید توجه کنیم که در وهله نخست، معنای «مطلق» در دیدگاهِ او چیست؟ ویتگنشتاین در خلالِ نمونه‌ای به این پرسش پاسخ می‌دهد:

«می‌خواهم این مطلب را با مثالِ بسیار روشنی توضیح دهم. «جاده درست» جاده‌ای است که به مقصدی از پیش و به دلخواه تعیین شده، می‌انجامد و برای همه ما یکسره واضح است که جدای از چنین هدفِ از پیش تعیین شده‌ای، حرف زدن در بابِ جاده درست، معنایی ندارد و اما ببینم مرادمان از تعبیرِ «جاده مطلقا درست» چه می‌تواند باشد. گمان می‌کنم جاده‌ای باشد که هر کس با دیدنِ آن، به ضرورتِ منطقی، باید از آن جاده برود یا از نرفتن، شرمنده باشد و همین‌طور است در مورد «خوبِ مطلق»، اگر خوبِ مطلق، وضع قابل توصیفی باشد، وضعی است که باید برای هر کسی، مستقل از سلایق و تمایلاتش، ضرورتا آن را تحقق بخشد یا از تحقق نبخشیدنش احساس گناه کند». (ویتگنشتاین، سخنرانی در بابِ اخلاق، ص ۱۹)

بنابراین، «مطلق» در اندیشه فیلسوفِ وینی به معنای داشتنِ آنچنان ضرورتِ منطقی‌ای است که شخص در صورت انجام ندادن آن کار احساسِ خطا و گناه کند. «ضرورتِ منطقی» ویتگنشتاین را شاید بتوان همان «بایدِ» فیلسوفانِ اخلاق برشمرد. از این رو، مسیر مطلقا درست در اخلاق، مسیری است که هر کس آن را ببیند، باید انتخاب کند.

نکاتی که پیش‌تر آمد و در ادامه نیز می‌آید، همه را باید در بسترِ ویتگنشتاینِ دوره «رساله» فهم کرد. اگرچه سخنرانی او در ۱۹۲۹ است، اما هنوز سخنان و افکارش طنینِ «رساله» را دارد و جهان‌بینی‌اش از رهگذر «نظریه تصویری معنا» ظهور و بروز پیدا می‌کند. از این رو، هر چند خودِ او با توجه به نامه‌ها و گفتارهای دیگرش «رساله» را کتابی یکسره اخلاقی می‌داند، اما انعکاس این نکته را در «رساله» دشوار می‌توان دریافت. گو اینکه ویتگنشتاینِ رساله با همه اهمیتش به اخلاق و بزرگ شمردنِ آن، راهی برای ابراز آن نمی‌یابد و می‌گوید: مگر می‌توان بحر را با انگشتانه‌ای از کلمات پیمانه کرد؟ کلمات یارای آن ندارند که منظورش را بیان کنند. ویتگنشتاین هر بار که در بابِ اخلاق سخن می‌گوید، گویی خویش را به دیواره‌های زبان می‌کوبد. او در «سخنرانی در باب اخلاق» همچنان مانند «رساله» که در آن از زبان و منطقِ واحد سخن می‌گفت، از اخلاقی واحد دم می‌زند. همچنان ارزش و واقع در مقابل یکدیگر می‌ایستند. در جهانی که معنایش «تمامِ امورِ واقع» است، اخلاق، امری فراتر از جهان یا به شکلی «استعلایی» است. با این همه، او هیچ‌گاه اخلاق را امری ذهنی ندانست. بعدتر اندیشه‌های ویتگنشتاین در باب اخلاق و دین تغییر کرد، چراکه دیدگاهش در باب زبان، معنا و منطق نیز تغییر نمود.

اکنون، دیگر بار به جمله‌ای که در پیشانی یادداشت آوردم، توجه کنیم:

«من ایمن‌ام، هیچ چیز نمی‌تواند به من آسیبی رساند، هر چه می‌خواهد پیش بیاید».

ویتگنشتاین بر این باور است که هنگام گفتنِ جمله بالا، استفاده درستی از زبان نکرده است. دلیلِ او بر این باور، سخن گفتن از چیزی است که نقطه مقابلِ آن را نمی‌توان تصور نمود. به راستی گفتنِ اینکه من در ایمنی مطلق‌ام، هیچ معنایی ندارد.ویتگنشتاین می‌توانست در هنگامِ حضور در جبهه نبرد (۱) و پناه بردن به سنگری مستحکم بگوید: در این سنگر، در امانم، یعنی در برابر گونه‌ای خاص از گزند در امانم. همان‌گونه پیش‌تر آوردم، «مطلق» در نگاه ویتگنشتاین معنای مشخصی دارد و درست به همین دلیل، کاربردِ زبانی آن در «ایمنی مطلق» نادرست است. بنابراین کاربستِ جمله بالا غلط و نباید واژه «مطلق» را به خدمت گیرد. باری، گرچه سخنِ ویتگنشتاین از نظرِ زبانی صحیح نیست، اما او به درستی و راستی در تندبادِ حوادث و زمانه آشوبناک‌اش «حسِ ایمنی مطلق» را با خود به همراه دارد. گذشته از هر پیشامدی که امکانِ رخ دادنش وجود داشته باشد، او باور دارد که در ایمنی مطلق است. او جانش با معنای «ایمنی مطلق» یکی شده است و تا آن زمان که یگانگی با خیر را در خود احساس کند، در پناهِ این ایمنی مطلق است. نکته‌ای دیگر که برخی ویتگنشتاین پژوهان بدان توجه داده‌اند، مساله «اعتماد» است. تا زمانی که ویتگنشتاین به خیرِ مطلق اعتماد دارد، این «حسِ خوشایندِ ایمنی مطلق» با او قرین است. او که کوله‌بارِ تجربه‌های زیستی‌اش، سرشار از تجربه‌های گوناگون و پر مخاطره است، نه در مقام نظر که در بستر زندگی به درستی دریافته است که خیر مطلقی وجود دارد که هیچ‌گاه پشتِ او را خالی نمی‌کند و همواره با او است.

ویتگنشتاین تنها کسی در میان فیلسوفان نیست که در مقام عمل، چنین اعتمادِ شگرفی به «خیر» دارد، مگر نه اینکه سقراط آن معلم و دانای یونانیان، آنچنان باور و اعتمادی به خیر داشت که مواجه‌اش با مرگ از ذهن و ضمیر فیلسوفان و دیگر مردمان پاک شدنی نیست. رساله گرگیاس را به خاطر آوریم، بی‌جهت نیست که سقراط در آن هنگامه دشوار و در پاسخ به پرسشِ کالیکلس می‌گوید: شرایط و اوضاع به سامان و خوبی دارد. به راستی چگونه کسی که از سوی مردمانِ سرزمینش مورد اتهام واقع گشته و بی‌دفاع درآستانه نوشیدنِ جام شوکران است، اوضاع خوبی دارد؟ باری، سقراط نیز «حسِ خوبِ ایمنی مطلق» داشت. شاگردان او را نهیب زده و به فرار توصیه می‌کردند، اما جایی که او ایستاده بود، یکسره با شاگردان متفاوت بود. این منظر و جایگاه، همان جایی است که هر کسی را یارای رسیدن به آن نیست. سقراط با رفتار خویش به شاگردان درسِ اعتماد به خیر و حقیقت داد. داستایفسکی نیز به درستی دریافته بود که این اعتمادِ به خیر و حسِ ایمنی چه ارزشی دارد و رسیدن به آن کار هر کسی نیست. دیمیتری داستایفسکی زمانی که می‌گوید در زندگی‌ام جز ترسِ از بازگشتِ به گذشته، هیچ هراسی ندارم، در پی بیانِ همین نکته است که او نیز در حسرتِ ایمنی مطلق بوده و هنوز به این مرحله از اعتماد و ایمنی نرسیده است. باری، دستیابی به چنین منظر و درکی از جهانی که در آن زیست می‌کنیم، امری بی‌اندازه دشوار است.

لوازم و پیامدهای این «حسِ خوشایندِ ایمنی مطلق» در اندیشه ویتگنشتاین را می‌توان در سپهرِ اخلاق و دین به خوبی مشاهده کرد. بی‌دلیل نیست که پاره‌ای از شارحانِ آثارِ او، ماجرای فکرِ فلسفی‌اش را یکسره اخلاقی می‌دانند. امروزه ویتگنشتاین پژوهان بیشتر از هر زمان دیگری از لوازمِ اخلاقی ایده‌های او سخن می‌گویند. تفاسیر اخلاقی «رساله»، «تحقیقات فلسفی»، «در باب یقین» و دیگر نوشته‌های فیلسوفِ شوریده سرِ اتریشی اندک اندک دست برتر را در میان خوانش‌های مختلفِ مفسران پیدا می‌کند. این اندازه توجه به اخلاق و دین در اندیشه ویتگنشتاین و در دهه‌های گذشته، گواهِ نگرشِ متفاوت و گاه دیریابِ وی است، نگرشی فلسفی که از زندگی او جدا نبوده است.

بر اساس همین نگرش، برای او دین یا ایمانِ دینی یک نظریه نیست، بلکه نگرشِ خاصی نسبت به زندگی است. دین نمایانگرِ رویکردی مشخص نسبت به جهان و زندگی است. درست به همین دلیل، ممکن است از نظر تاریخی دلیل‌ها، اظهارنظرها و گزارش‌ها در یک کتاب مقدس به وضوح غلط باشد، اما با این همه، از ایمان و اعتقاد، چیزی کاسته نشود، به این دلیل که در نظرِ ویتگنشتاین، سند و دلایلِ تاریخی یا حتی عقلانی ساختنِ دین، هیچ نسبتی با ایمان و دینداری ندارد. برای او ایمانِ دینی نتیجه شهودِ قلبی و عشق و اعتماد است. ایمان به خودی خود، نوعی ارتقاء و تعالی است. ویتگنشتاین می‌گوید: اگر قرار است نجات بیابم به یقین نیاز دارم نه حکمت و این یقین، ایمان است، ایمان به چیزی که قلب من، جان من نیاز دارد، نه عقل نظرورزم. او در جایی دیگر حکمت را خاکستری ولی دین را رنگارنگ می‌داند. همچنین به دروری، دوست و رفیق صمیمی‌اش می‌گوید: نقطه‌ای در زندگی من هست که احساس می‌کنم سراسر اشتباه است و آن اینکه زندگی‌ام دینی نبوده است، برایم دغدغه است که بی‌آنکه قصدش را داشته باشم، به دلیل آشنایی با من، وجهه دینی زندگیت کمرنگ شده باشد. هنگامی که به یادداشت‌های ویتگنشتاین در کتابِ «فرهنگ و ارزش» و به تاریخ ۱۹۲۹ نگاه می‌کنیم نیز نکاتِ جالبی در باب خیرِ مطلق، امر برتر و معانی‌ای از این دست می‌یابیم. برای نمونه به فقرات زیر که همگی در بخشِ (۱۹۲۹) هستند، توجه کنید:

«تنها بگذار طبیعت سخن بگوید و فرای طبیعت تنها یک امر برتر را برشناس.»

«وقتی چیزی خوب است، لاجرم الهی نیز است. این سان به نحوی عجیب، مجملِ فلسفه اخلاقِ من به دست داده می‌شود.»

«تنها فرا طبیعی است که می‌تواند امرِ طبیعی را به بیان در آورد.»

شارحانِ ویتگنشتاین، ۱۹۲۹ را سالِ مهمی در زندگی علمی او برمی‌شمرند. اگرچه او هنوز خود را به کلی از بندِ اندیشه‌های گذشته رها نکرده است، اما پاره‌ای از عبارات‌اش در این سال نرم نرمک رنگ و بوی دیگری به خود می‌گیرد. او آماده جهشی بزرگ است. در این سال پوزیتویست‌ها نیز اندک اندک به این معنا پی برده‌اند که در بابِ اندیشه او دچار سوءتفاهم شده‌اند. این سال نقطه عطفی در زندگی علمی او و مرز میانِ دو ایده اساسی او در باب معناست. دو ایده‌ای که ساختِ جهان و نسبت او با جهان را برایش مشخص می‌کند. برخی تا آن اندازه به این سال در اندیشه ویتگنشتاین توجه کرده که کتاب و مقالاتی با عنوان «فلسفه ویتگنشتاین در ۱۹۲۹» نگاشته‌اند. «سخنرانی در باب اخلاق» یکی از گفته‌های او در این سال است.

٭مطالبی که از «سخنرانی در باب اخلاق» و «فرهنگ و ارزش» آمد، همگی با اندکی تغییر از دو منبع زیر است:

ویتگنشتاین (۱۳۸۸) درباره اخلاق و دین، ترجمه مالک حسینی و بابک عباسی، نشر هرمس

ویتگنشتاین (۱۳۸۱) فرهنگ و ارزش، ترجمه امید مهرگان، نشر گام نو

پاورقی

ویتگنشتاین اگرچه از رزم معاف بود، اما در میدانِ نبرد حضور یافت و پاره‌ای از تلاش‌هایش نیز در تاریخ ثبت شده است. اقداماتِ او در روزهای نخست یک عملیات، کسبِ مدال شجاعت و گزارش ضمیمه آن می‌تواند گواه این مطلب باشد: «سربازِ داوطلب، ویتگنشتاین، در جریانِ درگیری‌ها در کسوت افسرِ دیده‌بانی بود… او بی‌اعتنا به آتشِ سنگینِ توپخانه دشمن و انفجارِ پیاپی گلوله‌های خمپاره، شلیک خمپاره‌ها را زیر نظر گرفت و مکان‌یابی‌شان کرد… او با همین رفتارِ متمایز تاثیر آرام‌بخشی بر رفقای خود گذاشت.»

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  شاعری در حضور پروانگی‌های مقدس

مروری بر هستی‌شناسی در شعر بیژن نجدی

  تراژدی و اشتباهات؛ در داستان‌های اساطیری

از «رستم و سهراب» تا «اُدیپوس»

  راهنمای اسم در ادبیات روسیه

سروکله زدن با رمان‌های ادبیات روسیه بدون درگیر شدن با اسامی شخصیت‌های فراوانی که در کتاب حاضر هستند، غیرممکن است.

  بلایی که گوشی‌های هوشمند و شبکه‌های اجتماعی بر سرمان آورده‌اند

هم خودمان و هم بسیاری از اطرافیانمان به شکل‌های مختلف درگیر این اختلالات و مشکلات هستیم.

  داستایفسکی و پرسشی که تمام عمر از آن رنج می‌برد

دوگانگی درونی داستایفسکی زندگی بدون خدا را از نزدیک بررسی می‌کند تا به نفع خدا استدلال کند.