img
img
img
img
img

دلهره‌های یک تخم‌مرغِ کوچولو

پدرام عسکری

آوانگارد: این بار «هامپتی دامپتی» یک قهرمان است. او می‌خواهد بر ترس‌ها و تنهایی‌اش غلبه کند. شاید چند بار شکست بخورد اما هامپتی دامپتی این بار نمی‌خواهد تلخی بچشد و دست از سعی بردارد. دن سنتت نگاهی نو به هامپتی دامپتی در کتاب «هامپتی دامپتی» دارد. او کودکانه‌تر به مسئله نگاه می‌کند تا بتواند ژرف‌تر و بزرگ‌تر به روح رنجور ولی قوی و خواهان زندگی هامپتی دامپتی بپردازد. هامپتی دامپتی بعد از حادثه‌ای که برایش رخ می‌دهد کمک‌ها را می‌پذیرد و پس از آن به‌سراغ روبه‌رو شدن با مشکلاتش و رفع‌و‌رجوع آن‌ها می‌رود. او وارد آزمون شجاعتِ خودخواسته می‌شود و خلاقیت نیز از خودش بروز می‌دهد و از حاشیه‌ی امنش فراتر می‌رود تا بتواند با تمام تَرک‌هایی که برداشته روی قامت خودش بایستد و  رنج را به جان بخرد تا روزگاری نو و خوب برای خودش فراهم کند. هامپتی دامپتی لحظه‌ای می‌فهمد که عمل کردن برایش ضروری است و دل‌خستگی‌ها و ترس‌هایش را به عقب پرتاب نمی‌کند و با آزادی و جسارت تمام به دل چیزی که در برابرش است می‌زند. او نیز مثل تمام آدم‌بزرگ‌ها و بچه‌کوچولو‌ها گاهی مأیوس یا مضطرب می‌شود ولی به همه‌ی ما می‌گوید: «اما هرچی بالاتر می‌رفتم، اضطرابم بیشتر می‌شد. نمی‌خواستم قبول کنم که حسابی وحشت کرده‌ام. نه به بالا نگاه کردم، نه به پایین، همین‌جور بالا و بالاتر رفتم. پله‌به‌پله…»

دن سنتت، نویسنده و تصویرگر کتاب، این‌بار به بعد از حادثه‌ای که برای هامپتی دامپتی اتفاق افتاده می‌پردازد و داستانی که همه‌ی ما با آن کمابیش آشنا هستیم را یک مرحله فراتر می‌برد و هامپتی دامپتی را بالغ‌تر می‌کند و کمک می‌کند تا وی احساس بهتری داشته باشد. هامپتی دامپتی در حقیقت لحظه‌ای زندگی‌اش را آغاز می‌کند که از جای خویش بلند می‌شود، یک گام به جلو برمی‌دارد و همین برخاستن اوست که باعث می‌شود تا او آزادانه و رها، با خوشحالی، جسارت و اعتماد‌به‌نفس، و البته کمی ترس، به همه‌ی ما بگوید: «امیدوارم وقتی اسمم را می‌شنوید، یاد تخمی بیفتید که برگشت آن بالا…» حالا او با تمام زخم‌هایی که از گذشته دارد کوشش می‌کند تا نسخه‌ی بهتری از خودش را در زیستش داشته باشد و با امیدواری بیشتری ادامه می‌دهد و تلاش می‌کند تا شاید گاه‌گاهی به آن حادثه لبخند بزند و البته از آن عبور کند. او رنج را می‌پذیرد و حال در تمام تلاشی که برای ساختن کاردستی کاغذی‌اش انجام می‌دهد می‌داند که زندگی مرزی است باریک میان آنچه که شکست خطابش می‌کنیم و آن دیگری که نامش را پیروزی گذاشته‌ایم.

در کنار عناصر بسیار بااهمیت درون متن کتابِ «هامپتی دامپتی»، تصویرگری دن سنتت و کدهای داخل تصاویر کتاب نیز مهم هستند و شاید درک آن‌ها حتی از متنِ «هامپتی دامپتی» جذاب‌تر باشد. تصاویری خاص و شیوا با زوایای انتخابی‌ای که به‌نیکی دلهره‌های درون این تخم‌مرغِ کوچک و آسیب‌دیده را برای ما تداعی می‌کنند ــ مثل تصویری که در کتاب از حضور هامپتی دامپتی در فروشگاه آمده است که جعبه‌های خوش‌رنگ‌ولعاب، مثل جعبه‌ی پاستیل میوه‌ای یا کرانچی ببری، در ردیف‌های بالا و در ارتفاع قرار دارند و جعبه‌های با رنگ‌های سرد و دل‌مرده، مثل جعبه‌ی دلقک غمگین یا گرانولا خالص، در پایین‌دست و در کنار تخم‌مرغ‌کوچولوی قصه قرار دارند. این تصاویر یادآور می‌شوند که هامپتی دامپتی چه پوسته‌ی شکننده‌ای دارد اما روحش قوی است و می‌خواهد که ادامه دهد تا تلاشش حجابی باشد بر تمام آسیب‌دیدگی‌هایی که در پوسته‌ی نازکش به وجود آمده است.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  داستانی درباره‌ی سیاهی جنگ

ورشو چندی پیش داستان بی‌فضیلتی جنگ است و آسیب‌هایی که گاه تا نسل‌های آتی درمانی ندارد.

  اختلالات و آسیب‌های پیشِ روی این روزهای زنان

معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»

  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین