آوانگارد: اگر جزو آن گروه از افراد باشید که به روند زندگی نویسندهها و تأثیر وقایع مختلفِ در زندگیِ نویسنده بر آثارش علاقهمند هستند، استنطاق داستایوفسکی میتواند گزینهی جذابی برای شما باشد. استنطاق کتابی است که بههمت نشر برج برای نخستین مرتبه در سال ۱۴۰۰ خورشیدی منتشر شد. کتاب به ذکر متون استنطاقهایی میپردازد که در زمانهی زندانی بودن فئودور داستایوفسکی از وی گرفته شده است. فئودور داستایوفسکی در آوریل سال ۱۸۴۹، در زمانهای که اروپا در تب واقایع ۱۸۴۸ بود، به اتهام خواندن «نامهی بلینسکی به گوگول» و چند اتهام دیگر دستگیر و روانهی زندان شد.
غالباً شناخت خوانندگان داستایوفسکی از او معطوف است به دوران پس از آزادی او و بیشتر افراد درخصوص دوران حبس نویسندهی روس شنیدهاند. این شنیدهها نیز غالباً منحصرند به ماجرا عفوی که در ثانیهی آخر از سوی تزار به وی اعطا شده است و تأثیر شگرفی که این بخشش بر روح رنجور داستایوفسکی گذاشته است. کتاب استنطاق اما جنبهای دیگر از شخصیت داستایوسکی را به نمایش میگذارد که تا امروز کمابیش ـ و نه خیلی خوب ـ بدان پرداخته شده است. از اینرو، اکثر ما او را تا حدودی میشناسیم اما نه آنقدر که شایستهی روح رنجور و قلم پرتوان مرد روس است.
محفل پتراشفسکی یا حلقهی پتراشفسکی (به انگلیسی: Petrashevsky Circle) گروهی از روشنفکران دههی ۱۸۴۰ روسیه بودند که داستایوفسکی نیز کمابیش ـ طبق گفتههایش در استنطاقهایش ـ آمدوشد به جلسههای این حلقه داشت. حلقهی پتراشفسکی متعلق به میخائیل پتراشفسکی سوسیالیست روس بود که آبشخور دیدگاههایش وامدار شارل فوریه، اقتصاددان سوسیالیست فرانسوی بود. رفتوآمدهای داستایوفسکی به این حلقه سرآغاز مشکلاتی است که از حیث حکومتی و امنیتی برای وی پیش میآید و شروعی است بر بازجوییهای از او.
خوانش متن استنطاقهای فئودور جوان روح رنجیده و زبان محتاط او را درمورد مسائل مختلف نمایان میسازد. فئودور همچون سابق شخصیتی گوشهگیر، آرام، سنجیدهگو و باهوش دارد. سه سالی است که بیچارگان را منتشر کرده است و حالا با مشکلات سانسور مواجه است و بخشی از مطالبات و نقدهایش نیز به همین سمت است: “من در بازجوییها اعتراف کردم که از سیاست و سانسور حرف زدم، اما حرف در دهان خودم گذاشتم. من فقط میخواستم شک و تجسم ایدههایم را روشن کنم. هرگز در خانهی پتراشفسکی درمورد این مسائل صحبت نکردم.”
اتهام اصلیای که بر فئودور وارد است خواندن چندبارهی نامهی بلینسکی به گوگول است که در آن زمان بهدلیل محتوای ضدحکومتیاش ممنوع بود. این نامه لحنی سراسر انتقادی به دستگاه حکومتی روسیه و حکومتداری نیکلای اول داشته و در زمانهی خودش، به قول مقدمهی مترجم کتاب، ماهیتی براندازانه داشت. بلینسکی این نامه را در اوج بیماری به گوگول نوشت و او را متهم کرد که سمتوسوی دیدگاههایش متمایل شده است به نیکلای اول. بلینسکی در این نامه ارزشهای ضدغربی مطرح میکند و از بازگشت به گذشته سخن به میان میآورد.
داستایوفسکی علیرغم تمام مسائلی که در کتاب استنطاق مطرح میشوند، در همان سال ۱۸۴۹ به سپری کردن چهار سال در زندان محکوم میشود. در دسامبر ۱۸۴۹، همان سالی که فئودور داستایوسکی دستگیر شد، مراسم اعدامی ساختگی، که داستایوفسکی همواره با خاطرهی آن رخداد زیست، برای فئودور و چند تن از زندانیان سیاسی دیگر برگزار شد که در پایانِ این مراسم اعدام ساختگیْ با عفو تزار نیکلای اول فئودور داستایوفسکی به چهار سال حبس در سیبری محکوم شد. داستایوفسکی نهایتاً در ۱۸۵۴ از زندان آزاد شد.
ورشو چندی پیش داستان بیفضیلتی جنگ است و آسیبهایی که گاه تا نسلهای آتی درمانی ندارد.
معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین