ایران کتاب: از آنجایی که کاراکترهای راوی در داستان های «کازوئو ایشی گورو» معمولا در ابتدا درکِ کاملی از جایگاه خود در جهان ندارند، تمام چیزی که از بخش های آغازین کتاب «هرگز رهایم مکن» متوجه می شویم، این است که چیز زیادی در مورد اتفاقاتی که در حال رقم خوردن است، نمی دانیم.
اما نشانه ها و سرنخ هایی در اختیار ما قرار می گیرد. راوی ۳۱ سالهی داستان، «کتی اچ.»، در نخستین صفحه بیان می کند که به مدت بیش از یازده سال به عنوان «پرستار» کار کرده است. افرادی که او در کارش به آن ها یاری می رساند، «اهداکنندگانی» در یک مرکز درمانی هستند، در حال تحمل درد و تأثیرات داروهای پرتعداد.
می توانیم حدس بزنیم که پای اعضای بدن در میان است.
«کتی» اما به آهستگی ما را به درون این سفر می برد و به جای تحلیل زندگیاش در زمان حال (انگلستان در اواخر دههی ۱۹۹۰)، ترجیح می دهد به سال هایی در گذشته فکر کند که در کنار دو دوست صمیمی خود، «روث» و «تامی»، گذرانده است—در مدرسهای شبانهروزی به نام «هِیلشِم» واقع در منطقهای روستایی.
اسمم «کتی اچ.» است. سی و یک سال دارم و بیش از یازده سال است که پرستارم. می دانم، یک عمر است اما راستش می خواهند هشت ماه دیگر هم ادامه بدهم، یعنی تا آخر سال. با این حساب تقریبا می شود دوازده سال تمام. حالا می دانم که سابقهی کار طولانیام ضرورتا به این معنا نیست که از نظر آن ها محشر است. پرستارانِ خیلی خوبی را می شناسم که دو-سهساله عذرشان را خواستهاند و دستکم یک پرستار را می شناسم که بهرغم بیمصرف بودن، چهارده سال آزگار به کارش ادامه داد. پس قصدم لاف زدن نیست اما به هر حال حتم دارم که از کارم راضی بودهاند و در کل، خودم هم همینطور.—از متن کتاب «هرگز رهایم مکن» اثر «کازوئو ایشی گورو»
در مدرسه به «کتی» و همکلاسی هایش آموخته بودند که آن ها افرادی بسیار خوششانس هستند که در «هیلشم» حضور دارند. این مدرسه، بهترین و پرامکاناتترین در میان تمام مدارس بود. با این حال، می توانیم حدس بزنیم که این تمام ماجرا نیست. مدرسه توسط «مراقب ها» اداره می شد: افرادی که شبیه به راهبه هایی به نظر می رسیدند که خود را وقفِ باوری متفاوت از مذهب های مرسوم کرده بودند. این زنان که هم به شکلی مادرانه از بچه ها مراقبت می کردند و هم به شکلی عجیب از آن ها فاصله می گرفتند، اجازه نمی دادند دانشآموزان از محوطهی مدرسه بیرون بروند، و هر هفته بچه ها را برای معاینه نزد پزشک می بردند.
آن ها بچه ها را با پروژه هایی هنری سرگرم می کردند که معنایی مشخص در پشت آن ها در نظر گرفته می شد، به شکلی که انگار میزان خلاقیت یک کودک، نوعی سرنخ یا نشانه از چگونگی سرنوشت او بود. به تدریج درمی یابیم «کتی» و همکلاسی هایش به دلیلی کاملا مشخص، در انزوا و در مدرسهای «استثنایی» نگهداری می شوند. تا زمانی که ممکن باشد، از آن ها نگهداری خواهد شد اما بعد از «فارغالتحصیلی»، سرنوشتی غیرمعمول در انتظار آن ها است.
همین حالا پرستارانِ مشغول به کاری را می شناسم که به خوبیِ من هستند و نصف من هم اعتبار ندارند. می دانم چرا شاکیاند، به خاطر اتاق اجارهای، ماشین، و از همه مهمتر، حقم در انتخاب کسانی که باید مراقبشان باشم. من محصل «هیلشم» هستم—مسئلهای که به خودی خود، گاهی مردم را کفری می کند. می گویند: «این کتی اچ. بیماراش رو انتخاب می کنه، و همیشه هم کسایی مثل خودش رو انتخاب می کنه: بچه های «هیلشم»، یا یه قشر مرفه دیگه. با این اوصاف عجیب نیست که سابقهی کار خوبی داره.» به اندازهی کافی از این حرف ها شنیدهام، و مطمئنم که شما حتی بیش از من شنیدهاید، و البته شاید حرف هایشان پربیراه هم نباشد. اما من اولین نفری نیستم که حق انتخاب دارد، و شک دارم که آخرین نفر هم باشم.—از متن کتاب «هرگز رهایم مکن» اثر «کازوئو ایشی گورو»
رمان «هرگز ترکم مکن» را می توان آشکارترین نمونه از روشی در نظر گرفت که در تمام آثار «ایشی گورو» به چشم می خورد. او نویسندهای است که دست به ریسک هایی بزرگ می زند و سپس از توانایی های شگفتانگیزش استفاده می کند تا این ریسک ها را تا حد امکان، تحت کنترل درآورد. آیا او قصد دارد استانداردها و گرایش های مرسوم در ژانر «تریلر-علمیتخیلی» را در هم بشکند؟ آیا او می خواهد در مورد موضوعات اخلاقیِ پیرامون علم تولیدمثل، هشدارهایی به مخاطبین بدهد؟
شاید بتوان گفت هدف «ایشی گورو» از خلق این داستان، هم شخصی و هم ادبی است. تمِ اصلی داستان به «ایشی گورو» اجازه می دهد ایده هایش در مورد خاطرات و هویت انسان را که در داستان های قبلی نیز به آن ها پرداخته است، به شکل کامل مورد تحلیل و کاوش قرار دهد؛ محیط دورافتاده و پرانزوای مدرسه، این مکان را به آزمایشگاهی ایدهآل برای پرداختن به مفاهیمی همچون اجتماع، وفاداری و دوستی—که از موضوعات مورد علاقهی او به شمار می آید—تبدیل می کند.
«ایشی گورو» به شیوه هایی هنرمندانه و پرظرافت، ویژگی های شخصیت اصلی خود را به تصویر می کشد: سادگی و زودباوری او، کاستی های این شخصیت به عنوان راویِ رویدادهای پیرامون، توانمندی نسبیِ او در استنباط، حساسیت او نسبت به رنج، و نیازش به محبت.
اگر در هر گام از مسیرم به دنبال بیمارانِ دلخواهم نبودم، به هیچ وجه نمی توانستم این همه مدت به کارم ادامه دهم. و به هر حال، اگر هیچوقت دست به انتخاب نمی زدم، چطور می توانستم بعد از آن همه سال، دوباره به «روث» و «تامی» نزدیک شوم؟ اما این روزها صدالبته تعداد بیمارانی که در خاطرم ماندهاند، هر دم کم و کمتر می شود، و به این ترتیب عملا آنقدرها هم حق انتخاب نداشتهام. گفتم که، وقتی با بیمار رابطهای عمیق نداشته باشید، کار بسیار سخت خواهد شد، و در این صورت اگرچه دلم برای کارم تنگ می شود، بهتر است که تا آخر سال به کارم پایان دهم.—از متن کتاب «هرگز رهایم مکن» اثر «کازوئو ایشی گورو»
«ایشی گورو» به شکلی جذاب نشان می دهد بچه های حاضر در «هیلشم» که ارتباطی با دنیای بیرون ندارند، چگونه فضاهای خالی زندگی خود را با تابوها، جوک ها، رویاها، علاقهمندی های زودگذر، و شایعات عجیب در مورد ناشناخته ها پُر می کنند. شاید دلهرهآورترین ویژگی این جهان بیگانه، آشنا به نظر رسیدنِ آن باشد: تصویری سادهشده، مانند یک «هایکو»، از کودکان در دنیای واقعی—کودکانی که از طریق خلق قوانین مختص به خودشان، در حال تلاش برای مواجهه با آشوب زندگی هستند.
وقتی «ایشی گورو» برای نخستین بار نام خود را به عنوان یک ستارهی ادبی مطرح کرد، به نظر می رسید راه مناسب برای درک صدای شاعرانه و منحصربهفرد این نویسنده، توجه به پیشینهی چندملیتیاش باشد (او در شهر «ناگازاکی» به دنیا آمد و از شش سالگی در انگلستان ساکن شد)؛ توجه به این موضوع شاید بتواند توضیحی برای دیدگاه های معمولا در حال تغییرِ پروتاگونیست های «ایشی گورو» ارائه کند.
رمان «هرگز رهایم نکن» اما به حقیقتی کمتر شناختهشده مربوط به دوران جوانیِ او اشاره دارد. «ایشی گورو» قبل از تبدیل شدن به نویسندهای تماموقت در اوایل دههی ۱۹۸۰، سه سال به عنوان مددکار اجتماعی کار کرد و به افراد بیخانمان یاری رساند.
گاهی که در جادهای دراز و پُرپیچ در منطقهی مردابی رانندگی می کنم، یا شاید از کنار ردیف های کشتزارهای شخمزده می گذرم و آسمان پهناور و خاکستری است و فرسخ ها هیچ چیز تغییر نمی کند، به فکر مقالهام می افتم. همان که از من می خواستند وقتی در ویلاها هستیم، بنویسم. مراقب ها در تمام آن تابستان، گاه و بیگاه از مقاله برایمان حرف زده و کوشیده بودند به هر کداممان کمک کنند موضوعی را برگزینیم که تا دو سال بعد هم برای ما جاذبه داشته باشد. اما به دلیلی شاید چیزی در رفتار مراقب ها می دیدیم که کسی نوشتن مقاله را جدی نمی گرفت و بین خودمان کمتر از آن صحبت می کردیم.—از متن کتاب «هرگز رهایم مکن» اثر «کازوئو ایشی گورو»
«کتی» را شاید بتوان یکی از راستگوترین پروتاگونیست های «ایشی گورو» در نظر گرفت، اما همچنین، شخصیت هایی در این داستان قرار گرفتهاند که رازهایی در سینه دارند، و اسرار و انگیزه هایشان، جذابیت کلیِ روایت را بیش از پیش می کند.
در بخش های پایانی داستان، «کتی» و «تامی» به دنبال تعدادی از پرستاران سابق خود در «هیلشم» می روند تا سوالاتی را از آن ها بپرسند. صحنهای که به تصویر کشیده می شود، سرشار از تعلیق و احساسی پیچیده از تهدید است که برخی از آثار «هنری جیمز» را به ذهن متبادر می کند. این لحظه، تأییدی است بر چیزی که تا پیش از این حدس می زدیم: در این داستان با جهانی کاملا غیرمعمول مواجه هستیم.
«ایشی گورو» به شکلی هنرمندانه و بهیادماندنی، مفهوم «معصومیت» و از دست دادنِ آن را در مقابل یکدیگر قرار می دهد و به ما یادآوری می کند که انسان ها، قادر به تجربهی هر دوی آن ها هستند.
ورشو چندی پیش داستان بیفضیلتی جنگ است و آسیبهایی که گاه تا نسلهای آتی درمانی ندارد.
معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین