اعتماد: انسان موجودی سازنده است. ابزار میسازد، خانه میسازد، جمله میسازد، ماشین میسازد، قصه میسازد، شهر میسازد، معنا میسازد. سازندگی شاید انحصاری به آدمیزاد نداشته باشد، اما در میان موجوداتی که ما میشناسیم، هیچ یک به اندازه انسان سازنده نیست یا به عبارت دیگر سازندگیاش اینچنین مشهود و قابل ارزیابی نیست. معناسازی یا معنادار کردن چیزها یکی از وجوه سازندگی انسان است. آدم با مشاهده و مرتبط کردن چیزهایی شاید و ظاهرا بیربط به یکدیگر، داستانسرایی میکند و معناسازی و هویتسازی میکند. جشنها و مراسم و آیینها یکی از اشکال این هویتسازی و معناسازی انسانها هستند. در گذشته، انسان به مراتب بیش از امروز با امور طبیعی سر و کار داشت. تغییر فصلها و کم و زیاد شدن طول روز و شب و تابیدن و نتابیدن خورشید، بسیار بیش از امروز به چشم میآمد.
آدمی این همه دغدغه و دلمشغولی و معنا برای خودش دست و پا نکرده بود و تغییر و دگرگونیهای طبیعت بیشتر به چشمش میآمدند. این ارتباط ناگزیر، مستقیمتر و بیواسطهتر با طبیعت سبب شده بود که عمده معناهایی که بشر پدید میآورد، در ارتباط با همین تحولات طبیعی و گردش افلاک و اموری از این قبیل باشد. جشنهایی مثل نوروز و سده و یلدا به خوبی نشانگر این ربط و نسبت هستند. مطالعات تاریخی و مردمشناسانه نشان میدهد که عموم این جشنها، در ارتباط مستقیم با تحولات طبیعی و زندگی روزمره بشر پدید آمدهاند و نشانگر درک و دریافت خاص انسان از تغییرات محیطی و آب و هوایی هستند، پدیدههایی که تاثیر مستقیم در زندگی روزمره آدمها داشتند.
امروز و با گذر انسان به عصر مدرن دیگر آن معناسازیها چندان آشکار نیست و کمتر کسی آنها را به خاطر میآورد. معناسازیها و مفاهیم و ایدهها و اندیشههای جدیدی جایگزین معناسازیهای پیشین شده است. در راس این نظامهای معناساز جدید، علم جدید است که به پشتوانه دستاوردهای خیرهکنندهای که در زندگی بشر داشته، تمام رقبای پیشین را از میدان به در و ذهن و ضمیر انسانها را تسخیر کرده است.
امروز دیگر کسی گوشش بدهکار مضامینی مثل خورشید به مثابه ایزدمهر و گردش افلاک و سعد و نحس ایام و ستیز نور و روشنایی نیست و اینها را مفاهیمی اسطورهای و خیالی تصور میکند که مربوط به دوران پیشامدرن و کودکی ذهن بشر است و برآمده از ناآگاهی او نسبت به واقعیت امور و چرایی سرما و گرما و خشکسالی و تر سالی زمین.
توضیحات و توجیهات پیشین، در بهترین حالت، بیانهایی استعاری تلقی میشوند که به کار مضمونپردازیهای هنری و زیباییشناسانه میآیند. دیگر مردم در شب یلدا، از نحسی غلبه سیاهی بر تاریکی نمیهراسند و نگران نحسی آن نیستند. برعکس، خیلی هم خوشحالند و آن را مستمسکی برای دورهمی و جشن و سرور و شادمانی و… میسازند.
همین نکته اخیر روشن میسازد که معنا و کارکرد این جشنها و اجتماعات و آداب و رسوم، در روزگار ما تغییر جدی کرده، اما این تحول، تهی شدن آن جشنها و رسوم و آداب از معنا و باقی ماندن پوسته ظاهری آنها نیست. چنانکه در ابتدای سخن گفتیم، انسان جانوری معناساز است و اگر حنای معناسازیهای پیشین رنگ و بوی سابق را ندارد، ضرورتی ندارد که این جشنها دور انداخته شوند یا فراموش و به تاریخ سپرده شوند. برعکس، آدمیزاد معناهای جدیدی برای آنها پدید میآورد. این معنای جدید، چنانکه در مورد شب یلدا به ویژه در سالهای اخیر میبینیم، ربط و نسبت مستقیم با زندگی جمعی آدمها در اینجا و اکنون ایشان دارد.
به عبارت روشنتر، جشنهایی چون سده و نوروز و یلدا، در روزگار ما، نه برای تولد خورشید یا نو شدن طبیعت یا فرار از نحسی تاریکی و ظلمات، بلکه برای برگزاری ضیافت و دورهمی انسانها و تحکیم روابط و همبستگی میان ایشان برپا میشوند. این معناسازی را به ویژه در روزگار عسرت و سختی نباید دستکم گرفت. ما ایرانیان امروز سخت محتاج دورهمیهای شاد و صمیمی هستیم و جشنهای ایرانی به بهترین وجه از عهده این کارکرد بر میآیند. مثلا جشن شب یلدا را درنظر بگیرید. سابقه یلدا البته به قرنهای دور و دراز باز میگردد، اما در این سالهای اخیر، شاهد رونق گرفتن بیسابقه این جشن هستیم. به لطف شبکههای اجتماعی و بالا رفتن دانش عمومی، احتمالا شمار بیشتری از ایرانیان از خاستگاه یلدا اطلاع دارند و میدانند که اجدادشان در گذشته چرا در این شب گردهم میآمدند. اما امروز بعید است کسی به آن انگیزههای قدیمی مهمانی بگیرد. معنا یا کارکرد امروزین جشنهای ایرانی، از قضا اهمیت بهمراتب بیشتری دارد و ملموستر و عینیتر است. امروز به لطف ارتباطات، ما بهتر و شفافتر از گذشته، تاثیر جشن و سرور را در شاد شدن جامعه و انبساط خاطر آن میبینیم و درمییابیم، منتها دامن زدن به این جشنها و آیینها، کار نظامهای سیاسی نیست و در صورت مداخله ایشان، اثر عکس دارد، به ویژه در شرایط نامساعد اقتصادی و در هنگامه نارضایتی عمومی، اگر دولتها دست به تبلیغات راجع به چنین جشنهایی بزنند، با واکنش منفی جامعه مواجه میشود. کاری که از حاکمیت سیاسی بر میآید، این است که تا جایی که به این جشنها مربوط میشود، هیچ کاری نکند و پایش را از گلیم جامعه پس بکشد و به جامعه اجازه بدهد که نفس بکشد و برای خودش جشن بگیرد. جامعه خود بقیه کارها را خواهد کرد.
مروری بر هستیشناسی در شعر بیژن نجدی
از «رستم و سهراب» تا «اُدیپوس»
سروکله زدن با رمانهای ادبیات روسیه بدون درگیر شدن با اسامی شخصیتهای فراوانی که در کتاب حاضر هستند، غیرممکن است.
هم خودمان و هم بسیاری از اطرافیانمان به شکلهای مختلف درگیر این اختلالات و مشکلات هستیم.
دوگانگی درونی داستایفسکی زندگی بدون خدا را از نزدیک بررسی میکند تا به نفع خدا استدلال کند.