img
img
img
img
img
کیت مرگ

وهمناک به سبک کافکا

گسترش: کتاب «کیت مرگ» نوشته‌ی سوزان سانتاگ به همت نشر نیماژ به چاپ رسیده است. سوزان سانتاگ یکی از تاثیرگذارترین چهره‌های قرن بیستم است؛ فعال حقوق بشر، کنشگر اجتماعی و مدنی، نظریه‌پرداز سینما و هنر، و نویسنده و منتقد ادبی. نظرات سانتاگ سال‌هاست در دانشکده‌های هنری و محافل آکادمیک تدریس و تحلیل می‌شوند و آرای او در باب رخدادهای سیاسی و اجتماعی قرن بیستم، همچنان مورد توجه‌اند. سانتاگ از معدود روشنفکرانی است که علاوه‌بر نقد و تحلیل هنر، خودش نیز در کار آفرینش هنری بود. علاوه‌بر چندین کتاب نظری و تعداد بسیاری مقاله، چند رمان و مجموعه‌داستان نیز از وی به جا مانده است. «کیت مرگ» دومین رمان اوست که در سال ۱۹۶۷ نوشته شده و به‌خوبی نشانگر ذهنیات و جهان فکری سانتاگ است.

«کیت مرگ» رمان شگفت‌انگیزی است. اگرچه این کتاب از نخستین آثار سانتاگ به شمار می‌رود اما آشکارا بیانیه‌ای از آراء فلسفی و رویکردهای هنری متأخر نویسنده درخصوص سینما و تئاتر و عکاسی نیز هست.

رمان آغاز سنگینی دارد و بیشتر به واگویه‌ای غریب در مورد بدن و ارتباطش با جهان درون و بیرون انسان می‌ماند؛ اما مخاطب با خواندن و رد شدن از صفحات آغازین، ناگهان خود را در دلِ داستانی پرکشش و جذاب می‌یابد که روایتی منحصربه‌فرد از تنهایی انسان معاصر است.

در شکل غالب رمان‌نویسی، کم پیش آمده که یک نویسنده‌ی زن کاراکتر داستان خود را مرد انتخاب کند و چنین موفق هم باشد. سانتاگ با ساختن دقیق شخصیت «دیدی»، ما را با دغدغه‌ها و زندگی مردی بسیار معمولی و درعین‌حال غیرمعمولی همراه می‌کند. داستان با سیالیتی یکدست، هم‌زمان در ذهن و در زندگی بیرونی دیدی پیش می‌رود. راوی دانای کل، با تمرکز به شخصیت اصلی، ما را با خصوصی‌ترین زوایای زندگی دیدی همراه می‌کند، اما جالب اینکه در چند جای کتاب، این راوی کل ناگهان اول شخص می‌شود و جمله‌ای کوتاه از زبان «من» می‌گوید!

ویژگی عجیب دیگر در سبک روایی این کتاب، استفاده از زمان‌های مختلف در یک بخش و حتی یک پاراگراف است. بخش عمده‌ی داستان در زمان حال روایت می‌شود، اما گاه ناگهان چرخش کاملی انجام و روایت ماضی می‌شود.

ویژگی دیگر قلم سانتاگ در این رمان، به‌کاربردن جملات بسیار طولانی و معترضه و چندبخشی، در کنار جملات بسیار کوتاهی است که گاه حتی اسم مصدر و یکی‌دو کلمه‌ای هستند. بنابراین ضرب‌آهنگ بخش‌های مختلف کتاب هم فرق می‌کند: گاه پاراگراف‌های طولانی و تشریحی داریم و گاه بمباران جملات کوتاه.

همچنین لحن و نحوه‌ی حرف ‌زدن شخصیت‌ها نیز با هم بسیار متفاوت است و همسو با شخصیت کاراکترها، از زبان ادیبانه و تمیز تا عوامانه و حتی لمپنی تغییر می‌کند. سانتاگ در مصاحبه‌ای عنوان کرده است که لوئیس بونوئل، فیلمساز بزرگ و سوررئالیست اسپانیایی زمانی اظهار علاقه کرده بود که اقتباس سینمایی «کیت مرگ» را بسازد. باتوجه به ذهن بدیع و بازیگوش و سبک غریب و منحصربه‌فرد بونوئل، تصور چنین فیلمی، هم شگفت‌انگیز و هم تکان‌دهنده، است؛ اما حیف که هر دو هنرمند از جهان رفته‌ و فرصت تماشای چنین اثری هرگز مهیا نشد.

قسمتی از کتاب کیت مرگ:

می‌گویند یک پزشک‌قانونی باتجربه به شهود خودش متکی است و حتی می‌تواند بوی قتل را بفهمد. نحوه‌ی استدلال، استدلال صحیح، هم مهم است. یک پزشک قانونی باید آسیب‌شناس ماهری باشد و در شش تخصص آزمایشگاهی تبحر کافی داشته باشد: بافت‌شناسی، شیمی، سرم‌شناسی، کار با اشعه ایکس، میکروفیزیک و سم‌شناسی. کالبدشکافی می‌تواند دلایل متعدد و محتمل مرگ را آشکار سازد. شاید اینکاردونا علاوه‌بر ازپادرآمدن توسط ضربه‌ی ناجوانمردانه‌ی دیدی و علاوه‌بر له‌شدن زیر قطار، مشکلات ناشناخته‌ی قلبی و نارسایی کبدی و زخم معده و سیفلیس هم داشته. کدامش علت واقعی مرگ او بوده؟ شاید این مرگ فقط به ظاهر قتل بوده، ولی در باطن نبوده. شاید نبوده، ولی بوده. اگر قطار به کسی بزند تقصیر چه کسی است؟ همه متفق‌القول‌اند که کسی نمی‌تواند به یک هیولای آهنی اتهام وارد کند، آن هم هیولایی که صرفاً وظیفه‌اش را انجام داده و دقیقاً مطابق چیزی که طراحی شده، رفتار کرده و با چرخ‌های مرگ‌بارش روی ریل به پیش تاخته. البته مردم در مورد خودشان هم به همین قیاس حرف می‌زنند، انگار صرفاً برای اجرای فرمان طراحی و ساخته شده‌اند و بر همین اساس هم خودشان را تبرئه می‌کنند. آیا ــ البته خیلی بعید است ــ سرمهندس قطار مقصر نیست؟ یا کسی از خدمه‌ی قطار؟

علاوه بر مسئله‌ی مبهم یافتن و دستگیر کردن قاتل، البته اگر واقعاً این مرگ یک قتل بوده، مسائل دیگری هم مطرح هستند. مبلغ بیمه و پولی که به‌عنوان غرامت به بیوه و پسر بی‌پدر می‌رسد دقیقاً براساس نحوه‌ی مرگ اینکاردونا خواهد بود. نیازی به ذکر یک موضوع کلی‌تر هم نیست، یعنی تشخیص هر نوع قصور در سازوکاری که شرکت راه‌آهن برای محافظت از امنیت کارگرانش در پیش گرفته.

قتل بوی تعفن می‌دهد. این یک سرنخ است. پزشک‌قانونی براساس چه حساسیت بی‌موردی روی خود را برمی‌گرداند؟ مگر او نباید در مقابل صحنه‌های مشمئزکننده‌ی محل کارش مثل سنگ سخت شده باشد؟ اگر کسی از عهده‌ی دیدنِ بدون ترسیدن بربیاید، حتماً چنین مردی است.

اما به‌هر‌حال دیدنش سخت است.

کیت مرگ را شیوا مقانلو ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۴۲۴ صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

كلیدواژه‌های مطلب: / /

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین

  تجربه‌ی خیلی شخصی

نگاهی به کتاب «گورهای بی‌سنگ»

  بحران سنت ‌ـ مدرنیته

نگاهی به کتاب «نقطه‌های آغاز در ادبیات روشن‌فکری ایران»