کتاب مدفون: گیلگمش در گذار روزگاران دربارهی گمگشتگی و بازیابی کهنترین حماسهی ادبی جهان، گیلگمش، است. در کتاب حاضر دمراش کوشیده است که با روایتی دلپذیر و پرکشش سیر چگونگی کشف و رمزگشایی این اثر کمنظیر را بررسد، و آن را به میان تودهی خوانندگان ببرد. برای این منظور، وی سنگینی و خشکی یک تحقیق آکادمیک را کنار گذاشته، و مانند رماننویسی چیرهدست با ثبت جزئیات، صحنهآرایی و حتی ایجاد حسِ تعلیق کتابی سودمند و خوشخوان عرضه کرده است که اطلاعات درست و استواری در اختیار خواننده قرار میدهد. از این حیث، به تعبیر بیهقی، «تیر بر نشانه زده است».
کشف تمدن و فرهنگ مصر و بینالنهرینِ باستان طی قرن نوزده یکی از بزرگترین قلمروهای مدرن در حوزهی ادبیات جهان را فراهم آورد؛ زیرا برای اولین بار طی قرون متمادی، گنجینههای ادبی ارزشمندی از هزارهی دوم و حتی سوم ق. م. را در دسترس خوانندگان قرار داد. این آثار قدیمیترین متونی بودند که در گوشهی خاموشی از جهان محفوظ مانده بودند، و در واقع اولین آثار ادبیِ مکتوب به شمار میرفتند. در این میان دو نمونهی برجسته شایان ذکرند: یکی کتیبهی رزتا و دیگری حماسهی گیلگمش.
گیلگمش در گذار روزگاران افزون بر مقدمه و مؤخره هفت فصل دارد. فصل اول دربارهی جورج اسمیت و کشف بزرگ و کمنظیر اوست. اسمیت، نابغهی آشورپژوهی، فردی خودآموخته و خودساخته بود. در یک روز دلانگیز ماه نوامبر ۱۸۷۲ هنگام کار در موزهی بریتانیا بر روی انبوهی از الواحِ گلی، که لایارد و رسام سالها پیش در نینوا یافته و به موزهی بریتانیا فرستاده بودند، به اثرِ ادبی بیمانندی دست یافت ــ یعنی حماسهی گیلگمش، که بیش از دو هزاره در بوتهی فراموشی افتاده بود. هنگام بررسی الواحِ گلی ناگهان متوجه لوحی شد که دربارهی طوفانی بزرگ بود (لوح یازدهم حماسهی گیلگمش)، یعنی همان بخشی که گیلگمش به دیدن نیایشِ اُتناپیشتم میرود، و اتناپیشتم داستان طوفان بزرگ را برایش نقل میکند. این داستان از بسیاری جهات شبیه داستان طوفان نوح (کتاب مقدّس، سفْر آفرینش) است. اسمیت اولین کسی بود که بعد از دو هزار سال میتوانست این داستان شگفتانگیز را بخواند. متأسفانه لوح مذکور ناقص بود، از این رو اسمیت اندک زمانی بعد به قصد یافتن پارهی گمشدهی لوح، عازمِ ویرانههای نینوا شد.
فصل دوم دربارهی شهرت آغازین و مرگ ناگهانی اسمیت است. او بعد از سفری طاقتفرسا که سه هفته به طول انجامید در ماه مه ۱۸۷۳ وارد خرابههای نینوا شد و پس از یک هفته کاوش به شکلی معجزهآسا قطعهی گمشده را ــ که یافتنِ آن به مثابهی یافتن سوزن در انبار کاه بود ــ پیدا کرد و به انگلستان بازگشت. اسمیت تصمیم گرفت مابقیِ عمرش را صرف نگارش کتابهایی دربارهی تاریخ آشور و بابِل کند، و از کاوش و حفاری در عراق دست بردارد. با وجود این، در سال 1875 برای سومین بار عازمِ سفر عراق شد، بدان امید که به کشفیات تازهتری دست یابد. لیکن این آخرین سفرش بود، زیرا در 19 آگوست 1876 و در 36 سالگی به ناگاه در حلب درگذشت ــ درستْ چهار سال پس از آنکه برای نخستین بار بعد از دو هزاره، غبار فراموشی را از چهرهی گیلگمش زدوده بود.
فصل سوم دربارهی کشف خیرهکنندهی هرمزد رسام، جوان مسیحی نستوری اهل موصل، است. او در سال 1853 در سایهی برق هوش، سرسختی مفرط، و اقبال بلند به کشفی بزرگ و نامنتظره ــ قصر آشوربانیپال ــ نائل شد. متأسفانه با گذشت زمان انگلیسیها زحمات و کشفیاتاش را کمرنگ جلوه دادند و گاه از درِ تکذیب درآمدند و با نسبت دادن دستاوردهای شگرفاش به رالینسون و دیگران او را تا حد دستیار جسور رالینسون پایین آوردند. فصل چهارم ادامهی داستان رسام است. رسام برای تحصیل به دانشگاه آکسفورد رفت، و پس از استخدام در موزهی بریتانیا، برای همیشه در لندن رحل ماندن درافکند. رسام تبعهی انگلیس شد و با دنیایِ شگفتانگیز و رازآلود باستانشناسی و میراث فرهنگی وداع گفت، و به وادی مخاطرهآمیز سیاست قدم نهاد. دمراش در ادامهی این فصل به شرحْ داستانی تراژیک از مأموریت دیپلماتیک رسام به اتیوپی نقل میکند.
در فصل پنجم دمراش خواننده را با خود به قرن هفتم ق. م. میبرد تا او را با زندگی درباری بینالنهرین باستان، به ویژه دوران حکومت آشوربانیپال، آشنا کند. آشوربانیپال پادشاه خودکامهی آشور به شعر و ادب علاقهی وافری داشت، و به دلایلِ شخصی و سیاسی کتابخانهی عظیمی بنا کرده بود که به احتمال زیاد از تمام کتابخانههای روزگار کهن بزرگتر بود. با این همه، این کتابخانه کوتاه زمانی پس از مرگ آشوربانیپال، یعنی هنگام غارت و تاراجِ نینوا، از میان رفت. هنگام کشف این کتابخانه نسخههای متعددی از حماسهی گیلگمش پیدا شد، از جمله کاملترین متنی که تا امروز به دست آمده است.
دمراش در فصلِ ششم به خود حماسهی گیلگمش میپردازد. گیلگمش، حماسهی سومری شامل دوازده لوح و روایتگر تلاش آدمی برای گریختن از فنا و دست یازیدن به زندگی جاوید است. این پهلواننامه شرحِ ماجراجوییها و دلاوریهای گیلگمش، دوستی و سفر او با انکیدو، مردی وحشی، در جستوجوی هومبابا (نگهبان جنگل)، مرگ انکیدو و سپس سفر گیلگمش به نزد اُتناپیشتم است، تنها انسانی که رمز و راز زندگی ابدی را میدانست. سرانجام، گیلگمش پس از سفری درازآهنگ و مشقتبار اُتناپیشتم را مییابد، اُتناپیشتم نشانیِ گیاه حیات را، که آدمی با خوردن آن جوانی از دست رفته را بازمییابد، به او میدهد و گیلگمش ــ در جریان سفری پرمحنت ــ آن را فراچنگ میآورد، اما در راه بازگشت به وطن ماری گیاه حیات را ازو میرباید. گیلگمش تهیدست و دلشکسته به موطناش بازمیگردد، و در برابر سرنوشت محتوم خویش (مرگ)، سر فرود میآورد.
فصل پایانی خواننده را دیگربار با خود به دو هزار سال قبل میبرد. دمراش میکوشد که در لابلای متون غبارآلود و فراموششده نشانی از این شخصیت تاریخی بیابد. مؤلف در بخش پایانی به دو نمونه از اقتباسهای متأخر از این حماسهی کهن ادبی اشاره میکند. کتاب مدفون بیگمان اثری خواندنی، سودمند، و نکتهآموز است که نگارش تمام فصول آن متکی به تحقیقات علمی بوده است. نقلِ نامهها و تفسیر محتوای آنها و حتی استفاده از سفرنامهها برای آگاهی از اوضاعِ آن روزگار کتاب را به اثری مستند برکشیده است. به علاوه نویسنده به نکات دقیقی ــ که از دید پژوهشگران قبلی دور مانده بود ــ پرداخته، و در نتیجه بسیاری از ابهامهای مربوط به کشف و رمزگشایی این اثر را روشن کرده است. دمراش کوشیده است که مانند باستانشناسی شکیبا و کنجکاو کتابش را در قالب کاوشی باستانشناختی تدوین و عرضه کند. برخی بخشهای کتاب از جمله مؤخره را میتوان نمونهی نابی از ادبیات تطبیقی و جهان به شمار آورد، که هم خوانندگان عام و هم علاقهمندان به ادبیات تطبیقی و جهان میتوانند از آن بهرهی وافی ببرند.
ورشو چندی پیش داستان بیفضیلتی جنگ است و آسیبهایی که گاه تا نسلهای آتی درمانی ندارد.
معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»
مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»
معرفی رمان «کتابخواران»
نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشتهی آلکساندر گرین