img
img
img
img
img

پیرامون مسئله‌ای به نام مرگ

گسترش: کتاب «مرگ خودخواسته یا ناخواسته» نوشته‌ی جیمز هیلمن به همت انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی به چاپ رسیده است. پرداختن به موضوعاتی مثل مرگ و خودکشی به منزله‌ی شکستن خط قرمزهای بزرگ است. گشودن موضوعاتی که مدت‌ها رویشان سرپوش گذاشته شده، نیازمند کار بسیار است و هرچه موانع پیشِ‌رو بیشتر باشد، فرد باید بیشتر و بیشتر از خود اصرار و پافشاری نشان بدهد. در نتیجه، این کتاب کوچک، بحث مهمی را پیش می‌کشد، پیش‌گیری از خودکشی را مورد پرسش قرار می‌دهد و تجربه‌ی مرگ را بررسی می‌کند. همچنین به مسئله‌ی خودکشی نه از دیدگاه زندگی، اجتماع و سلامت ذهنی، از دریچه‌ی مرگ و روح می‌پردازد و خودکشی را فقط راهی برای خروج از زندگی به شمار نمی‌آورد، بلکه آن را راهِ ورود به مرگ نیز تلقی می‌کند؛ در نتیجه، نگرش‌های عمومی و به‌ویژه دیدگاه‌های پزشکی را در هم می‌ریزد.

به‌این‌ترتیب، پزشکی به تکاپو می‌افتد و تحلیل و روانکاوی تجربی پشتوانه‌ی روان‌شناسانه‌ی جدیدی پیدا می‌کند. این دیدگاه کاملاً متفاوت، از دلِ جست‌وجو درباره‌ی خودکشی «به منزله‌ی پدیده‌ای که در آن، مرگ درون روح فرد اتفاق می‌افتد» بیرون می‌آید.

هرچه فرد درباره‌ی روح انسان مطرح می‌کند ــ البته اگر دقیقاً همین باشد ــ در آنِ واحد هم می‌تواند درست و هم غلط باشد. ابعاد روان‌شناختی ما آن‌قدر پیچیده است که هرچه گفته شود کافی نیست. دیگر نمی‌توان از روان فاصله گرفت و به آن از بیرون و به‌صورت عینی نگاه کرد. اگر قرار باشد فقط یک چیز باشیم، آن چیز روان است و چون ناخودآگاه به فرمول‌بندی‌های خودآگاه نگاهی نسبی می‌اندازد و نقطه‌ی مقابل را هم بررسی می‌کند و به آن ارزشی برابر می‌دهد، هیچ‌کدام از گزاره‌های روان‌شناختی صددرصد مطمئن نیست و حقیقت همیشه مبهم باقی می‌ماند؛ چون مرگ که تنها امر مسلم است، ماهیت حقیقی‌اش را رو نمی‌کند. ضعف‌های انسانی در هیچ‌کجا به اندازه‌ی روان‌شناسی، عملکرد را محدود نمی‌کنند. بنابراین دو انتخاب پیش روی ماست: یا از خردمندانه و آگاهانه سخن‌گفتن دست برداریم یا هرچه را که به خودآگاهمان هجوم می‌آورد، به‌طور کامل بیان کنیم. این کتاب حاصل روند دوم است.

در سراسر این کتاب، مرگ به‌صورتِ یک استعاره فرض شده است که چشم‌انداز خودکشی به منزله‌ی تلاش و اقدامی در جهت این استعاره است. درباره‌ی زمینه‌های کهن‌الگویی این چشم‌انداز به مرگ، باید مسائل بیشتری را مطرح کرد. این اثر به‌قلم شناخته‌شده‌ترین چهره‌ی روانکاوی شیوه‌ی کارل گوستاو یونگ، جیمز هیلمن، نوشته شده است و با نگاهی ظریف و روانکاوانه نیاز روح به خودکشی و مرگ را برایمان واشکافی می‌کند.

قسمتی از کتاب مرگ خودخواسته یا ناخواسته:

روانکاو در همراهی با میل به خودکشی، به روح آرایشی می‌دهد تا بتواند خواسته‌هایش را در قالبی روان‌شناختی مطرح کند. روانکاو به روح جایگاه اول را می‌دهد و از هیچ‌یک از خواسته‌هایش کوتاه نمی‌آید. در این قسمت، روانکاو از شمن‌ها الهام می‌گیرد که اولویت اصلی را روی تجربه‌ی مرگ می‌گذارند. او تا جای ممکن بر تعصبات فائق می‌آید، از هر نوعی که باشد و بخواهد مقابل تجربه‌ی مرگ قد علم کند. وی مثل شمن‌ها، قبل از هرکس در معرض مرگ قرار گرفته است؛ زیرا مردگان بهتر از هرکس می‌توانند با مردگان ارتباط برقرار کنند. روانکاو مثل شمن‌ها نیز این انگیزش را نشانه‌ی دگرگونی می‌داند و کاملاً آماده است تا از ورود دیگری به این تجربه استقبال کند. او به جنبه‌ی جسمانی مرگ هیچ وزنی نمی‌دهد؛ اما تمام تمرکزش را روی تجربه‌ها می‌گذارد. وقتی با مرگ روانی روبه‌رو شویم، می‌توانیم از اسارت جسم خود رهایی یابیم.

این تجربه، شکل‌های مختلفی به خود می‌گیرد، مثل خشم، نفرت از خود، عذاب و شکنجه؛ اما اساسش همیشه یأس و ناامیدی است. هرچه کشش به سوی خودکشی خودآگاهانه‌تر باشد، حیات روانی بیشتر رنگ‌وبوی ناامیدی می‌گیرد. هرچه بیشتر ناامیدی تاب آورده شود، خودکشی نیز کمتر امکان وقوع پیدا می‌کند؛ مانند: امید هیچ‌چیز نداشتن، هیچ توقع و انتظاری نداشتن، هیچ‌چیز نخواستن. ناامیدی تحلیلی.

هیچ امیدی، حتی انگیزه‌ای که فرد را به جلسه‌ی تحلیل روان‌کاوی کشانده است تا کمی تسکین بیابد، در کار نیست. این شرایط تهی شدن روح و اراده است. از همان لحظه که برای اولین‌بار حس می‌کند هیچ امیدی برای بهبود یا حتی تغییر ندارد، این حالت پیش می‌آید. تحلیل روانی تا این مرحله پیش می‌رود و با شکل دادن به این حس یأس و ناامیدی، میل به خودکشی را رها می‌کند. در این مرحله، زندگی و امیدهای دروغین و واهی کنار گذاشته می‌شود. این امیدهای واهی، شکایت بیمار را در پی داشته است. این لحظه از رویارویی با حقیقت، رویارویی با ناامیدی نیز است؛ چون هیچ امیدی در کار نیست. جایی که روانکاو بتواند واکنش‌های پزشکی‌اش را برای ارائه‌ی امید به بیمار کنار بگذارد، می‌تواند همراه با بیمار به ناامیدی گام بگذارد. او با دست‌کشیدن از امیدهایش می‌تواند تجربه‌ی بیمار را بپذیرد و قبول کند که هیچ کاری از وی ساخته نیست. او هیچ کاری نمی‌کند؛ مگر اینکه تجربه را پیشِ روی او بگذارد. با احیای امیدهای غرق‌شده، تزریق توصیه و نصیحت، یا تجویز راه‌های چاره نمی‌توانیم به ورای این ناامیدی دست پیدا کنیم. اگر ناامیدی بزرگ باشد و علائم بالینی افسردگی داشته باشد، خیالات خودکشی بر همه‌چیز غالب می‌شود؛ اما این وضعیت، پرمخاطره‌تر از زمانی نیست که این خیالات در کمین باشند و تحلیل‌شونده در دریای سردرگمی‌اش به هر خیال واهی چنگ بزند. ممکن است روانکاو خیال کند که هیچ پیشنهادی ندادن، بهترین درمان است؛ چون به تحرکات روان این اجازه را می‌دهد که خودش را بروز بدهد. اگر همین رویه را پیش بگیرد، این‌گونه نیست که هیچ کاری نکند؛ باز هم در حال درمان است. روانکاو بیمار را در ناامیدی تنها گذاشته و باز هم با جایگزینی به او رودست زده است؛ اما این جایگزینی پرظرافت‌تر است: یک‌جور ناامیدی ساختگی ارائه می‌شود که در نوع خود پیش‌گیری پر از امیدواری است.

مرگ خودخواسته یا ناخواسته را اشکان دانشمند ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۲۲۰ صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  داستانی درباره‌ی سیاهی جنگ

ورشو چندی پیش داستان بی‌فضیلتی جنگ است و آسیب‌هایی که گاه تا نسل‌های آتی درمانی ندارد.

  اختلالات و آسیب‌های پیشِ روی این روزهای زنان

معرفی کتاب «زندگی زیر سقف دودی با لب خاموش!»

  تهوع، توتم و تابو

مروری بر کتاب «اخلاق از دیدگاه سارتر و فروید»

  یک فانتزی بسیار تاریک

معرفی رمان «کتاب‌خواران»

  آن‌ها می‌روند یا آن‌ها را می‌برند؟

نگاهی به کتاب «اتومبیل خاکستری» نوشته‌ی آلکساندر گرین