آرمان ملی: موج در اینجا هم به معنی فرکانس و سیگنال یا نشانک است و هم به هر چیزی که با خودش پیام یا اطلاعاتی را حمل میکند. موج به انگلیسی wave billow است و مترادفِ آن خیزاب، کوهه آب، سطحِ آب، تلاطم آب و خیزآبه است.
اوج به معنی ارتفاع، بلندی ، فراز، صعود، بالا و نوکِ قله است. شعر تابع موجهای اجتماعی و فرهنگی و موج سیاسی درجوش و خروش است . همانطوری که عواملِ طبیعی دست به دست هم میدهند و یک کوهه آب و یا خیزابه را دردریا به وجود میآورند، درجامعه نیز موج فکری و اجتماعی براساس کاربستها و فعل و انفعالات سیاسی درحالِ شکل گیری است. رویدادها اجتماعی و رُخدادهای تاریخی که دستاورد و فکرآورد این رخدادها بشریت به عنوانِ مُفکر قلمداد میشود در رده بندی و شکل گیری امواج اجتماعی مؤثر و حائزِ اهمیت است . اعتراض ، انتقاد ، جنبش و قیام و انقلاب خود از عواملیاند که موجزا هستند و این عوامل ریشه دریکسری مطالبات و خواستهها و مناسباتِ اجتماعی دارد که وقتی این مطالبات اجتماعی- فکری برآورده نشوند در واقع موج در مسیرِ جامعه به راه میافتد و ممکن است تبدیل به یک پارادایم علمی – عملی و یا فرهنگی – ادبی شود. برای مثال: جنگِ واقعی و جنگ ذهنی و جنگ سرد و رسانهای و الکترونیکی و جنگ فکری از مهمترین امواجی به شمار میرود که درجامعه رُخ و نُضج و بارورمیشود. موج به عنوانِ یک منظر، نظر شاعر را به یک بسترِ اجتماعی جلب میکند و درباره آن رویداد، شعرمیگوید. شاعر تابع اتفاق است و باید تلنگری به ذهن و زبان آن درزمان و مکان زده شود تا که بتواند دست به سُرایش بزند. شاعر تا درمعرض اتفاق قرار نگیرد قادر به سُرودن نیست. شاعر نوعی همذات پنداری با مفاهیم اجتماعی و فرهنگی دارد و انسانیت مهمترین دغدغه آن است که اگر موردِ هجمه ویا تشویق قراربگیرد به صورت خودآگاه و ناخودآگاه برای این انسانیّت آسیب دیده و یا آسایش دیده شعر میسراید. حالا پرسش اینجاست که شاعرِموج گرا چه کسی است ؟ شاعر موج گرا که شعرِموج گرا میسراید در بسترِ جامعه تحتِ تأثیر دو عامل است: نخست: اپورتونیست(opportunism) و کانفورمیست (conformity)است . یعنی از فرصتها استفاده میکند و فرصت طلبی را سرمنشأ و سرمشقِ خود قرارمی دهد و یا از پارامترهای کانفورمیست (همنوایی، هم شکلی و هنجارطلبی) بهره میگیرد. یعنی یابراساسِ وزش باد که به هرسمتی که میوزد آن نیز در وزش و حرکت است و از فرصتها به نفع خود استفاده میکند و یا به دنبالِ همنوا شدن و هم شکل شدنِ با جامعه دروضعیّت موجود است .خیلی از شُعرای ما تابع حزب بادند به طوری که هر تفکر و ایدئولوژی که درجامعه حضور پیدا میکند، همکاری میکنند. گروه دوم افرادیاند که فرصتها را به هدف و هنر تبدیل میکنند و با شناختِ از موجها سعی دارند تا که هنرآفرینی کنند. گرایش به سوی انقلابی شدن دارند و درواقع شعرِ انقلابی و شعر حرکت و جنبش میسرایند. یعنی شُعرای موج گرا یا با موجاند و یا علیه موج حرکت میکنند. شاعری که با میل و کیلِ و سلایقِ دریا شنا میکند با شاعری که برخلاف دریا شنا میکند، درتفاوت عمده است. موج در هرشرایطی مثبت و مطلوب نیست زیرا که برخی از موجها آلاینده هستند و هنوز به پالند گی نرسیدهاند و برخی دیگر باینده و پایندهاند و با خود گُفتاوردِ گُفت و گومند به همراه دارند. بقا و حیات دو عامل مهماند که حتی شاعرِ انقلابی را به سمت اپورتونیست هدایت و سوق میدهد و حزب باد بودن و همنوا شدن درخیلی از مواقع ریشه درمعیشت و امرارمعاش نیز دارد. تغییر رنگ و لباس دادنِ فکرِ شاعر ریشه دراراده معطوفِ به قدرت و عدم اداره کردن اراده فرد هم میتواند داشته باشد.دیگر نکته،مبحث اوج گرایی است. اوج گرایی و صعود به قلههای بالاتر در ذات و جوهر و حتی سرشت همه انسانها وجود دارد اما افرادِ بلندپرواز بیشتر از سایرین به این مهم توجه دارند. هر شاعری به دنبالِ یک شعرِ پُرفراز و با ارتفاعِ معنایی است و به دنبالِ تثبیت خود به عنوانِ یک قله است. قله پروری درادبیات ما به مرسوم و متداول است و اسطوره گرایی نیز ارتباط عمیق و عتیقی با قله پروری دارد. هیچ شاعری به دنبالِ کوهپایهها نیست بلکه همیشه به قلهها فکر میکند. اوج گرایی در شعر دردو حالت و کاربست توسط شاعر خودش را نشان میدهد. نخست: شاعر مسیر را گام به گام و به صورتِ لاک پُشتی طی میکند و سعی میکند طریقت و حقیقت شعر را به خوبی و با صبر و حوصله درزمان ، زبان و مکان با پروازی منطقی و معقول طی نماید که در ختام به قله خواهد رسید و تفکرش نیز قدرتِ :«تعمیم پذیری» هم دارد و دو دیگر، شاعر مسیرِ ادب و شعر را به صورت گانگورویی طی میکند. درحالتِ گانگورو طرف مسیر را زودتر طی میکند اما فاصله بین پرشها خالی است و این فاصلهها کاملاً تجربه و لمس نمیشود . دراین حالت فرد به ساختگی، پرداختگی و پُختگی جامع الاطرافی دست نیافته است و به همین دلیل است که اوج گرایی آن ماندِگاری ندارد. به نظرم شاعر اوج گرا به شاعری گفته میشود که شعرش مانند یک عقاب است چرا که عقاب درهرجایی چه بالا و بلند و چه پست که بنشیند باز عقاب است. بالانشتن به منزله اوج گرفتن نیست بلکه تجربه و لمس کردن هربالایی با همه مؤلفههای آن بسیار مهم است. بنابراین شعرموج گرا و شعرِ اوج گرا دردو میدان متفاوت میدان داری میکنند و برای نیلِ به هرکدام بایستی سفرِ فکری بسیار کرد تا که از خامِگی فکر و نظر به پُختگی اندیشه و عمل رسید.
آرنت قبل از هر چیز دردِ حقیقت، و لاجرم در مورد محاکمهٔ آیشمن درد عدالت داشت.
بررسی مفهوم زهد در داستانهای هزار و یک شب
راز جذابیت هزار و یک شب
این کتابها باعث میشوند با صدای بلند بخندید و گاهی نیز شما را مجبور میکنند تا رسیدن به پایان کتاب، آنها را کنار نگذارید.
این کتابها نه تنها عشقی ناب و احساساتی بینظیر را به تصویر میکشند، بلکه بستری برای تفکر درباره جامعه، سرنوشت و انسانیت فراهم میآورند.