img
img
img
img
img

روان‌شناسی و فلسفه‌ی جبـّاریّت

رضا دانشمندی

انصاف نیوز: فرمان‌روایانِ قانون‌ستیز، عوام‌فریب و منطق‌گریز دوباره سربرآورده‌اند و جبّاریّت پیشه می‌کنند. پیشینیان درباره‌ی پرهیز از این شکلِ حکمرانی سخت اندیشیده بودند و یکی از چشم‌گیرترین براهین‌شان این بود: آن‌که از خودسری، ستم‌کاری و جبّاریّت۱ بیشترین آسیب را مُتحمّل می‌شود، خودِ جبـّار۲ است.

ریشه‌ی ایرانیِ جبّاریّت!

پس از آن‌که «کوروش» هخامنشی در حمله با آناتولی(آسیایِ کوچک)، بر پادشاهی «لیدیه» (حدوداً ۵۴۰ سال قبل ازمیلاد) چیره گشت، نماینده‌ی او در «سارد» (یا ساردیس -پایتخت لیدیه) فرماندارنِ مُطلق‌العنان و جبّاری را به شهرهایِ مهاجر/یونانی‌نشین «ایونیّه» فرستاد (سواحلِ غربی آسیایِ کوچک).

در چنین شرایطی، این جبّاران فراتر از هر هنجار و قانونی هرچه اراده کردند، انجام دادند و از هیچ ستمی فروگذار نکردند. چه‌بسا این‌گونه بود که «پارس»، نام تلخی برای یونانیان شد. «تالس» که از آغازگرانِ فلسفه است، این برهه‌ی تاریخی را به‌چشم دیده، و هنگامی‌که از او پرسیدند شگفت‌انگیزترین چیزی که در زندگی دیده‌ای، چیست و او پاسخ داد: «جبّاری سال‌خورده».

در درازنایِ سده‌ها، تعریف «جبّاریّت» بارها دگرگون شده؛ چراکه مفهومی انعطاف‌پذیرست. رویِ‌هم‌رفته، «جبّار» فرمان‌روایی است یَله و بدونِ مشروعیّت -که «قانون» هم جلودارش نیست. او برای نگهداریِ خود در چنین جایگاه سُست‌ولرزانی، معمولاً سنگ‌دلانه به رُعایا ستم می‌کند.

نگاه «سقراط» به جبّار

درنظر «سقراط» آدمی آگاهانه بدی نمی‌کند، او به‌راه نادرست گام می‌نهند؛ چون از سنجشِ هزینه‌ی حقیقیِ لذّت‌ورَنج ناتوان است -البته بیش‌تر تصوّر می‌شود که خطاکاریِ انسان، به علّتِ چیرگیِ لذّت‌جویی بر «اخلاق»‌ در نهاد اوست. آدمیان با بی‌پروایی یا بُزدلی و حماقت یا خباثت رفتار می‌کنند؛ زیرا از منظر تنگ‌ومحدود آنان، درست یا بهترین‌کار همان است. اما، در درازمدّت، چنین اَعمالی خوشبختیِ خودشان و دیگران را نابود می‌سازد – و این همان «جبّار»بودن است.

«افلاطون» دررساله‌ی «گرگیـاس»۳، به‌نقل از «سقراط» می‌نویسد که جبّار، بدبخت‌ترین انسان است؛ زیرا درجایگاه اثربخش‌تری برای آسیب‌رساندن به‌خود و دیگران قراردارد -«هومر» (حماسه‌سرایِ یونانِ باستان) هم «هادس» (اقامت‌گاه زیرزمینی مُردگان در اساطیر یونان) را محلِّ رنج و شکنجه‌ی ابدیِ اُسطوره‌هایِ قدرتمند و بِزهکاری مانند «سیزیف»، «تانتالوس» و «تیـتیوس» توصیف می‌کند، نه مردمِ معمولیِ کوچه‌وبازار.

اساس رتبه‌بندی «سقراط» (در رساله‌ی «فایدروس»۴)، این است که روح‌ِ آدمیان چه مقدار از صورت‌هایِ جاودان۵ را دیده است؛ نخستین طبقه، فیلسوفان، هنرمندان و عاشقانِ راستین، طبقه‌ی دوم، پادشاهان و سپاهیانِ برجسته و… سرانجام و درطبقه‌ی نهم (آخر) «جبّاران». در جای دیگر، «سقراط» محاسبه می‌کند که «پادشاه» به‌صورت دقیق ۷۲۹ برابر شادتر از «جبّار» است.

«افلاطون»، «ارسطو» و «جبّاریّت»

«افلاطون» بهترین فرمانروایان را بی‌میل‌ترینِ آنان به پذیرشِ حکومت می‌داند -بدترین حاکمان هم عاشقانِ سینه‌چاک حکم‌رانی هستند. او در رساله‌ی «جمهور» براین باور است که مسیرِ تباهیِ دولتِ آرمانی و مطلوب، نخست از «دموکراسی» و سرانجام به «جبّاریّت» می‌رسد («ماکیاولی» هم حکومتِ جبّارانه را شکل بد و پَستِ حکومتِ «پادشاهی»۶ دانسته است).

در نُهمین کتاب «جمهور»، «افلاطون» به شرح پُردامنه‌ای از خاستگاه، ذهنیت و شیوه‌ی عمل جبّار می‌پردازد و نشان می‌دهد که این ستم‌کار و بی‌دادگرِ بزرگ، خود دربندترین و شوربخت‌ترین انسان‌هاست. روحِ جبّار چنان آشفته است که نه نیکی را می‌شناسد و نه می‌تواند نیکوکار باشد -و راهی به خوبی‌وخوشی ندارد.

زندگی حاکمی جبّار، حتّی از زندگی فردی که در محیط محدودتری خودرأیی و جبّاریّت پیشه‌کرده، وخیم‌تر است؛ چراکه جبّارِ سیاسی برای برآوردنِ اَمیالِ آشفته‌اش، در جایگاه مناسب‌تری است و به‌قول «سعدی»، «زورِ مردم‌آزاری» دارد. هم‌چنین، دشمنانش او را همه‌جا محاصره کرده و زیرنظر دارند -و درواقع زندانی است.

«جمهور» با افسانه‌ی «اِر»۷ به پایان می‌رسد -مردی که به‌قول امروزی‌ها «تجربه‌ی پیش از مرگ»۸ داشته. براساس گزارش پسرِ «آرمنیوس» روحِ «جبّاران» و «آدم‌کُشان» از بازگشت به گردونه‌ی تناسخ محروم است و محکوم به حبسِ ابدی در جهانِ مُردگان.

«ارسطو» در دومین کتاب رساله‌ی «سیاست»، قانونِ دولتِ فینقیِ «کارتاژ» را برتر از قوانین دولت_شهرهایِ یونانیان می‌داند؛ چراکه کارتاژی‌ها هرگز دچار دو پدیده‌ی شوم نشدند: آشوب‌وشورش و حاکمِ جبّار. از نظر «ارسطو» ستیز و ازمیان‌بُردنِ جبّاران افتخارآفرین است، نه مجازاتِ دُزدان.

حکیم رواقی و جبّاریّت

فیلسوفِ رومی «سنکا»۹ در کتاب «درباره‌ی بخشش»۱۰ -که برای «نرون»۱۱ نوشت- وجه تمایزِ بنیادینِ حکومتِ «پادشاهی» از «جبّاری» را ملایمت و شفقّتِ فرمان‌روا می‌داند. برای «سنکا»، جلال‌وشکوه امپراطور به چگونگیِ کاربردِ «قدرت» است، نه میزانِ آن. هم‌چنین، اگر مردم ببینند که او «هرچه قدرتمندتر می‌شود، مهربانانه‌تر و بیش‌تر به آنان خدمت می‌کند»، وفادارتر خواهند شد و چشم‌وگوش او می‌شوند. بنابراین، این اوصاف هم سبب ارجمندی و شرافتِ فرمان‌رواست، و هم عاملِ امنیت و بقای او.

اِعمال آرام، آگاهانه و سنجیده‌ی «قدرت» مانند آسمانی است صاف و درخشان، اما هنگامی‌که فرمانروا بی‌لجام و ناخوددارست، همه‌چیز تیره‌وتار می‌شود. «جبّار» همیشه گرفتار دوری باطل است: از یک سو، دیگران از جبّار متنفرند؛ زیرا از او می‌ترسند، و از سوی دیگر، جبّار باید ترس ایجاد کند؛ چراکه می‌خواهد نفرت دیگران را بی‌اثرسازد و بر آن فائق آید. هر بی‌گناهی که به دست جبّار کشته می‌شود، پدروفرزندانی دارد و برادران‌ودوستانی -که به‌خون‌خواهی برمی‌خیزند.

البته، این توصیه‌ها بر «نرون» کارگر نشد و در سال ۶۸ م.، «نرون» ترجیح داد خودکشی کند! تا این‌که خونش را بریزند.

چگونه به «جبّاریّت» و «جبّاران» مبتلا نشویم؟

رهنمودِ فیلسوفانِ باستان برای دموکراسی‌های این روزگار چیست؟

نخست، باید از دست‌آوردهایِ تاریخیِ جامعه [مانند «حقوقِ بشر» یا سامان سیاسی مطلوب] حفاظت کنیم و اطمینان یابیم که چشم‌اندازِ سیاسیِ زندگی‌مان، جذّاب (یا دستِ‌کم، تحمّل‌پذیری) باقی می‌ماند. وگرنه، خِردمندان به پهنه‌ی سیاست راه نمی‌یابند (میدان از شایستگان تهی می‌شود) و رهای‌مان می‌کنند تا اداره شویم -چه‌بسا خشک‌مغزانی آشفته و تشنه‌ی قدرت حاکم شوند.

دوم، باید ژرف‌بینانه درباره‌ی «آموزش» بیندیشیـم، واین‌که «فرهیختگی» (تحصیل‌کرده‌بودن) یعنی‌چه. تا زمانی‌که با خواندن، اندیشیدن و نقّادی رشدمان را رقم نزنیم، می‌توانیم مانند «نرون»، «پوتین» یا «ترامپ» ثروتمند، قدرتمند و سرشناس باشیم و هم‌زمان کاملاً نگون‌بخت. کارآمدترین سنگر در برابر «جبّاریّت»، وجود طبقه‌ی متوسّط شهری بزرگ و به‌لحاظ تاریخی «آگاه» است.

«سنکا» به ما آموخت که ستم‌گری را به‌نهایت رساندن، ایفای نقش «جبّار» و به‌بندکشیدنِ همگان، هدفِ زندگیِ انسان نیست. اما، اگر همین‌ها هدفِ فردی شد و تا پیش از ُمرگ از آن توبه نکرد، پدیده‌ی بُهت‌آور «جبّاریّت» بروز می‌یابد.

سوم، قوانینِ مدبّرانه‌ی کشور (و سازوکارهای حلّ‌وفصل ستیزهایِ سیاسی برای تقسیم قدرت و ایجاد صلح) باید از پدیدارشدن «جبّاران» (و رهبران ناشایسته) جلوگیری کند.
از زمان «افلاطون» تا کنون، انسان در «علم» و «فنّ‌آوری» پیشرفت‌های بسیاری داشته است، اما در «سیاست» کمترکامیاب بوده است. جهان که اکنون به سلاح‌های هسته‌ای مجهز شده است، هنوز در حسرتِ سامانی سیاسی است، خودتصحیح‌گر -که در خطا فرونرود و قدرت کشف‌وجبران معضلاتش را داشته باشد.
پ.ن.:
آن‌چه ازنظر شما گذشت، ترجمه و اقتباس مطلب «نیل برتون» بود، روان‌پزشک، فیلسوف و استاد دانشگاه آکسفورد و نویسنده‌ی «گروه سه‌نفره: سقراط، افلاطون و ارسطو».

  1. Tyranny
  2. Tyrant
  3. Gorgias
  4. Phaedrus
  5. Ideal Forms
  6. Monarchy
  7. Myth of “Er”
  8. Near-Death Experience
  9. Seneca
  10. Clemency
  11. Nero
كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  چند درصد از ایرانیان این مرد بزرگ را می‌شناسند؟

اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتاب‌های مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.

  چرا از گوش دادن به موسیقی غمگین لذت می‌بریم؟

وقتی موسیقی غمگین گوش می‌دهیم آن را در زمینه زیبایی‌شناختی، لذت‌بخش می‌دانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته می‌شود.

  بی‌اخلاقی پژوهشگران اخلاق ایرادی ندارد!

هرکسی که نماد چیزی است، باید بهترین آن باشد. پژوهشگران اخلاق و فیلسوفان اخلاق هم از این امر مستثنا نیستند.

  زندگی، عشق و ادبیات

مروری بر زندگی و آثار آن تایلر

  شاعری در حضور پروانگی‌های مقدس

مروری بر هستی‌شناسی در شعر بیژن نجدی