گسترش: «فرسودگی» با زیرعنوانِ رمزگشایی چرخهی استرس در زنان، کتابی است نوشتهی مشترک امیلی نگاسکی و امیلیا نگاسکی که نشر میلکان آن را به چاپ رسانده است. این کتاب برای هر زنی است که هر کاری میکند باز هم احساس خستگی و آشفتگی به سراغش میآید و درعینحال همچنان نگران است که مبادا آنقدر که باید مایه نمیگذارد!
نویسندگانِ کتاب میگویند: «شما بارها و بارها توصیهای تکراری شنیدهاید: ورزش کنید، اسموتیهای گیاهی بنوشید، دلتان برای خودتان بسوزد، کتابهای رنگآمیزی استفاده کنید، به خودتان توجه کنید، شکرگزار باشید و… احتمالاً خیلی از این موارد را امتحان کرده باشید. ما هم کردهایم. گاهی برای اندک مدتی هم که شده جواب میدهد؛ ولی کودکان در مدرسه به دردسر میافتند یا شریک زندگیمان دوران دشواری را میگذراند یا پروژهی تازهای سروکلهاش در کارمان پیدا میشود و فکر میکنیم به محض اینکه این کار را تمام کنیم، مراقبت از خودمان را از سر میگیریم.
معضل این نیست که ما زنها تلاش نمیکنیم. برعکس، ما تماممدت سعی داریم کاری بکنیم و هر چیزی باشیم که دیگران از ما خواستهاند و ما همهچیز را امتحان میکنیم ـ هر نوشیدنی سبزی را که باید مینوشیم، هر تمرین نفس عمیقی را که باید انجام میدهیم، هر کتاب رنگآمیزیای را پر میکنیم یا از انواع معطرکنندههای حمام استفاده میکنیم. به هر مسافرتی که در برنامههایمان جا داشته باشد میرویم. سعی میکنیم هر چیزی را که کار، خانواده و دنیا از ما میخواهد انجام دهیم. سعی میکنیم ماسک اکسیژن خودمان را قبل از کمک به کسی به دهان بگذاریم و بعد یکمرتبه یک کودک مشکلدار دیگر، رئیسی ناجور یا دورهای دشوار از راه میرسد.
معضل این نیست که تلاش نمیکنیم. مشکل حتی این نیست که نمیدانیم چطور باید تلاش کنیم. مشکل این است که جهان «تندرستی» را به یک هدف دیگر برای همه تبدیل میکند که باید دنبالش باشند، ولی فقط مردمی که وقت و پول و پرستار بچه و کشتیِ یات و تلفن اپرا وینفری را دارند میتوانند به آن دست یابند.
این کتاب با تمام چیزهایی که دربارهی فرسودگی خواندهاید متفاوت است. ما به این میپردازیم که تندرستی در زندگی خاص شما چه میتواند باشد و بعد با موانعی بین شما و سلامت مواجه میشویم. این مرزها را وارد یک زمینه میکنیم؛ مثل راهنمایی روی یک نقشه. اینطوری میتوانیم مسیر خود را دور آنها، کنار آنها و از میان آنها پیدا کنیم ـ گاهی هم آنها را خُرد میکنیم بروند؛ با توسل به علم.
قسمتی از کتاب فرسودگی نوشتهی مشترک امیلی نگاسکی و امیلیا نگاسکی:
واژهی «مردسالاری» بسیاری را ناراحت میکند. اگر شما یکی از آنها هستید اشکالی ندارد. نیازی نیست این کلمه را بپذیرید یا از آن استفاده کنید یا علائم زندگی با آن را بشناسید. این پیامی است که همچون ترانهای درون ما به صدا درمیآید و آنقدر توی سرمان تکرار میشود که دیگر حتی بهش توجه هم نمیکنیم، دیگر متوجه نیستیم از دوران نوزادی به ما آموزشش دادهاند.
روزی که بچه به دنیا میآید (اگر نه زودتر)، بزرگسالان یا اعلام میکنند «پسر است» یا «دختر»! اگر تفاوتی در نوع برخورد بین دختران و پسران نباشد، جنسیت کودک هم نباید اهمیتی داشته باشد؛ ولی برعکس، طوری با کودک رفتار میکنند که انگار چیزهای دیگر دربارهشان درست است ـ چه اسباببازیای دوست دارند، چه مهارتی باید یاد بگیرند و وقتی بزرگ شدند، باید عاشق چه کسی شوند و چه کاره شوند.
تفاوت بین نحوهی تربیت پسران و دختران بهآرامی در حال کاهش است؛ پدران هرچه بیشتر طرفدار این هستند دخترشان ویژگیهای «مردانگی سنتی» همچون «استقلال» و «قدرت» داشته باشد… حتی اگر خیلی هم مشتاق نباشند که زنان یا شریکشان دارای چنین خصوصیاتی باشند؛ ولی انتظارات ما همچنان بین دختر و پسر بسیار متفاوت است. شما میتوانید این تفاوت را فقط با نگاهی به اسباببازیهای داخل قفسهی راهروِ فروشگاه دختران و پسران تشخیص دهید. تفاوت اصلاً حالت بیطرفانهای ندارد. اینکه شما بهعنوان یک پسر بزرگ شوید کار را برای بزرگ شدن شما سادهتر میکند و راحتتر میتوانید به جایگاههای مدیریتی و قدرت برسید. «مردسالاری» عملاً یعنی همین.
این اشکال بسیار زیادی میگیرد:
زنستیزی آشکار. یک مثال از این قضیه ستارهی برنامههای مستند تلویزیونی است که مدعی شد میتواند هر زنی را که بخواهد به چنگ بیاورد، آن هم فقط به خاطر معروفیتی که دارد و البته موجی از پشتیبانی رسانهای که میگفت چنین چیزی کار بهشدت متناسبی است. تصور کنید اگر او (یا یک زن) میگفت هر وقت دلش میخواهد میتواند مردی را به چنگ آورد.
یا مرد جوانی که شروع به کشتن میکند، چندین نفر را میکشد و تعدادی را مجروح میکند و توجیهش میشود اینکه زنی نخواسته با او نزدیکی کند. در واکنش به چنین جنایت وسیعی، فرد آدمی معرفی میشود «بیاختیار مجرد» و در مجلهی نیویورک تایمز سرمقالهای نوشته میشود که به دور از شوخی استدلال میکند «توزیع مسئلهی جنسی» ـ یعنی ارتباط نزدیک مرد با زن ـ ایدهی مناسبی است. متوجهید که زنان میتوانستند از این مرگها جلوگیری کنند، البته اگر کارشان را که نزدیک شدن به این مردان خطرناک بود درست انجام میدادند.
رازهایی که کتاب «وظیفهای به نام نبوغ» درباره ویتگنشتاین فاش میکند.
ارد داشتن یک زندگی شادیبخش در گروی تشخیص و اولویتبندی ارزشها است.
در مرکز این داستان، یک مرد غربی که به نوعی نماینده جریانهای فکری و ایدئولوژیک در جهان غرب است، به ایران سفر میکند، کشوری که در آن زمان در آستانه انقلاب قرار دارد.
نگاهی به «درک یک پایان»
نگاهی به کتاب خلقیات ما ایرانیان نوشته محمدعلی جمالزاده