img
img
img
img
img
ماشین زمان

نسخه‌ای از آینده‌ی انسان

ایران کتاب: دو رویداد تاریخی که بیشترین تأثیر را بر کتاب «ماشین زمان» اثر «اچ. جی. ولز» داشت، «انقلاب صنعتی» و انتشار اثر جریان‌ساز «چارلز داروین» درباره‌ی مفهوم «تکامل»، کتاب «خاستگاه گونه ها»، بود. «انقلاب صنعتی» که در سال ۱۷۴۰ آغاز شد و حدود صد سال ادامه یافت، فرآیندهای تولید در بریتانیا را دگرگون ساخت و استفاده‌ی گسترده از کارخانه‌ها و دستگاه‌های مکانیکی را به جامعه‌ای معرفی کرد که تا پیش از آن، محصولات خود را فقط به صورت دستی و در مقیاسی نسبتاً کوچک تولید کرده بود.

این دگرگونی، ثروتی بزرگ را به همراه آورد و شرایط زندگی را در سراسر جامعه‌ی بریتانیا بهبود بخشید، اما همچنین، باعث به وجود آمدن میزانی بسیار قابل‌توجه از نابرابریِ درآمد و شرایط کاریِ طاقت‌فرسا یا حتی خطرناک برای کارگران شد. تأثیر «انقلاب صنعتی» بر کتاب «ماشین زمان»، بیش از هر چیز در استفاده از یک ماشین (به جای عناصر دیگر، مثل جادو) برای سفر در زمان نمود دارد، و همچنین در پرداخت‌های «ولز» به شرایط کاریِ تهیدستان در بریتانیا و شکاف عمیق میان طبقات اجتماعی.

تئوری «انتخاب طبیعی» از «چارلز داروین» (که «ولز» هنگام تحصیل در رشته‌ی زیست‌شناسی در دانشگاه آن را مطالعه کرده بود)، به شکل آشکار بر کتاب «ماشین زمان» تأثیر گذاشت. «ولز» به جای تصورِ پیشرفت مداوم برای آینده‌ی انسان‌ها، با در نظر داشتن پیچیدگی‌ها و جزئیاتِ تئوری «انتخاب طبیعی» به این موضوع فکر کرد که حضور تکنولوژی در زندگی انسان‌ها، چه تغییراتی را ممکن است در مسیر تکامل آن‌ها ایجاد کند. 

کتاب «ماشین زمان» یکی از مشهورترین رمان‌های «اچ. جی. ولز» (در کنار آثاری همچون «جنگ دنیاها» و «جزیره دکتر مورو») به حساب می‌آید. این کتاب به عنوان یکی از آثار شکل‌دهنده به ژانر «علمی تخیلی»، در کنار رمان‌های «ژول ورن» (از جمله «سفر به مرکز زمین»، «دور دنیا در هشتاد روز»، و «بیست هزار فرسنگ زیر دریا») و همچنین مجله‌های علمی‌تخیلی به سرپرستیِ «هوگو گِرنزبِک» قرار می‌گیرد. «ژول ورن» و «هوگو گرنزبک»، همراه با «ولز»، با لقب «پدران داستان علمی‌تخیلی» شناخته می‌شدند.

کتاب «ماشین زمان» همچنین، رمانی درباره‌ی اصلاحات اجتماعی در بریتانیا است، و به‌خصوص، درباره‌ی قدرت ویرانگرِ شکاف میان طبقات اجتماعی در آن. از این منظر، داستان «ماشین زمان» را می‌توان با آثار رمان‌نویس بریتانیایی، «چارلز دیکنز»، مرتبط دانست. به شکل خاص، کتاب «سرود کریسمس»، تم‌های سفر در زمان و آسیب‌های ناشی از شکاف میان طبقات اجتماعی را (اگرچه به روشی کاملاً متفاوت با «ولز») مورد بررسی قرار می‌دهد.

مسافر زمان (بهتر است او را به این نام بخوانیم) موضوع مرموز و پیچیده‌ای را برای ما شرح می‌داد. چشمان خاکستری کم‌رنگش می‌درخشید و چهره‌اش، که معمولاً رنگ‌پریده بود، روشن برافروخته شده بود. آتش بخاری با درخشندگی می‌سوخت. پرتو نقره‌ای چراغ به حباب‌های نوشیدنیِ لیوان‌های ما برخورد می‌کرد و منظره‌ی زیبایی به وجود می‌آورد. صندلی‌هایی که ما روی آن نشسته بودیم، از اختراعات خود او بود. این صندلی‌ها به جای اینکه ما را روی خود جا دهد، اندام ما را در آغوش گرفته بود و نوازش می‌کرد.—از کتاب «ماشین زمان» اثر «اچ. جی. ولز» 

پیشرفت

کتاب «ماشین زمان» در حالی آغاز می‌شود که پروتاگونیست داستان (که فقط با نام «مسافر زمان» شناخته می‌شود)، مشغول صحبت با مهمانان خود درباره‌ی مبانیِ علمیِ اختراع جدیدش، ماشین زمان، است. پرداختن به مفاهیم مربوط به ریاضی و استفاده از واژگان علمی در آغاز داستان، مخاطبین را وارد دنیای پیشرفت‌های تکنولوژی می‌کند. 

«ولز» به شکل پیوسته تصویری پرابهام را از نقش تکنولوژی در زندگی انسان ارائه می‌کند؛ تفاوت‌های میان «اِلوی ها» و «مورلاک ها» (دو گونه‌ی تکامل‌یافته از انسان‌ها در آینده) به شکل کلی نمادی از جنبه‌های مثبت و منفیِ پیشرفت در تکنولوژی است، که به شکل مستقیم و آشکار، شرایط اجتماعی انگلستان در «عصر ویکتوریا» را بازتاب می‌دهد: تکنولوژی در «عصر ویکتوریا» باعث ایجاد رفاه، ثروت، و آزادی بیشتر برای طبقات بالای جامعه شد و برای طبقات پایین‌تر، شرایطی بسیار سخت در زندگی و کار را به همراه آورد.

این دوگانگی در خود ماشین زمان نیز دیده می شود—دستگاهی که هم آزادی‌بخش است (چون سفر در زمان را ممکن می‌سازد، چیزی که قبلاً فقط یک رویا بود) و هم خطرناک (چون می‌تواند «مسافر زمان» را در هر موقعیت عجیب یا مرگباری قرار دهد). به این صورت، «ولز» پاسخی ساده و قطعی را در مورد خوب یا بد بودن تکنولوژی ارائه نمی‌کند. در یک طرف، پیشرفت در فناوری می‌تواند باعث بهبود زندگی انسان‌ها شود، اما در طرف دیگر، تکنولوژی می‌تواند با از بین بردن نیازهای انسان‌ها به شکلی کارآمدتر و سریع‌تر، آن‌ها را به موجوداتی وابسته و ناتوان تبدیل کند، و شکاف میان طبقات اجتماعی را عمیق‌تر سازد. 

به همین خاطر، پاسخ به پرسشِ خوبی یا بدیِ تکنولوژی را شاید بتوان در خود «مسافر زمان» پیدا کرد: کاراکتری که از فناوری نه برای کسب قدرت، بلکه برای پرسیدن سوالات بیشتر، گسترش دانش، و سهیم شدن آن با سایر انسان‌ها استفاده می‌کند. به عبارت دیگر، «مسافر زمان» را می‌توان تجسمی از خودِ علم در نظر گرفت. او به شکل بی‌وقفه، فرضیه‌هایی را در مورد آینده به وجود می‌آورد و به منظور تبدیل آن به دانش، این فرضیه‌ها را با مشاهدات خود مطابقت می دهد—که بازتابی از «روش علمی» است.

محیطی آرام و لذت‌بخش داشتیم، همان محیطی که معمولاً پس از صرف شام به وجود می‌آید و اندیشه‌ها را از قید هرگونه دقت و موشکافی آزاد می‌کند. ما همگی روی صندلی‌ها لمیده بودیم و در همان حالِ خمودی، شور و شوقِ او را به این مسئله‌ی پیچیده (به نظر ما پیچیده می‌آمد) تحسین می‌کردیم. او در حالی که انگشت سبابه‌ی خود را جلو آورده بود، سخن را آغاز کرد: «شما باید بادقت به حرف‌های من توجه کنید. من یک یا دو نظریه را که در تمام جهان پذیرفته شده، باید رد کنم. مثلاً این هندسه که در دبیرستان آموخته‌اید، اساسش روی فرض غلطی استوار است.»از کتاب «ماشین زمان» اثر «اچ. جی. ولز»

طبیعت

یکی از تفکربرانگیزترین جنبه‌های رمان «ماشین زمان» این است که «ولز» از طریق توجه به امکان بروز تغییر در جسم و روان انسان‌ها در آینده، مرکزیتِ انسان‌ها در تاریخ را زیر سوال می‌برد. رمان «ماشین زمان» که سی و پنج سال پس از انتشار اثر دگرگون‌کننده‌ی «چارلز داروین» درباره‌ی «تکامل» یا «فرگشت»، کتاب «خاستگاه گونه‌ها»، به چاپ رسید، «تئوری تکامل» را در بطن روایت خود قرار می‌دهد و در پیامدهای آن کاوش می‌کند. 

در اواخر قرن نوزدهم، زمانی که کتاب «ماشین زمان» نوشته شد، بسیاری از اندیشمندان در تلاش بودند تا معنای تئوری جدید «داروین» را درک کنند؛ همین موضوع به خلق تعداد زیادی از ایده‌های گوناگون، و گهگاه متناقض، انجامید. «ولز» برخی از این ایده‌ها را به کار می‌گیرد (از جمله خود «انتخاب طبیعی»، و این ایده که «نیاز» و «دشواری» است که «قدرت» و «سازگاری» را به وجود می‌آورد)، اما «داروینیسم اجتماعی» (این ایده که گونه‌ی انسان می‌تواند از طریق انتخابِ فقط «بهترین» انسان‌ها برای تولید مثل، بهبود یابد) را رد می‌کند.

گونه‌ی «اِلوی ها» که از نسلِ اشرافیان بریتانیا هستند، به موجوداتی ضعیف و نه‌چندان باهوش تبدیل شده‌اند؛ این نکته در داستان، دو ایده را زیر سوال می‌برد: برتریِ ذاتیِ طبقات بالای اجتماع، و این تصور که «انتخاب طبیعی» به معنای این است که انسان‌ها به شکل طبیعی تا ابد «بهتر» می‌شوند (که تفسیری نادرست از ایده‌های «داروین» است). در حقیقت، توجه به اندیشه‌های «چارلز داروین» برای ما مشخص می‌کند که گونه‌ها فقط با شرایطی که در پیرامون خود دارند، سازگار می‌شوند، و مسیری مشخص برای «بهتر» شدن در کار نیست.

«ولز» علاوه بر نشان دادن آینده‌ای که انسان‌ها در آن به گونه‌های متفاوت تبدیل شده‌اند، نسخه‌ای از آینده را به تصویر می‌کشد که انسان‌ها در آن وجود ندارند. این نکته به همراه کاوش‌های «ولز» در ایده‌های «چارلز داروین»، قدرت محدود انسان‌ها در کنترل سرنوشت خودشان و سرنوشت جهان هستی را به ما یادآوری می‌کند. در حالی که خود ماشین زمان، شاهکاری از تکنولوژی و نوآوری به نظر می‌رسد که انگار تسلط انسان‌ها بر فرآیندهای طبیعی را وعده می‌دهد، رمان «ماشین زمان» نکته‌ای دیگر را به مرکز توجه می‌آورد: ماشین زمان فقط یک ابزار شگفت‌انگیز است، و به تنهایی نمی‌تواند قدرت یا سرنوشت انسان‌ها را تغییر دهد، یا به نقشِ نسبتاً فرعیِ آن‌ها در جهان هستی اهمیت بیشتری ببخشد.

آیا پذیرش کثرت‌گرایی فرهنگی برای ما مفید است یا نه؟ در مواجهه با فرهنگ‌های مختلف در یک جامعه (و در سطح جهان) باید چه کنیم؟ هم می‌توانیم تنوعات را به رسمیت بشناسیم، هم می‌توانیم همه را یک شکل کنیم. در این میان، چه بر سرِ اخلاق می‌آید؟ آیا به نسبی‌گرایی نمی‌رسیم؟

کثرت‌گرایی فرهنگی به نفع ماست یا به ضررمان؟

یک شهر بزرگ جهان‌وطنی را تصور کنید که در آن، مردم با پیشینه‌های بی‌شمار و باورهای متعدد در کنار هم رشد می‌کنند. افراد رسوم فرهنگی مختلف را آغوش می‌کشند، به زبان‌های گوناگون صحبت می‌کنند، از غذاهای متنوع لذت می‌برند و به فرزندان خود دربارۀ تاریخ و رسوم مختلف می‌آموزند.

این نوع کثرت‌گرایی، همانی است که اکثر مردم با آن آشنا هستند، اما منطقه‌ای که چنین متنوع، و از نظر فرهنگی یکپارچه باشد، نمونه‌ای از کثرت‌گرایی فرهنگی است.

به معنای کلی، کثرت‌گرایی می‌گوید که دیدگاه‌ها یا حقایق مختلف می‌توانند به‌صورت همزمان وجود داشته باشند، حتی اگر بعضی از این دیدگاه‌ها متناقض باشند.

در تضاد با کثرت‌گرایی، یگانه‌گرایی می‌گوید که فقط یک نوع چیز وجود دارد؛ دوگانه‌گرایی می‌گوید که فقط دو (نوع) چیز وجود دارد (مثلاً ذهن و بدن) و پوچ‌گرایی می‌گوید که هیچ‌چیز وجود ندارد.

بنابراین، حال آن که کثرت‌گرایی به‌صورت گسترده‌تری به تنوع نظرات، دیدگاه‌ها و حقایق اشاره دارد، کثرت‌گرایی فرهنگی به‌طور خاص، به تنوعی از فرهنگ‌ها اشاره می‌کند که ــ به شکلی ایده‌آل در هماهنگی و سازندگی ــ با یکدیگر همزیستی دارند درحالی‌که هویت‌های فرهنگی منحصربه‌فرد خود را نیز حفظ می‌کنند.

گاهی کل یک کشور می‌تواند از نظر فرهنگی کثرت‌گرا باشد، و در جاهای دیگر ممکن است مراکز فرهنگی کثرت‌گرا وجود داشته باشند (مانند ایالت‌ها یا حومه‌هایی که یک جامعۀ چند فرهنگیِ رو به رشد، درون ناحیه‌ای بزرگ‌تر و یک‌دست‌تر وجود دارد.)

در انتهای دیگر این طیف، یگانه‌گرایی فرهنگی است؛ این اندیشه که یک ناحیه با جمعیت معین، می‌بایست فقط یک فرهنگ داشته باشند.

مکان‌هایی که از نظر فرهنگی یگانه‌گرا هستند (مثلاً ژاپن یا کرۀ شمالی)، به فشار آشکار یا ناآشکار متوسل می‌شوند تا سایرین را همانند خود کنند.

درحالی‌که همانندسازی، یک‌دست‌کردن فرهنگ را در بر دارد، کثرت‌گرایی مشوق تنوع است و مردمی که قومیت، پیشینه، مذهب، رسوم و باورهای متفاوت دارند را در آغوش می‌کشد تا کنار هم بیایند و در تفاوت‌های یکدیگر شریک باشند.

جامعۀ کثرت‌گرایانه، بیشتر از اقلیت‌های فرهنگی استقبال و حمایت می‌کند چرا که مردم فشاری برای پنهان‌کردن یا تغییر هویت‌شان بر خود احساس نمی‌کنند. در عوض، تجارب متنوع به‌عنوان فرصتی برای یادگیری و تکریم یکدیگر شناخته می‌شوند.

این دید، افراد را به سفر و مهاجرت دعوت می‌کند و به شکل سلامت روان بهتر برای مهاجران، و تبلیغ سازگاری و پذیرش دیگران درمی‌آید. علاوه بر این، با قراردادن مردم در معرض دیدگاه‌ها و تجربیات خارج از محدودۀ معمول خود، خلاقیت را افزایش می‌دهد.

همچنین، ما می‌دانیم که در بسیاری از موارد، راه جایگزین چیست. استرالیا تاریخی تیره و تار از اقداماتِ همانندسازانه دارد که نشانه‌ای است از دیدگاه‌های نژادپرستانه و استعمارگرانه که شاهد کشته‌شدن یک‌دهم از بومیان اولیه و فرهنگ‌هایشان بود. کثرت‌گرایی فرهنگی پاسخی است به این‌گونه سلطه‌گری فرهنگی که در طول تاریخ آسیب‌زا بوده و امروزه نیز در بسیاری از مناطق همین‌طور است.

بااین‌حال، دنبال‌کردن تعدد فرهنگی، پیچیدگی‌های قومی فراوانی به همراه دارد.

به‌طور مثال، جامعه‌شناسی به‌نام رابرت د. پوتنم، در سال ۲۰۰۷ پژوهشی منتشر کرد که دربارۀ آثار منفی کوتاه‌مدت و میان‌مدت محله‌های قومی متنوع صحبت می‌کرد.

او دریافت که به‌طور میانگین، اعتماد، نوع‌دوستی و همکاری اجتماعی در این محله‌ها کمتر بود. حتی میان آن‌هایی که قومیت مشابه یا یکسان داشتند.

با وجود این‌که پوتنم ضد چندفرهنگی‌بودن یافته‌هایش را تکذیب و استدلال می‌کند که اثرات متعدد مثبت و بلندمدتی در جوامع متنوع وجود دارد، این پژوهش برخی از خطرات مرتبط با کثرت‌گرایی فرهنگی را به‌روشنی نشان می‌دهد.

ساخت و نگهداری از جوامع متنوع می‌تواند حجم عظیمی از تلاش و زیربنای اجتماعی بطلبد، و اگر با شکست مواجه شود یا به‌خوبی انجام نپذیرد، می‌تواند باعث ازهم‌گسستگی جوامع فرهنگی شود.

روزنامه‌نگاری به‌نام دیوید گودهارت نیز استدلالی مطرح کرده است که با این مسئله همخوانی دارد و می‌گوید که مردم به‌صورت کلی به دو گروه تقسیم می‌شوند: «جهان‌وطن» (که هویت سیار دارند) و «محدود به وطنی خاص» (که معمولاً خارج از مناطق شهری هستند و هویت‌های حدودبندی‌شده و مبتنی‌برمکانِ طولانی‌مدت دارند.

به گفتۀ او، این عدم تجانس علت چیزهایی مثل بِرِکسیت و رأی‌آوردن دونالد ترامپ است، چون آن‌ها جایی‌ها را خطاب قرار می‌دهند که تغییر در وضع موجودشان برای آن‌ها تهدیدزاست.

گودهارت تذکر می‌دهد که کثرت‌گرایی خطر نادیده‌گرفتن آشفتگی‌هایی را دارد که این جوامع در صورت عدم کسب حمایت و آگاهی در خور، با آن مواجه می‌شوند.

سایر مسائل مربوط به کثرت‌گرایی، شامل اولویت‌بندی ارزش‌ها و رسوم فرهنگی رقیب هم است. اگر فرهنگ یک نفر اساساً فرهنگ یک نفر دیگر را تاب نیاورد چه؟ این موضوع را به‌ویژه در مورد فرهنگ‌هایی مشاهده می‌کنیم که حول محور دین سازمان‌دهی شده‌اند یا شدیداً تحت‌تأثیر آن قرار دارند.

برای مثال مسیحیت و اسلام اغلب با فرهنگ‌های گوناگون بسیاری بر سر مسائل مربوط به میل جنسی وحقوق و مسئولیت‌های جنسیتی اختلاف دارند.

اگر قرار باشد یک جامعۀ فرهنگی حقیقتاً کثرت‌گرا را تصور کنیم، چگونه مردمی که با یکدیگر کنار نمی‌آیند را یک جا جمع کنیم؟

کثرت‌گرایی به‌عنوان یک ایده‌آل فرهنگی پیامدهای مستقیمی برای اموری مثل سیاست و قانون دارد که دوباره این سؤالِ قدیمیِ رابطۀ بین اخلاق و قانون را روی کار می‌آورد.

اگر ما به‌صورت کلی یک جامعۀ کثرت‌گرا می‌خواهیم، چگونه تنوع‌های موجود در باورها، ارزش‌ها و اصول را به شکل قانون در بیاوریم؟ بهتر است یک سیستم قانونی متمرکز داشته باشیم یا این‌که به کثرتی قانونی نیاز داریم که منعکس‌کنندۀ تنوع منطقه‌ای باشد؟

این موضوع هم‌اکنون نیز تا حدودی وجود دارد. بسیاری از کشورها دادگاه‌های اسلامی دارند که علاوه بر قانون اساسی دولت، قانون شریعت را نیز برای جوامع خود اجرا می‌کنند. این اجرای قانون موازی در برخی کشورهای مستعمره نیز وجود دارد که در آن‌ها، بخش‌هایی از قانون بومی به رسمیت شناخته شده‌است. مثلاً «قانون مابو» در استرالیا.

یکی دیگر از ویژگی‌های کثرت‌گرایی فرهنگی واقعی که ملاحظات و پیامدهای اخلاقی عظیمی دارد، تنوع رسانه است. این ایده است که باید وجود داشته باشد (یعنی یک سیستم رسانه‌ای که انحصاری نیست) و شیوه‌های ارائۀ متنوعی در رسانه (بدین معنا که رسانه، دیدگاه‌ها و تحلیل‌های متنوعی را ارائه می‌دهد.)

به این طریق، اولاً اطمینان حاصل می‌شود که رسانه‌ها ــ به‌ویژه رسانه‌های خبری ــ به وسیلۀ مقایسه و رقابت پاسخگو می‌مانند به‌جای آن که یک اقلیت منتخب قدرتمند نظرات خود را بررسی‌نشده و به‌صورت گسترده منتشر کنند. دوم این‌که قدرت ادراک و پذیرش مردم پرورش می‌یابد چرا که در معرض دیدگاه‌ها، تجارب و نظراتی قرار می‌گیرند که در غیر این صورت ممکن است نسبت‌به آن‌ها ناآگاه یا به‌طور غریزی محتاط باشند.

سوم این‌که در نتیجه، این خطر کاهش می‌یابد که رسانه ــ که توزیع‌گر قدرتمندی برای فرهنگ است ــ در نهایت موجب ایجاد یا تقویت یک تک‌فرهنگ شود.

درحالی‌که کثرت‌گرایی فرهنگی اغلب در جوامع آزادی‌خواه غربی به طرز مسلمی خوب انگاشته می‌شود، چالش‌های قابل توجهی با خود دارد.

در تلاش برای دستیابی به تحمل، پذیرش و هماهنگی باید مراقب از هم گسستگی فرهنگ‌ها باشیم و اطمینان حاصل کنیم که جوامع متنوع از حمایت‌های اجتماعی کافی برای شکوفایی برخوردارند.

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  در لحظات بحرانی، انسان واقعاً کیست؟

او را می‌توان به‌نوعی حلقه‌ی گمشده بین داستایفسکی و نویسندگان مدرن قرن بیستم دانست.

  رمانی قدرتمند

داستان دست‌نوشته «حیوانات شب‌رو» داستان یک جنایت وحشتناک است.

  آخرین بازی

این اثر گزارشی سوزناک و دقیق درباره‌ی یک مسابقه‌ی گو در سال ۱۹۳۸ هست که در آن به زندگی استادی در این بازی می‌پردازد.

  زنی که هر سال در اوت خودش را دوباره می‌دید

پسر مارکز در مقدمه‌ی کتاب به‌خوبی اشاره می‌کند که خلق این اثر، مسابقه‌ای‌ست میان کمال‌گرایی هنرمند و محو شدن قوای ذهنی‌اش.

  نسخه‌ای از آینده‌ی انسان

کتاب «ماشین زمان» رمانی درباره‌ی اصلاحات اجتماعی در بریتانیا است، و به‌خصوص، درباره‌ی قدرت ویرانگرِ شکاف میان طبقات اجتماعی در آن.