آرمان ملی: داریوش مهرجویی، سینماگر و نویسنده برجسته ایرانی و همسرش وحیده محمدیفر، ۲۲ مهرماه به شکل دهشتناکی به قتل رسیدهاند؛ حادثهای که هضم آن هنوز هم برای اهالی فرهنگ و هنر، میسر نشده است.
مهرجویی متولد ۱۳۱۸ در تهران بود که گاو، آقای هالو، اجارهنشینها، دایره مینا، سارا، پری و… از جمله ساختههای سینمایی مشهور او بهشمار میآید. او همچنین سابقه نگارش رمان «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» و عناوین دیگری همچون «در خرابات مغان»، «آن رسید لعنتی»، «سفر به سرزمین فرشتگان» و «روشنفکران رذل و مفتش بزرگ» را در کارنامه داشت. گپوگفتی داشتیم با هادی خوانساری، شاعر و منتقد ادبی که در سالهای اخیر، از نزدیک سابقه همراهی و مؤانست آن دو هنرمند فقید را داشت.
به عنوان پرسش نخست از نحوه آشناییتان با زنده یاد داریوش مهرجویی و دوران همکاریتان برایمان بگویید؟
در ابتدا به تمام دوستداران، همراهان و شیفتگان مهرجویی این واقعه تلخ و دهشتناک را تسلیت عرض میکنم، واقعهای که نباید بدین شکل رخ میداد تا گلوی فرهنگ و هنر اینگونه زخمی شود و روح هنر جریحهدار شود. اما در مورد نحوه آشنایی من با استاد مهرجویی و همسرشان سرکار خانم محمدیفر باید عنوان کنم که من نزدیک به دو دهه ناشر تخصصی در حوزه شعر بودم که روزی سرکار خانم محمدیفر به موسسه بنده آمدند تا درباره کتاب شعری که قصد چاپ آن را داشتند با یکدیگر صحبت کنیم که در این نشست صحبتهایی درباره اشعار ایشان شد و ماحصل آن به مصاحبهای در روزنامه آرمان در آن سالها ختم شد، نخستین دیدار من با زنده یاد مهرجویی به همین مصاحبه باز میگردد که به واسطه مصاحبه سرکار خانم محمدیفر در ویلایشان در فرخ آباد کرج که این روزها باید نام خانه سیاه را بر آن نهاد با استاد مهرجویی دیدار داشتم، به واقع ایشان انسان جستوجوگر، ریزبین و دقیقی بودند، مصاحبت با ایشان در همان دیدار نخست زمینهساز رابطهای دوازده ساله شد، زنده یاد محمدیفر بعد از دیدار نخست با زنده یاد مهرجویی با بنده تماس گرفتند و از ابراز لطف زنده یاد مهرجویی سخن گفتند، دیدار بعدی ما به دعوت بنده به تئاتری به اجرای امین آبان بازمیگردد که امین آبان هم از آن دسته از افرادی است که از پتانسیل بالایی در حوزه تئاتر برخوردار است ، پس از آن تئاتر همگی به همراه امین آبان رهسپار دفتر بنده شدیم و ماحصل این گفتوگو آغاز نمایش تئاتر کودک مدفون و غرب واقعی بود که در ابتدا امین آبان دستیار اول و بازیگر نقش اول آن تئاتر بود و من هم مدیر تولید و مدیر روابط عمومی آن تئاتر بودم ،پس از آن با اضافه شدن امین حیایی ، جمیله فردین و سایر دوستان کار شکل گرفت و در نهایت در سالن پردیس سینمایی کوروش اکران شد. البته باید خاطرنشان کنم که این کار دارای بخشهای سینمایی هم بوده و کاری ترکیبی به شمار میرفت که فیلمبرداری آن بخشها بر عهده تورج اصلانی بوده است، پیش از این کار هم زنده یاد مهرجویی تئاتر درس و آوازه خوان طاس را به روی صحنه نمایش برده بودند، در دوران مذکور من به عنوان مشاور، مدیر برنامه، مدیر تولید، مدیر روابط عمومی و… در کنار استاد مهرجویی حضور داشتم و در تمام این مدت همواره مورد لطف ایشان بودهام که امیدوارم توانسته باشم حق شاگردی را به درستی در قبال ایشان ادا کرده باشم. حتی پیش از اجرای تئاتری که از آن یاد کردم من توانستم برنامهای تحت عنوان شب مهرجویی را در کرج برای ایشان برگزار کنم که به خاطرهها پیوست و در تمام این مدت هم برای پیگیری چاپ آثار و پیش سرمایهگذاریها و کارهایی از این قبیل فرصت حضور در کنار ایشان را داشتهام اما موضوع مهم عشق من به یکی از درخشانترین چهرههای تاریخ سینمای ایران بوده که هیچگاه برایم این در معیت بودن به قصد کسب شهرت و جاهطلبی نبوده است.
بیشک جایگاه فلسفه در آثار سینمایی مهرجویی بر کسی پوشیده نیست، با توجه به تجربیات شخصیتان در برخورد با زنده یاد مهرجویی آیا این مسأله به زیست فلسفی وی بازمیگشت یا اینکه وی را انسانی میدید که سعی میکرد از نگاه کنشگرانه و در عین حال جستوجوگرانه در آثارش بهره بگیرد؟
داریوش مهرجویی آنگونه که باید و شاید زیست فلسفی نداشت اما فلسفه زیستن برایش پررنگتر بود و این فلسفه چیزی جز خود زندگی نبود، او به واقع سختترین مفاهیم فلسفی را ساده سازی میکرد و در جستوجوی چیستیها و چراییها بود، در بیشتر آثارش گرهای اتفاق میافتد که نقش اول یا هسته اصلی فیلمنامه در پی گشودن یا فائق آمدن بر آن است که طی این روند دگردیسی رقم میخورد که دریچههای دیگری به فلسفه میگشاید، در آثار مهرجویی ترکیبی از جستوجوگری، کنشگری و فلسفه وجود دارد که در هر اثر امکان دارد این معیارها متفاوت باشد مثلاً شما نمیتوانید نگاه فلسفی حاکم بر هامون را با نگاه حاکم بر لامینور قیاس کنید اما در اجاره نشینها با وجود آنکه در ژانر کمدی است امکان دارد شما با شخصیتهایی مواجه شوید که از ساخت فلسفی برخوردار هستند، اجتماع جز انکارناشدنی آثار وی هستند. پرداخت وی به حوزه زنان(فیلمهای لیلا پری سارا و بانو) و یا به مسائلی همچون اعتیاد(سنتوری) و اعتراض به کمبودها (دایره مینا) در آثارش هویداست، اصولاً مهرجویی فیلسوفی کودک بود که در زندگی و مراودات روزمره پر از شوق به زندگی بود حتی با وجود تمام ناملایمتهایی که در دو دهه اخیر به او روا شده بود نگاه او متکی به اندیشه بوده و حتی ایرانیت را نمیتوان در آثار او همچون مهمان مامان با آن سفرههای رنگین منکر شد، مهرجویی هم مأیوس از انسان معاصر و در عین حال امیدوار به آینده انسان بود.
با توجه به اینکه مهرجویی بسیار به شعر فارسی ارادات داشت تا جایی که حتی به ترجمه آثاری از فروغ فرخزاد پرداخت، جایگاه شعر در نزد وی را چگونه دیدید؟با توجه به تجربیات مشترک شما و اینکه خودتان از شاعران معاصر ایران هستید آیا زنده یاد مهرجویی علاوه بر شعر معاصر علاقه مندی به شعر کلاسیک هم داشت؟
داریوش مهرجویی در زمانی که به آمریکا رفته بود و سردبیر مجله ریویو بود در نامهای به فروغ ابراز ارادت و بعدها هم به سهراب عرض ارادت کرده بود ، وی از دوستان شاملو به شمار میرفت، اما دوستان نزدیکتر وی کسانی بودند که جهان مشترکی با وی در حوزه فیلمسازی داشتند مانند غلامحسین ساعدی و یا گلی ترقی، اما او به شعر توجه وافری داشت و درگیر قالبهای شعری نبود بلکه بیشتر وی درگیر اندیشههای حاکم بر شعر بوده است و از دهه هفتاد هم با حضور وحیده محمدیفر شعر در زندگیاش و حتی فیلمهایش (اشاره به استفاده از اشعار زنده یاد محمدی فر در فیلمهای مهرجویی) جاری شد اما او در عین حال توجه ویژهای به اشعار انگلیسی و فرانسوی داشت و حتی شاید برایتان جالب باشد که یکبار که شعری از نصرت رحمانی را برای وی خواندم او نصرت را نمیشناخت! با وجود آنکه نصرت در دهه چهل و پنجاه از شاعران سرشناس ایرانی به شمار میرفت، به گمانم او بیشتر مجذوب شعر فرانسه و انگلستان بوده است.
آنچه که این روزها بدل به هجمه جدیدی علیه زنده یاد مهرجویی شده است دیدگاه ایدئولوژیک وی در دورهای از زندگانیاش بوده است، آیا انسان معاصر میتواند همواره بر یک عقیده پابرجا بماند و دستخوش تغییر نشود؟ و اینکه اگر تفکری در دورهای با فرض نادرست بودن توسط عدهای باب گردد آیا دلیلی بر آن میشود که ما بخواهیم کسی آن هم در حد و اندازههای مهرجویی را به مسلخ قضاوت ببریم؟ این جریان جهتدار که بعد از درگذشت هر شخصیت فرهنگی و هنری به شماتت گذشته آنها میپردازد چرا از این قدرت درک برخوردار نیست که علت هر رخداد انقلابی منافع اقتصادی و سیاسی است وگرنه هیچ هنرمند و اهل فرهنگی یارای انقلاب را ندارد؟
من شخصیت ایشان را ایدئولوژیک و مذهبی ندیدم اما وی ایمانی راسخ به انسانیت ، هنر و عدم آزار دیگران داشت و این ایمان وی را میتوانید در آثارش همچون در خرابات مغان (که قرار بود نام نخستینش خدا در کازینو باشد که مجوز نگرفت و به در خرابات مغان تغییر نام داد) هم رویت کنید اما حتی اگر انسانی در دورانی عقیدهای داشته باشد که در گذر زمان دستخوش تغییر شده است این به خودی خود ایرادی ندارد ، مهرجویی انسانی بود که برای به به و آه آه دیگران اهمیتی قائل نبود یعنی برای تمجید و نکوهش دیگران عقیدهاش را تغییر نمیداد بلکه وی زندگی را آن طور که میخواست زندگی کرد و آنچه را که به درستی آن باور داشت برای زندگی انتخاب میکرد، حتی در نقشها و شخصیتهایی که در آثارش وجود دارد روح مهرجویی حاکم است و نگاه وی حتی بر بازیگرانی چون عزت ا… انتظامی هم تاثیرگذار بوده است ، متاسفانه در اواخر عمر بیحرمتیهای فراوانی به وی شد که این بیحرمتی به ساحت بزرگان زیبا نیست.
داریوش مهرجویی آنگونه که باید و شاید زیست فلسفی نداشت اما فلسفه زیستن برایش پررنگتر بود و این فلسفه چیزی جز خود زندگی نبود، او به واقع سختترین مفاهیم فلسفی را ساده سازی میکرد. در بیشتر آثارش گرهای اتفاق میافتد که نقش اول یا هسته اصلی فیلمنامه در پی گشودن یا فائق آمدن بر آن است که طی این روند دگردیسی رقم میخورد که دریچههای دیگری به فلسفه میگشاید
کمی در مورد بیمهریهای اواخر عمری که به مهرجویی روا شد برایمان بگویید، آیا وظیفه هنرمند اینست که کار هنری و بیان جهان بینیاش به واسطه اثرش را رها کند و تبدیل به بلندگوی سیاسی جنبشها شود؟آیا هنرمند مهمی نظیر مهرجویی لایق آن بود که در دوران کهولت به علت عدم اظهارنظر در باب یک جنبش به او از جانب کسانی که مدعی آزادی بیان هستند حمله شود؟آیا این جماعت مدعی آزادی بیان نیازمند آن نیستند که در وهله نخست به آزادی شعور دست یابند و به این درک برسند که هیچکس وحتی هیچ هنرمندی مجبور نیست اگر موج و اتفاقی در جامعه به راه میفتد حتماً به اظهارنظر درباره آن بپردازد؟
بیمهری به مهرجویی از فیلم سنتوری آغاز شد که ضربه مهلکی به لحاظ اقتصادی و روحی به داریوش مهرجویی وارد ساخت و بعد از آن هم مسئله ندادن مجوز به فیلمنامههایش ضربه بعدی را به او وارد ساخت و شاید همین عامل سبب شد تا فیلمنامههای ضعیفتری هم جهت اخذ مجوز ارائه دهند که البته علت این اتفاق ناخوشایند ، برخی از دستیارانش بودند که مشاورههای نادرستی به وی میدادند و به نظر من، در واقع در حق او خیانت کردند،. در این میان مردم ما هم هیچ تلاشی برای حفظ هنرمند خویش ندارند آن هم داریوش مهرجویی که همیشه دغدغه مردمش را داشته و به مطرح کردن دغدغه مردم در فیلمهایش پرداخته بود، او در کنار مردمش ایستاد، اما عدهای از مردم بیمهریهای فراوانی به او کردند به واقع برای این بخش از مردم مهرجویی خوب، مهرجویی مرده است، آیا کسی که عشق و مهربانی و دوستی را به مردم هدیه میکند و دغدغه مردمش را دارد باید اینگونه تقاص دهد؟ شاید آنها با برنامه قصد داشتند تا هم رضا درمیشیان و هم داریوش مهرجویی را تخریب کنند اگر کسی نظیر مهرجویی اشتباهی را هم انجام داده باشد در قبال بیشمار کارهای ارزشمندی که انجام داده است نباید اینگونه به او از جانب برخی مردم و اهل هنر بیمهری میشد، ما نباید ستونی مستحکم و ارزشمند چون مهرجویی را مورد بیمهری قرار میدادیم . اما تلخترین قسمت ماجرا یقهگیری از وی در خیابانهای فرانسه بود که باید نظرش را در قبال یک جنبش مطرح کند! مگر دوران تفتیش عقاید و قرون وسطی است؟ هنرمند باید جهان بینی و نگاهش را با اثرش ارائه دهد که مهرجویی بارها این کار را برای این مردم انجام داده بود، چه نیازی بود که در خیابان او را محاکمه کنند؟ این ظلم بالاتر از هر ظلمی است.
از نقش همسر ایشان (زنده یاد محمدیفر) در زندگی ایشان و مدیریت ایشان بر مسائل پیش آمده برایمان بگویید؟
سرکار خانم محمدیفر(همسر زنده یاد مهرجویی) روانشناسی را در دانشگاه تهران خوانده بودند و زمانی مدیر روابط عمومی موسسه کتاب اول بودند که به ساخت فیلمهای تبلیغاتی هنرمندانی نظیر کیارستمی، مهرجویی و… میپرداختند که در همان دوران هم با داریوش مهرجویی آشنا شدند و سبب همکاریهای متعدد این دو با یکدیگر شد و در فیلمهای متعددی که ساخته زنده یاد مهرجویی بود به عنوان فیلمنامه نویس و طراح صحنه و لباس حضور داشتند که البته دو بار هم کاندیدای جشنواره فیلم فجر در حوزه فیلمنامه نویسی شدند، زنده یاد محمدی فر شاعر بودند و مجموعه شعری از ایشان در نشر قطره به چاپ رسید و قرار بود مجموعه اشعاری دیگر از وی در یکی از نشرهای خارج از ایران به چاپ برسد، با وجود تمام مشکلات و روحیات خاص هنرمندانه زنده یاد محمدی فر با تمام وجود و عشق در کنار زنده یاد مهرجویی حضور داشتند و اگر مراقبتهای ایشان نبود شاید ما مهرجویی را خیلی زودتر از اینها در میان خود نداشتیم، این را به عنوان کسی مطرح میکنم که از نزدیک بر این مسائل اشراف داشت و با چشمان خویش مهربانیها و عشق میان این دو را میدید، همواره سعی کردم به عنوان برادری کوچک در کنار زنده یاد محمدیفر و به عنوان پسری کوچک برای زنده یاد مهرجویی باشم حتی آخرین قرار ما بر این بود که حال که کلوپ کوبا به مدیریت بنده پلمب شده است کلوپ را به موزه گالری برای عرضه آثار زنده یاد مهرجویی بدل کنیم حتی شب قبل از حادثه (با استناد به ویس موجود) ایشان عنوان کرده بودند که به دلیل عدم امنیت منزل قصد دارند تا هر آنچه که دارند (از تندیسها تا تابلوها و کلیه وسایلی که ارزش فرهنگی و تاریخی دارند) را به کلوپ منتقل کنند اما…
به عنوان پرسش پایانی آنچه که از مهرجویی به یادگار مانده چیست؟و اگر سخنی یا ناگفتهای در طول این مصاحبه مطرح نشده است را مطرح بفرمایید.
دانایی، آگاهی ، شنیدن موسیقی خوب، اندیشیدن، خوب زیستن و امید داشتن به آینده و امید دادن به دیگران آن چیزی است که از مهرجویی به یادگار مانده است و اینکه لیاقت این مردم نیست که به کم قانع باشند، ما دیگر قلههایی چون گذشته نخواهیم داشت و در ارتفاعی پست زندگی خواهیم کرد و چه تلخ که اینگونه با جفا به مهرجویی بدی کردیم، مهرجویی یک فیلمساز مهم بود ، او قهرمان نبود در حالیکه جامعه ما هنوز به دنبال قهرمان است.
گفتوگو با هادی صمدی درباره شبهعلم و مصادیق آن
گفتوگو با البرز حیدرپور
گفتوگو با اسماعیل یوردشاهیان اورمیا
نهادهای رسمی دین نتوانستند به دغدغههای انسان مدرن پاسخ دهند.
گفتوگویی منتشر نشده با زندهیاد فتخالله بینیاز