اعتماد: در یک سده اخیر هیچ ماده یا عنصر فیزیکی بیجانی مثل نفت در تاریخ ما این همه نقشآفرینی نکرده و اثر نگذاشته. از این حیث نقش نفت را شاید تنها بتوان با نقش آب در سراسر تاریخ ایران مقایسه کرد. اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری و صادرات نفت در صد و اندی سال گذشته، ایران را زیر و رو کرده و دستخوش تغییر و تحولات فراوان ساخته. نفت بدون ذرهای اغراق همه ابعاد زندگی ما را متاثر ساخته و رد پا و رنگ و بویش در همه جای آن محسوس است، از سیاست گرفته تا فرهنگ و اجتماع. درباره تاثیرات نفت در عالم سیاست به ویژه در برهههایی خاص مثل نهضت ملی کردن صنعت نفت بسیار صحبت شده، اما درباره نقش آن در زندگی اجتماعی و روزمره مردمان عادی کم کار شده است. تورج اتابکی، پژوهشگر ارشد در پژوهشکده تاریخ اجتماعی و استاد کرسی تاریخ اجتماعی خاورمیانه و آسیای مرکزی در دانشگاه لیدن هلند، از معدود پژوهشگران تاریخ در ایران است که به ابعاد اجتماعی تحولات تاریخی توجه دارد و در این زمینه کارهای ارزندهای صورت داده. او که سالهاست به همراه همکاران و دانشجویانش پیرامون نفت کار میکند، به تازگی کتاب Toiling for Oil: A Social History of Petroleum in Iran را نوشته که انتشارات دانشگاه کمبریج آن را منتشر کرده است. ترجمه فارسی این کتاب با هماهنگی مولف با عنوان «رنج نفت: تاریخ اجتماعی نفت در ایران» به علی معظمی سپرده شده و در دست انتشار است.
آقای دکتر! خیلی ممنون از اینکه زمان خود را دراختیار ما گذاشتید. ضمن تبریک بابت انتشار کتاب و ابراز امیدواری از اینکه ترجمه فارسی آن هر چه زودتر به دست مخاطبان فارسی زبان برسد، نخست بفرمایید که چرا نفت و چه شد که به موضوع نفت پرداختید؟
با سپاس از شما برای سامان دادن این گفتوگو. پیشینه پژوهشم درباره تاریخ اجتماعی نفت به ۱۵ سال پیش برمیگردد؛ زمانی که در پژوهشکده بینالمللی تاریخ اجتماعی در چارچوب طرح پژوهشی گستردهتر تاریخ جهانی کار و کارگری
Global labour histroy، با همکارانم قرار گذاشتیم تا هر یک با انتخاب یک کالا و تاریخ اجتماعی کار و کارگری مرتبط با آن، پژوهش تازهای را سامان بدهیم. عنوان این پژوهش کار برای جهان: تولید کالا برای بازارهای دوردست بودWorking for world: Producing commodities for far-flung Market. همکارانم هر یک کالایی را برگزیدند؛ یکی شکر، دیگری قهوه و آن دیگری لاجورد. من هم نفت را برگزیدم. یکسالی روی این طرح پژوهشی کار کردم تا به پژوهشگاه سلطنتی هلند سپردمش برای شرکت در آزمون سراسری انتخاب طرحهای پژوهشی علوم اجتماعی. طرحم قبول شد و هزینه اجرای آن را پژوهشگاه سلطنتی هلندگردن گرفت. در چارچوب این پژوهش سه دانشجوی دکترا انتخاب کردم که در پژوهشکده تاریخ اجتماعی در آمستردام و دانشگاه لیدن استاد راهنمایشان بودم: کاوه احسانی، پیمان جعفری و مارال جفرودی و دانشجوی چهارمی که از راه دور مرا به استاد راهنمای دومی برگزید، ربابه معتقدی. هر چهار تن این عزیزان با موفقیت پژوهش دکترایشان را با موفقیت به فرجام رساندند و من البته به همکاریشان میبالم. اما چرا انتشار پژوهش خودم چنین به درازا کشید نیز حاصل پایبندی به تعهدی بود که از نخستین گام انتخاب دانشجویان دکترایم با خود گذاشتم که همچنان آن را درست میدانم. تعهدم اینکه تا زمانی که دانشجویانم از رساله دکترایشان دفاع نکنند و به دانشگاه نسپارند، پژوهش خودم را منتشر نکنم. خوشبختانه دانشجویانم همه رسالههایی ممتازی را به پایان بردند و دفاع کردند و حتی منتشر کردند که به داوریام به فهم ما از تاریخ اجتماعی نفت ایران بسیار افزوده است.
عنوان این کتاب تاریخ اجتماعی نفت است؛ لطفاً درباره این موضوع توضیح بدهید.
هر چند تاریخ اجتماعی نفت بستر این طرح پژوهشی بود، اما هر یک از دانشجویان بنا بر خاستگاه و جایگاه اندیشگی خود، آنهم در مقطعی از تاریخ آن، پژوهششان را پیش بردند. پژوهش من البته از آغاز کشف نفت بود تا انقلاب اسلامی و رویکرد تحلیلیام نیز تاریخ روزمره کارگری بود که یکی از زیرمجموعههای تاریخ اجتماعی است. حال خوشحالم که این پژوهش از سوی انتشارات کمبریج منتشر شده و نیز به همت بالای آقای علی معظمی کار ترجمهاش پایان گرفته و با عنوان «رنج نفت. تاریخ اجتماعی نفت ایران» در دست انتشار است.
در مقدمه به این اشاره شد که نفت چطور زندگی ما را متاثر ساخته؛ اهمیت مساله نفت از دید شما در چیست؟
بارها گفتهام و نوشتهام، به تاکید که اهمیت کشف نفت در تاریخ معاصرمان کمتر از انقلاب مشروطه نیست. هستی اجتماعی و سیاسی مردمانمان و میهنمان در این صد سال به گونهای به نفت گره خورده است. بیش از صد سالی است که سایه پربرکتش را بر بود و باشمان گسترده، اما همچنان گروهی ناسپاسانه بلای سیاهش میخوانند و حتی نفرین زمین. گروهی مدعیاند که اگر نفت نداشتیم وضعمان بهتر بود و حکومتهایمان پاسخگوتر بودند در برابر مردم، چون بهره نفتی در کار نبود که حاکمان پشت به مردم کرده و آنچه در سفره هست، به یغما ببرند، بیهیچ حساب و کتابی و «جامعه کلنگی» را کلنگیتر بکنند. اما از سوی دیگر هستند پژوهشگرانی چون من که با در نظر داشت عاملیت مردم، نقش نفت را در شکلگیری طبقات اجتماعی با آگاهی طبقاتی در راستای تجدد، برجسته میبینند. نفت رابطه حقوقی نیست که در انحصار حقوقدانان و سیاستگذاران باشد. نفت سرمایه است و همچون سرمایه، یک رابطه اجتماعی است. نفت فقط کالا نیست که به بازارش ببری و به ریالی بفروشیاش. نفت موجد روابط اجتماعی است و تغیر جغرافیایی.نفت میتواند شهر بسازد و محیط زیست ویران کند.
اشاره کردید که در این کتاب رویکردی اجتماعی داشتهاید. دلیل انتخاب این رویکرد چیست؟
از تاریخ نفت هر چه داریم همه تاریخ سیاسی است و بس و آن هم محدود به روایاتی مخدوش و تکسویه از ملی شدن نفت در۱۳۲۹ یا انقلاب ۱۳۵۷. آشنایی با تاریخ نفتمان را با نهضت ملی شدن نفت آغاز کردهایم و با سهم کارگران در انقلاب ۱۳۵۷ به پایان بردهایم.دو رویداد و دیگر هیچ. کتابهایی که درباره تاریخ معاصر ایران نوشته شده، چه به فارسی و چه فرنگی، همه مصداق این ادعاست. در روایتهای کلان تجدد و نوسازی، همه هست، جز نفت و همه خبرگان کارگزارهستند، جز کارگرانی که سهمشان در نوسازی و مشق تجدد یکسره به محاق فراموشی رفته است. تاریخ کشف نفت غایب است. زایش طبقه کارگر در این صنعت، غایب است. تاریخ تلاشهای کارکنان این صنعت برای ساختن جامعه مدنی، غایب است. تاریخ شهر و شهرنشینی مرتبط با این صنعت، غایب است. سالگرد ملی شدن صنعت را گرامی میداریم، اما به سراغ فرآیند گسترده جابهجایی قومی و مهاجرتی که از پی کشف نفت و براه افتادن این صنعت پیش آمد، نمیرویم. مهاجرتی که همگنی ملی بیشتری برای ایرانیان در پی داشت. از تلاش دولت ایران در دوران رضا شاه برای مقابله با استخدام نیروی کار غیرایرانی و ایرانیزه کردن نیروی کار نفت بیخبریم. از اعتراضات و اعتصابات کارگران نفت برای حق محیط کار و زندگی بهتر، بیخبریم. از بهداشت و درمان، مسکن و تفریح آنانی که رنج نفت را بر پیشانی داشتند، چه میدانیم؟ گویا صنعت نفت جز یکی، دو رویداد، دیگر تاریخی ندارد.
به تاثیرگذاری کودتای ۲۸ مرداد در تاریخنگاری نفت اشاره کردید. این اثرگذاری به چه شکل بوده؟
در حافظه تاریخیمان، نفت معادل کودتای ۱۳۳۲ است. اهمیت نفت را تنها با تاریخ کودتا میسنجیم. اینکه سهم هزاران هزارتنی که بار صنعت نفت را به دوش کشیدهاند در تاریخ نفت چیست، پرسش بیهودهای به حساب میآید. در تاریخ نفت این شاه و مصدق و فاطمی و زاهدیاند که تنها عاملانند و نه کارگران آبادان، بند معشور و گچساران. اینکه این کارگران که بودند و کار و زندگیشان بر چه سیاق بود و چه نقشی در تاریخ تجدد ایران داشتند، یکسره به حاشیه رفته است. به کتابهای قطوری که با عنوانهای تاریخ ایران منتشر شده، نگاه کنید؛ هیچ اشارهای به تلاش کارگران نفت برای قانونمند کردن کار و معیشت نمیبینید. قانونمند کردنی که در راستای متجدد کردن ایران بود. قانونمند کردن زمان کاری که از شناسههای تجدد است.
یکی دیگر از موضوعاتی که بر تاریخ نگاری نفت ما سایه انداخته، نقش بیگانگان و سیاستهای کشورهای غربی بوده است.
بله، ما تاریخ نفتمان را همیشه از منظر روابط بینالملل و سیاستهای استعماری دیدهایم. فرهنگ بیگانه گریز و بیگانه ستیزمان که حاصل حضور دیر پای استعمار در میهنمان بوده، سبب شده تا جز دست بیگانه، عاملیتی دیگر را در تاریخمان نبینیم. به نحو غریبی دچار فراموشی گزینشی شدهایم. آنچه از تاریخ نفت میدانیم، وابستگی است و استعمار.تنها گرتهای که از نفت در حافظه تاریخی ما بر جای مانده، همین حکایت تکراری تاراج آن بوده و دست بلند استعمار بر سر آن. همواره استعمار و وابستگی پیش رویمان بوده و هیچگاه نتوانستهایم فرای استعمار به نفت چون پدیده اجتماعی بنگریم. پدیدهای که با خود روابط تازه اجتماعی را داشته است. روابط اجتماعی برخاسته از زایش و توانمندی گروهها و طبقات اجتماعی نو که طرحی تازه از تقابل و تعامل دولت و جامعه را پیش کشیدهاند.
صنعت نفت ما صنعتی عریض و طویل و بسیار مهم. به اختصار بفرمایید ارزیابی شما از تاریخنگاری نفت ما چگونه است؟
از پژوهش توصیفی، دقیق و ماندگار استاد محمدعلی موحد که بگذریم، پژوهشی که با خواب آشفته نفت، روایتی از ملی شدن نفت، آغاز میشود و در مجلدات بعدی، تاریخ پس و پیش آن را نیز به دیده میگیرد، متاسفانه گامهایی که در سالهایی اخیر از سوی متولیان دولتی نفت – که کلیدداران مخازن اسناد تاریخی این صنعتاند – با حق انحصاری دسترسی به آن، برای ارائه روایتی نو از تاریخ نفت، عمدتاً جز انتشار روزشمارهای رنگارنگ فراتر نرفته است. خب در پژوهش من که به چاپ رسیده، دغدغه من به عنوان یک مورخ اجتماعی، صدا بخشیدن به کسانی بود که صدایشان در تاریخ ثبت نشده یا به ندرت ثبت شده است؛ بیصدایان تاریخ. خبرگان و نخبگان تاریخ خود را دارند که البته مهم است. هم تاریخ سیاسی و هم تاریخ اندیشه. از آن نحله تاریخنگاری بسیار هم بهره بردهام، ازجمله از نخستین کار که کتاب مصطفی فاتح باشد تا آخرین کار، پژوهش استاد محمدعلی موحد، اما کار من پرداختن به آن تاریخی است که نگاهش عمدتاً از پایین است و نه از بالا.
بسیاری از پژوهشگران و منتقدان عمدتاً بر جنبه تاریک نفت تاکید میکنند و میگویند نفت به عنوان یک رانت بزرگ دراختیار دولت در ایران باعث شد که دولتهایی مطلقه و غیرپاسخگو در ایران شکل بگیرد، نظر شما در این باره چیست؟
۵۰ سال پیش دکتر حسین مهدوی در پژوهش ماندگاری در زمینه اقتصاد سیاسی ایران مفهومی را مطرح کرد به نام «دولت رانتی.» به داوری حسین مهدوی نفت منبع درآمد مالی است و نظامهایی حکمرانی که بخش عمده درآمد دولتشان از منابع خارجی یا صادرات منابع طبیعی چون نفت تامین میشود، و نه از راه مالیات، دولت را به نهادی مستقل از جامعه تبدیل میکند که برای تامین هزینههای خود نیازی به عاملیت اقتصادی و سیاسی از سوی مردم ندارد. این استقلال مالی، ارتباط دولت با جامعه را کاهش میدهد، دولت را پاسخگو در برابر مردم نمیکند و به ناچار مانع شکلگیری روابط دموکراتیک میشود. تمرکز قدرت، فساد و ناکارآمدی و تضعیف جامعه مدنی از پی آمدهای این اقتصاد رانتی است. براساس این خوانش، نفت قلمروی به کناری مانده از اقتصاد ملی یک کشور است بیهیچ پیوندی با بخشهای دیگر اقتصاد. حاکمان کشور درآمد حاصل ازفروش نفت را خرج استمرار اقتدارگرایی خود میکنند، بیهیچ رغبت و توجهی به توسعه اقتصادی. در این راستا، رانت نفت میان حامیان حکومت توزیع میشود تا با تضمین وفاداری این حامیان، استبداد بتواند پایدار بماند. اگر هم نگرانی از بود و باش مردمان در کار باشد، تکیه بر آرام نگاه داشتن مردمان است، در افقی کوچکتر. توجه به واردات کالاهای مورد نیاز مردمان ونه افق دوردستتر برای صنعتی کردن و توسعه پایدار کشور.
البته این دولت رانتی توسط بسیاری از پژوهشگران مورد انتقاد هم واقع شده است. ارزیابیتان از این نقدها چیست؟
عمر نقد دولت رانتی نیز به درازای طول عمرخود مفهوم دولت رانتی است. نقدی که نظریه دولت رانتی را برخاسته از درکی ذاتباورانه (essentialist) از رابطه پیچیده میان درآمدهای نفتی و توسعه نایافتگی میداند که قادر به فهم عوامل گونهگون دیگری چون ساختارهای تاریخی، فرهنگی و نهادی را در شکل دادن به اقتدارگرایی در حکمرانی نیست. بلای نفت، آنگونه که ناقدان نظریه رانتی میپندارند، پیش از آنکه پدیده اقتصادی باشد، پدیده سیاسی است. خوانش من از جایگاه نفت در توسعهیافتگی یا توسعه نایافتگی، به ناقدان نظریه دولت رانتی نزدیکتر است. ناقدانی چون من عمدتاً تکیهشان توجه به نبود رابطه مستند اجتماعی میان دولت و ملت است و نقش جامعه مدنی برای رسیدن به این قرارداد، با نفت یا بدون نفت. این یعنی تلاش مستمر جامعه مدنی برای پاسخگو کردن دولت. همین تاریخ معاصر میهنمان شاهد این ادعا است که در شکوفایی چشمگیر تکیه دولت به درآمد نفت در دو دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، تلاش برای گسترش توسعه اقتصادی پایدار از سوی دولت جاری بود و در حوزههایی به گل هم نشست و از سوی دیگر هماهنگی میان توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی اگر چه نه به گونهای پیگیر، اما همچنان گفتمان برجسته ناقدان رفتارنظام پادشاهی بود. سرشکن کردن همه معضلات جامعه به درآمد حاصل از فروش منابع طبیعی از سوی دولت، گونهای محتومیت تاریخ را در زرورق تحلیل جامعه شناختی پیش میکشد که گویا این بخت ما است که در جغرافیایی زندگی کنیم که گریزی چون باشندگی در بستر «کوتاهمدتی» ندارد. نگاهی به تاریخ دستکم ۱۵۰ ساله ایران از نهضت مشروطیت به این سو همه گواه این است که برای نشاندن حکومت قانون بر سریر قدرت، افتانوخیزان رفتهایم، اما به قبول «محتومیت تاریخی» تن ندادهایم. پویایی جامعه ایران با درآمد نفتش به مراتب از دولتهای منطقه، و بیرون منطقه، که دولت رانتی نیز نیستند، بیشتر است.
بعضی میگویند نفت خوب است، اما ملی کردن آن توسط مصدق و طرفدارانش کار اشتباهی بود، زیرا اختیار آن را به دست دولت میداد. نظر شما در این مورد چیست؟
ملی کردن نفت ایران، کاری شتابزده و سیاستزده بود. از پی اشغال ایران در جنگ دوم جهانی دو همسایه شمال و جنوب، بریتانیا و روسیه- شوروی به شکل عریان با سپاهیانشان بر سر سفره منفعت ملیمان نشستند. موازنه ویرانگری که بین دو دولت اشغالگر در طول جنگ در ایران شکل گرفت، با پایان جنگ و بحران آذربایجان و بیرون راندن همسایه شمالی، توجه دولتمردان ایران را به سوی همسایه جنوبی جلب کرد. اگر دست رد بر سینه کسب امتیاز نفت شمال زدهایم، باید همین دست رد را باید بر سینه صاحب امتیاز نفت جنوب میزدیم. اما حکایت نفت شمال و جنوب یکی نبود. همسایه شمال از راه رسیده بود و امتیاز میخواست، در جنوب اما حضور استعماری در نفت پیشینه نزدیک به ۵۰ ساله داشت. حضور استعماری که با هزار و یک پیوند، جایگاه نفت ایران را از محل به منطقه و از منطقه به جهان پیوسته بود. نمیشد محلی اندیشید و افق جهانی را ندید. سیاستزدگان بر طبل ناسیونالیسم بومی- قلمرویی میکوبیدند، که این پسند مردمان و خورند حال و هوای ضد استعماری پس از جنگ زمانه بود، اما غافل از زایش جهانی بودند که با پایان جنگ دوم جهانی به میان آمده بود: جهان جنگ سرد. پژوهشگری که مقابله غرب با ملی شدن صنعت نفت ایران را تنها از منظر امتیاز نفت ببیند، چشم بر جنگ سرد بسته است. جنگی که آن زمان سالهای آغازیناش رامی گذراند، و با آنتیکمونیسم پیگیر ایالات متحده امریکا در برابر شوروی به غالب ریخته شده بود. مصدق و یاران رادیکالش که مفتون حال و هوای ضد استعماری پس از جنگ در جهان بودند، تلاش میکردند تا سالاری قافله رهروان جهانی ضداستعمار را از دست ندهند. تلاشی که نتوانست همزمان در پی یافتن راههایی باشد تا مانع اتحاد میان غارتگران دیرپای نفت از یکسو و از ره رسیدگان ضدکمونیسم در جهان جنگ سرد، از دیگر سو شود. یک کلام، میشد راهی دیگری رفت و مانع کودتا شد.
نفت در شکلگیری انقلاب ۵۷ چه نقشی داشت؟
درباره نقش کارگران نفت در انقلاب ۱۳۵۷ گزافهگوییها بسیار است. فصل آخر کتابم را به بازخوانی و تحلیل نقش کارگران نفت در انقلاب اختصاص دادهام. کارگران نفت، همچون کارگران دیگر واحدهای صنعتی بزرگ، در ایران ۱۳۵۷- ۱۳۵۶، خیلی دیر به خیابان آمدند و در صف انقلابیان قرار گرفتند. آن روایتی که کارگران نفت را پرچمدار خواست دگرگونی سیاسی در ایران ۱۳۵۶ میداند که سرانجام با رهبریشان به بهمن ۱۳۵۷ رسیدیم، یکسره باطل است. در کتابم از بیمیلی کارگران نفت برای پیوستن به صفوف انقلابیان تا چند ماهی مانده به بهمن ۱۳۵۷، روایتهای مستند آوردهام. اما آنگاه که سرانجام این کارگران به میدان آمدند، کارشان سرنوشتساز شد.
امروز چطور است؟ آیا فکر میکنید نفت هنوز هم همان نقش و تاثیر پیشین را در زندگی مردم ایران ایفا میکند؟
نفت امروز گرچه جایگاه قرن بیستمش را از دست داده، اما برای بخشی از اقتصاد جهان همچنان بیبدیل باقی مانده است. جایگاه کارگران نفت در کنشگری اجتماعی نیز چون گذشته نیست. در نظام حکمرانی پادشاهی کارگران نفت با داشتن قراردادهای رسمی کار و امتیازهای چشمگیر در قیاس با کارگران دیگر بخشها، هیچگاه پرچم مبارزه برای بهبود شرایط کار و زندگی را حتی در بحرانیترین سالها به زمین نگذاشتند. امروزه نشانی از قراردادهای دائم کمتر در میان است و اگر نشانی هم در میان باشد، نصیب نورچشمیهای سهمیهای است. ترس از اخراج، بختکی است که بر سر کارگران نفت سنگینی میکند. بسیاری از کارگران نفت را میتوان به تناوب در صف کارگران بیکار یا ناپایدارکار دید. از این رو به داوری من نقش کارگران را دیگر تنها محدود به خواستهای صنفی نمیتوان دید. افزون بر این، آنچه در گذشته شاهدیم، کم اعتنایی به تجربه بلند قلمروی کار و زندگی کسانی است که رنج کار در این صنعت را دارند. از آبادان و به ویژه مسجدسلیمان میگذرم که چگونه به حاشیه رانده شدند. همه گناهان را هم به پای جنگ نباید نوشت. اگر آن یکی با معضل همچنان پایدار محیطزیست روبهروست و دیگری با ته کشیدن نفت، به شکل شهر ارواح درآمده، همه اینها حاصل جنگ نیست. از تجربه پیش از جنگ این دو شهر نیز مدیران نیاموختند. تجربه عسلویه و مقایسه آن با ایجاد، گسترش و سپس به حاشیهراندگی شهرهایی چون آبادان و مسجدسلیمان، مصداق این ادعا است که مدیران نفت کمتر از تجربههای پیشین برای ادغام جامعه محلی یا مهاجر در قلمرو صنعت نو آموختهاند. مدیران نفتیای که پشت درهای بسته و در فرآیندی غیرشفاف و بدون مشارکت کسانی که تجربه بیواسطه کاری و زندگی در این صنعت دارند، سرنوشت نفت را رقم زدند و همچنان میزنند. متاسفانه تا زمانیکه نفت تنها به عنوان منبع درآمد درنظر گرفته شود بدون پیوستگیهای اجتماعی، تنها باید شاهد کاهش جایگاهش در زندگی اجتماعی باشیم و با نگرانی چشم به زمان رسیدن به آخرین قطرهاش بدوزیم.
اهمیت غلامحسین ساعدی در گفتوگو با جواد مجابی، مولف یکی از شناختنامههای نویسنده فقید
«چخوفِ ایران» راوی دردمندان بود
ملی کردن نفت ایران، کاری شتابزده و سیاستزده بود.
گفتوگو با محمدمهدی اردبیلی
تجدد رمانتیک و علوم شاهی در گفتوگو با رضا نجفزاده، پژوهشگر علوم سیاسی