img
img
img
img
img

به خانه برگشتند و دیدند اثاثشان سر جایش است ولی دیگری از آن استفاده می‌کند

ندا ولی‌پور

گفت‌وگو با نرگس قندیل‌زاده

ایسنا:

فکرش را بکنید، مردمی مجبور شدند زندگی خود را رها کنند، بعد از چندی به خانه‌هایشان برمی‌گشتند تا ببینند چه خبر است، می‌دیدند اثاثیه منزلشان سر جایشان است اما دیگری‌ از آن‌ها استفاده می‌کند.

نرگس قندیل‌زاده، مترجم کتاب «دروازه خورشید»، برگزیده ششمن دوره جایزه ابوالحسن نجفی، درباره این کتاب به ایسنا گفت: غسان کنفانی، نویسنده فلسطینی، در کتاب «عائد إلی حیفا» حکایت‌ مردم فلسطین را بازگو می‌کند که مجبور شدند زندگی خود را رها کنند، بعد به خانه‌هایشان برمی‌گشتند تا ببینند چه خبر است، چه کسی جای آن‌ها آمده، بعد می‌دیدند اثاثیه منزلشان سر جایشان است و دیگری‌ای چه اسراییلی و چه فلسطینی از آن‌ها استفاده می‌کند. نکته اصلی «عائد الی حیفا» این است که وقتی دو شخصیت اصلی رمان برمی‌گردند، متوجه می‌شوند فرزندشان را که در سال ۱۹۶۷ هنگام فرار جا گذاشته بودند، سرباز ارتش اسراییل شده که این موضوع خیلی تکان‌دهنده است.

 او در ادامه بیان کرد: این ایده که مردم برگردند به خانه‌های تصاحب‌شده خودشان و خانه و اثاث خانه را در اختیار دیگری ببینند، بخش کوچکی از مضامین غنی «دروازه خورشید» را تشکیل می‌دهد. تعداد بسیار زیادی راوی حکایت‌شان را نقل می‌کنند که به خانه برگشتم و با چه شرایطی مواجه شدم، هرکدام چطور برخورد کردند، یا این‌که نه از تاک نشان بود و نه از تاک‌نشان. این حکایت‌ها صفحات بسیار زیادی از رمان را تشکیل می‌دهد. البته همۀ این‌ها را یک راوی بیان می‌کند که پیش بردن یکی از دو خط اصلی رمان را برعهده دارد؛ دکتر خلیل که خود پیشینه خیلی خواندنی‌ و تأثر برانگیزی دارد و گرفتار عشق پیچیده‌ای است، الان [درحال روایت حکایت‌ها] هم در وضعیت پیچیده‌ای به سر می‌برد.

 او ادامه داد: دکترخلیل در خطاب به یونس [دیگر شخصیت اصلی رمان] حرف می‌زند؛ یونس یک رزمنده فلسطینی است که در اغماست. زندگی و پیشنیه‌ و حال حاضر او هم که در اغماست، پیچیدگی‌های بسیاری دارد،  داستان‌های بسیاری حول محور یونس و عشق ابدی‌اش به همسرش می‌چرخد و البته شینطت‌هایش به رغم این عشق باشکوه! 

قندیل‌زاده طیف گسترده‌ روایت‌ها از ابتدا تا انتها را از جذابیت‌های رمان دانسته و گفت: هم سرنوشت خود یونس که به سرنوشت فلسطین گره خورده و هم سرنوشت خلیل که خیلی از روایت‌ها را به چشم دیده یا از دیگران شنیده است و حالا دارد آن‌ها را بازگو می‌کند، جالب است. فکر کنید روایت‌های شفاهی که دهان به دهان به او رسیده و بازگو می‌کند، چقدر با واقعیت‌ها فاصله دارد یا ندارد. این تاریخ شفاهی بسیار جذاب است. حتی جاهایی خود خلیل می‌گوید من می‌خواهم این روایت را تغییر دهم و اگر چنین پایانی داشته باشد، بهتر است. عدم قطعیت در زندگی‌ها و روایت‌ها در این کتاب نظیر همین چیزی است که در زندگی واقعی می‌بینیم. معمولاً همه ما وقتی داستان‌هایی از گذشته‌مان تعریف می‌کنیم تردیدهایی داریم که فلان اتفاق در فلان زمان رخ داده یا نه و علت اصلی آن اتفاق چه بود. در این موارد یا اعتراف می‌کنیم که مطمئن نیستیم یا خودمان حفره‌های خاطرات را پر می‌کنیم تا روایت را کامل و مخاطب را قانع کنیم.

 او  تأکید کرد: این قطعیت نداشتن و تأکید بر این که هیچ‌چیز قطعی نیست برایم جذاب بود. آنچه در مقدمه کتاب اشاره نکردم تشکیک در اصل وجود غاری به نام «دروازه خورشید» در سخن اُم حسن، یکی از راویان مهم کتاب، است. همه چیز در موجی از نسیان و خواب و خیال و توهم و آرزو و مصلحت و کینه و افسانه و فانتزی و فراموشی و خطای دید و هزار اختلال دیگر قرار دارد و کسی نمی‌تواند بر صحت و دقت کامل هیچ روایتی قسم بخورد ولی واقعیتی در خارج وجود دارد، آن هم هجوم شبه نظامیان صهیونیست به مناطق فلسطینی‌نشین پیش از استقرار دولت صهیونیستی است. آن‌ها با ویران کردن روستاها، قتل و غارت و جنایت و تجاوز دولت خود را برپا کردند و ادامه دادند.

 این مترجم افزود: این واقعیت بیرونی وجود دارد و آدم‌های عادی آن را نقل می‌کنند و طبیعی است از زندگی واقعی آدم‌های عادی حماسه بسازند. آدم‌های معمولی را که اهل ترسیدن، دروغ‌گویی و فریب هم هستند، به قهرمان تبدیل کنند. این اعتراف به فراموش‌کاری‌ها، معمولی بودن آدم‌ها و خاکستری بودن شخصیت‌ها باعث می‌شود روایت‌ها کاملا باورپذیر باشند. این ویژگی‌ها بود که کتاب را برای من جذاب کرد.

قندیل‌زاده با توجه به این‌که چند روز قبل از برنده شدندش، ترجمه حمیدرضا مهاجرانی از این کتاب هم به‌عنوان نامزد چهملین دوره جایزه کتاب سال معرفی شده بود، اظهار کرد: خبر نداشتم که ترجمه آقای مهاجرانی نامزد کتاب سال شده است. به نظرم خود کتاب «باب الشمس» یا «دروازه خورشید»، کتاب مهمی است.

او درباره این‌که برخی از مترجمان برای ترجمه کتاب به لیست‌های پرفروش نظر دارند که لزوما چیز بدی هم نیست، گفت: این‌که کتاب پرفروش بوده یا نه، برایم خیلی مهم نبود. البته کتاب‌هایی که انتخاب کرده‌ام لزوما بین پرفروش‌ها و عامه‌پسندها نبودند و شاید هم باشند.  انتخاب «باب الشمس» به لحاظ محتوا بود.

نرگس قندیل‌زاده می‌گوید: خاطرات بد تاریخی، اجتماعی و سیاسی از گذشته تا امروز و ترجمه‌های نامطلوب از متن عربی که نتوانستند امانت را به سلامت به دست صاحبش برسانند و همچنین آموزش نامطلوب زبان عربی، از دلایل ناآشنایی با ادبیات معاصر «عرب» است.

 قندیل زاده درباره دلیل بیگانگی مخاطبان فارسی‌زبان با ادبیات معاصر کشورهای عربی، توضیح داد: معمولا هموطنان ما چندان اشتیاقی به ادبیات عربی ندارند و به رغم گستردگی جهان عرب با کتاب‌های ترجمه شده از زبان عربی و فضای فکری و فرهنگی جهان عرب ناآشنا هستند. جهان عرب شامل بیست و چند کشور با مساحت یک قاره است که تنوع فرهنگی بسیار زیادی دارد، از کشورهای حاشیه خلیج فارس تا حوزه شامات و شمال آفریقا، هرکدام به لحاظ سابقه استعماری و غیر استعماری، در کنار فرهنگ عربی و اسلامی، آمیزه‌ای از فرهنگ بومی خود و فرهنگ و اندیشه غربی را هم دارند.

 او با تأکید بر غنای فرهنگی جهان عرب و بی‌خبری ما از ادیبان و اندیشمندان عرب، دلیل این موضوع را این‌گونه توضح داد: خاطرات تاریخی، اجتماعی و سیاسی دور و نزدیکی که ما با برچسب عرب  و عربی داریم، این حال ناخوشایند کنونی را رقم زده است. منظورم دوران درازی از زمان ورود عرب‌ها به ایران تا شرایط امروز است. معمولا کسانی به ادبیات عربی رو می‌آورند که اهل فن و اهل فضل هستند و هدفشان ارتباط برقرار کردن با متون ادبی قدیم خودمان و متون دینی‌ است. البته ادبیات معاصر عربی هم چنان نیست که از اقبال بی‌بهره باشد، ولی نه چندان که شایستۀ آن است.

قندیل‌زاده افزود: نسل امروز و دیروز، یعنی همین دانش‌آموزان و دانشجویان امروز و پدر و مادرهایشان به خاطر نوع آموزشی که داشتند ادبیات عربی را دوست نمی‌دارند. زبان عربی به اجبار و با روش‌های نامطلوب به آن‌ها آموزش داده شده، فقط ذهب ذهبا را یاد بگیرید تا  به کنکور برسید. از طرف دیگر هموطنان ما طعم متن استوار ترجمه شده از عربی را نچشیده‌اند، متنی که هم خود استوار و شایان خواندن باشد و هم ترجمه‌اش. گاه ترجمه‌هایی که وجود دارد، چندان خوب نیستند و چه بسا اصلا معلوم نباشد صاحب متن اصلی چه گفته است.

او با بیان این‌که تعداد مترجمان که از زبان عربی ترجمه می‌کنند دارد زیاد می‌شود اما تعداد ترجمه‌های نامطلوب هم زیاد است، ادامه داد: جوانی را دیدم که کتابی از نجیب محفوظ را خوانده بود و می‌گفت معلوم نیست این نویسنده چه می‌گوید، برنده جایزه نوبل هم شده است. این مخاطبِ علاقه‌مند به ادبیات زبان عربی نمی‌داند و نمی‌تواند با مراجعه به متن اصلی اندیشه و احساس و هنرِ بیان این‌ها در آن را دریابد.

به گفته قندیل‌زاده، خاطرات بد تاریخی، اجتماعی و سیاسی از گذشته تا امروز و ترجمه‌های نامطلوب از متن عربی که نتوانستند امانت را به سلامت به دست صاحبش برسانند، از دلایل ناآشنایی با ادبیات معاصر عرب است.

 او همچنین درباره ترجمه‌هایی از ادبیات عربی که از زبان دوم انجام می‌شود، با بیان این‌که تعداد این ترجمه‌ها کم است، گفت: در سفر هر اثر ادبی از زبان مبدأ تا زبان مقصد، طبیعی است که چیزهایی، زیبایی‌هایی، تأثیرهایی از دست برود، زیرا نویسنده و شاعر در فضای فکری و فرهنگی دیگری اثر خود را آفریده و بسیاری از اصطلاحات و اشارات در همان چارچوب فکری و فرهنگی معنای خود را افاده می‌کنند یا نویسنده متن مبدأ از برخی صنایع ادبی استفاده کرده که اصلاً قابل انتقال به زبان دیگر نیستند. مترجم اینجا باید از فنی از فنون ترجمه به نام «جبران» استفاده کند و با به کارگیری ابزارهای زبانی زبان مقصد، آن تأثیرِ ازدست‌رفته را به ترجمه بازگرداند. حالا اگر قرار باشد مترجمی بیاید و همین اثر را از متن ترجمه‌شده زبان دوم به زبان خود ترجمه کند ریزشِ مفاهیم و تأثیرات دوبرابر می‌شود.

او در همین زمینه اضافه کرد: برخی از مترجمان ما به اندازه کافی امانت‌دار و دقیق نیستند و وقتی به ترجمه از ترجمه هم روی می‌آورند حاصل کار پدیده بسیار نامطلوبی می‌شود. البته ما کتاب «اندیشه عرب در عصر لیبرالیسم» را هم داریم که آلبرت حورانی به انگلیسی نوشت و مترجم از ترجمه عربی ترجمه کرد، ولی هم ترجمه عربی کار دقیقی بود و هم ترجمه فارسی را کسی که هم با موضوع کتاب آشنا بود و هم بر زبان انگلیسی تسلط داشت با زبان اصلی مقابله کرد. من این ترجمه فارسی را با ترجمه عربی مطابقت دادم و دیدم کار بسیار خوبی درآمده است. یعنی در ترجمه از ترجمه هم اگر چنین دقت و وسواسی در کار باشد، محصول نهایی قابل اعتماد است و می‌توان به مترجم دست‌مریزاد گفت.

   قندیل‌زاده درباره وسواس داشتن در ترجمه هم گفت: وسواس یک وجه مثبت دارد و یک وجه منفی؛ معمولا از آن به عنوان بیماری یاد می‌کنند  که من این بیماری را دارم. وجه منفی‌ وسواس این است که تعداد ترجمه‌های آدم وسواسی بسیار کم می‌شود. مسلم است که وقتی تعداد ترجمه‌ها زیاد باشد، مردم با تعداد بیشتری از ادیبان و اندیشمندان غیرایرانی آشنا می‌شوند و این پدیده مبارکی است. ولی وجه مثبت وسواس این است که کار را دقیق انجام می‌دهید و ظرایف کار را لحاظ می‌کنید و محصول فعالیت‌تان کم‌غلط خواهد بود.

 او در ادامه گفت: اگر نتیجه انتخاب برگزیده جایزه ابوالحسن نجفی از ادبیات عرب باعث روی آوردن مخاطبان به ترجمه‌های عربی باشد، اتفاق مبارکی است و در آن صورت وقتی که برای کتاب گذاشتم ارزشش را داشته است. این کتاب ۴ سال دست من بود؛ طبعا کتاب را یک بار خواندم. بار دوم شروع به ترجمه کردم. دفعه سوم به مقابله با متن پرداختم و دیدم جاهایی اشتباهات فاحش و آبروبری داشتم و آن‌ها را برطرف کردم. دفعه چهارم در جایگاه منتقد و مخاطب جدی ادبی فارغ از متن اصلی، کتاب را خواندم تا مشکلات، چالش‌ها و دست‌اندازهایی را که در متن فارسی ایجاد کرده بودم، متوجه شوم و برطرف کنم. بارها و بارها ترجمه را خواندم و به دوستانم هم دادم که آن‌ها هم بخوانند.

 او سپس توضیح داد: البته باید بگویم در ترجمه اولیه، محقق هم بودم. این کتاب اشارات تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بسیاری داشت که سعی کردم، گره‌های همه را باز کنم و در پانوشت برای خواننده  توضیح بدهم. اگر نویسنده گفته «عاقد آمد و فاتحه خوانده شد.» خواننده می‌گوید فاتحه را در مجلس ترحیم برای متوفی می‌خوانند. من توضیح دادم این یک مسئله فرهنگی است و در برخی از کشورهای عربی در خطبه عقد سوره فاتحه را می‌خوانند. گاه مجبور می‌شدم دوست عربی پیدا کنم که گفت‌وگوهای عامیانه را برایم به زبان عربی فصیح توضیح بدهد. ارجاعات سیاسی را با تحقیق و تفحص بسیار و پیگیری سرنخ‌ها به دست می‌آوردم. این وسواس باعث می‌شود، خروجی شما اشتباهات زیاد در درک مفهوم متن اصلی و دست‌اندازهای فراوان در ترجمه فارسی نداشته باشد. هر مترجم سطحی از وسواس یا بهتر است بگوییم دقت را باید در ترجمه داشته باشد. این سطح از دقت احترام به شعور خواننده است.

كلیدواژه‌های مطلب: /
تازه‌ترين مطالب اين بخش
  شرح «قصه» حافظ

کتاب با تمرکز بر مفهوم «آغاز» در بیتی از حافظ، تعریفی از «زمان» و «قصه» را از منظری حافظانه جست‌وجو می‌کند.

  تجزیه‌طلبان، در جست‌وجوی کتابی هم‌ارز شاهنامه

این کتاب حتی میان فعالان فرقه‌ی دموکرات و نیز برای نخستین «هویت‌طلبان» نیز ناآشناست.

  جراحی دردناک

تقسیم هند در گفت‌وگو با سعید کلاتی

  چرا ایرانی‌ها به هم اعتماد ندارند؟

در جامعه ما اصل و اساس مفروضات در روابط فردی بی‌اعتمادی است.

  رضاشاه میوه‌چین مشروطه

گفت‌وگو با فرهنگ رجایی