img
img
img
img
img
عبدالجبار کاکایی

شاعرقاپی همسایگان

فرشاد شیرزادی

همشهری: شعر در ایران یکی از کالاهای فرهنگی و ادبی باارزش است که آفرینندگان آن یعنی شاعران را در زمره مشاهیر و بزرگان قرار می‌دهد؛ شاعرانی که از بطن روزگار و زمانه و روح و جان آدمی سروده‌اند و کلامشان از دل قرن‌ها سفر کرده و مسیر خود را ادامه می‌دهد. امروز، روز شعر و ادب فارسی است؛ به‌همین مناسبت با عبدالجبار کاکایی، شاعر و ترانه‌سرا گفت‌وگو کرده‌ایم. او می‌گوید: «کشورهای منطقه در حال تصاحب مفاخر ادبی ما هستند.»

کشورهای منطقه و همسایه‌هایمان از جمله تاجیکستان، ترکیه و حتی آذربایجان در سال‌های اخیر سعی کرده‌اند مشاهیر ما و آثارشان را به نام خودشان ثبت کنند. با توجه به اینکه شما در بسیاری از سفرهایتان، به کشورهای مختلف منطقه رفته‌اید و به‌عنوان نماینده ادبیات ایران در محافل رسمی آنها حضور داشته‌اید، برای حل این مشکل چه کاری می‌توان انجام داد؟
مشخصاً ۲ کشور آذربایجان و ترکیه در این زمینه فعالیت می‌کنند که روی صنعت توریسم‌شان حساب باز کرده‌اند و قصد دارند مفاخر و بزرگان ما را به نام خودشان ثبت کنند. به گمانم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید سرمایه مالی بیشتری برای بزرگداشت این مفاخر صرف کند. در قیاس کارهایی که آنها برای نظامی و مولانا انجام می‌دهند، برای بزرگان کشورمان که تردیدی در اصالت آنها نیست ازجمله حافظ، سعدی و فردوسی، کار مهمی انجام نداده‌ایم. منظورم سرمایه‌گذاری‌ای است که پاسخگوی این نیاز باشد. در این بین به برخی از مفاخر حتی بی‌مهری هم می‌شود.
می‌توانید مشخصاً مثال بزنید؟
مانند مولانا که به او کم‌لطفی کرده‌ایم. در ترکیه فقط به‌عنوان یک عارف چپ‌خوان به او می‌نگرند و مکان مومنانه‌ای به نام قونیه دارد بدون اینکه راجع‌به اندیشه‌هایش دچار تضارب آرا شوند و کار به انبردست بکشد که مثنوی معنوی را جابه‌جا کنند. خوشبختانه مولانا این شانس را آورده که در آن غریبستان توجه همه جوامع را به‌خود جلب کند. بدون اینکه ما از او حمایتی کنیم یا نه، یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های ادبی جهان اسلام  و حتی در اروپا و آمریکا هم شناخته شده است. ما چگونه می‌توانستیم مولانا را بدین گونه به جهانیان بشناسانیم که غربی‌ها درباره‌اش پژوهش کنند. در حال حاضر حتی در کشور ترکیه هم ترجمه اشعار مولانا مورد توجه خانواده‌ها و محیط‌های علمی است. می‌خواهم بگویم که حفظ و حراست از این مفاخر، سرمایه می‌خواهد و علاوه بر سرمایه، اندیشه و ایده‌ای نیز می‌طلبد. نسبت به آرای مولانا، شخصیت بزرگ اهل عرفان و تصوف هنوز مخالفت‌هایی در داخل داریم. خوب به‌خاطر دارم که دوره‌ای در برنامه تلویزیونی قطعاتی از مثنوی را در صبح‌های‌ماه رمضان می‌خواندم. تذکری به تلویزیون آمد که ایشان (یعنی من) ترویج صوفی‌گری می‌کند. مولانا اگر امروز زنده بود با حجم مواجهه‌هایی که به ظاهر از نهادهای علمی روبه‌رو می‌شد، چه کار باید می‌کرد؟
در مورد شاعران برجسته دیگرمان چطور عمل شده؛ آیا توانسته‌ایم آنطور که باید آنها را به نسل جدید معرفی کنیم و در انتقال‌آثارشان موفق باشیم؟
تصور می‌کنم که غیر از ۴ شاعر معروف‌مان یعنی فردوسی، حافظ، سعدی و مولانا اگر پنجمین شخص را بخواهیم نام ببریم، کسی جز نظامی نیست. نظامی قدرت داستان‌پردازی فوق‌العاده‌ای دارد و تعهدی که به آهنگ و موسیقی کلام دارد، بی‌بدیل است. در آثار نظامی گاه قصه را رها می‌کنیم و نظامی ذهن را مجذوب واژه‌ها می‌کند و آدمی را متحیر باقی می‌گذارد. در پاسخ به پرسش نخست شما باید عنوان کرد که در ابتدای امر باید زمینه پذیرش وجود شخصیت آنها را در کشور فراهم کنیم؛ به‌طوری‌که دیگران نتوانند آرایشان را کنار بگذارند. باید در دفاع از این ۵ شاعر بزرگ، مراسم تشکیل داد، همایش و نمایش برگزار کرد تا توجه به آنها بیش از پیش احساس شود. به تعبیر فخرالدین عراقی در زمان فوت مولانا در قونیه گفت که خداوندگار قونیه غریب آمد و غریب رفت! هنوز آن حزن غریبانه مولانا وقتی که هر ایرانی به قونیه سر می‌زند، سراغ هر ایرانی می‌آید. این احساس با جمله عراقی بارها در ذهنم تکرار می‌شد و می‌شود. با این بیت خود مولانا که می‌گوید: «چون از اینجا نیستم اینجا غریبم من غریب/ چون در اینجا بی‌قرارم آخر از جاییستم».
۲۷ شهریورماه روز ملی شعر و ادب است. در خارج از مرزهای ایران برای تقویت هویت فرهنگی‌مان چه کار می‌توانیم بکنیم؟
سفری به شبه‌قاره هند داشتم و در دانشگاه جواهر لعل نهرو حضور به‌هم رساندم. من به همراه خانواده‌ام به بمبئی رفتم. آنجا به‌واسطه دوستی به یک انجمن ادبی سر زدیم. آن‌ها به محض اینکه مطلع شدند که یک ایرانی به آنجا آمده، کسانی را که با ادبیات ایران آشنایی داشتند، دعوت کردند. برایم بلیت قطار گرفتند و به دهلی رفتم و در دانشگاه سخنرانی‌ای راجع به شعر فارسی کردم. آن‌ها با کمال بهت و حیرت می‌گفتند که ما ادبیات ایران را تا زمان صادق هدایت می‌شناسیم. پس از او شاعر و نویسنده‌ای هست؟ حتی یکی می‌گفت صادق هدایت زنده است؟! صمد بهرنگی و شاملو زنده‌اند؟! وقتی نام شعرای معاصرمان را گفتم، آن‌ها نمی‌شناختند. به آنها می‌گفتم که ما شاعرانی مانند شمس لنگرودی، قیصر امین‌پور، حسن حسینی، علی معلم و… داریم. آن‌ها درخواست کردند از شعرهای آنها برایشان بخوانم. وقتی شعر آنها را برایشان می‌خواندم، جذب می‌شدند و عنوان می‌کردند که چقدر قشنگ است و چرا این شاعران را به ما معرفی نمی‌کنید؟
ژاپن کشوری است که قدمت ادبیاتش به‌مراتب کمتر از ماست اما دولت ژاپن برای معرفی شاعران و نویسندگانش بودجه‌ای درنظر می‌گیرد. آن‌ها از همین طریق هاروکی موراکامی را معرفی کرده‌اند که هر سال به‌عنوان بخت نخست برنده نوبل ادبیات مطرح است. ما در این بین باید چه کار کنیم؟
وزیر جدید ارشاد چند روز پیش به‌درستی عنوان کردند که بودجه فرهنگ در کشور کمتر از یک درصد است. این در حالی است که کشور ایالات متحده آمریکا حدود ۲۶ درصد از بودجه‌اش را به فرهنگ اختصاص می‌دهد. این موضع به مدیریت فرهنگی و هزینه مدیریت مربوط می‌شود. در این بین باید مترجم تربیت کنیم. بعضی از دوستان ما به شکل انفرادی کارهایی می‌کنند. این کارها شخصی، محدود و معدود است و فراگیر نیست. در کشورهای عربی هم چنین وضعی حاکم است. برخی از شاعران ما برای فستیوال‌های ادبی شعر می‌فرستند و آثارشان هم ترجمه می‌شود. ما به‌عنوان کشوری که بین سنت و مدرنیته در تعارض است، جدای از حرف‌های سیاسی و اجتماعی‌مان، سخنانی برای جهان داریم که اتفاقاً جهانی است. همچنین حرف‌هایی درباره نگاه‌مان به طبیعت و انسان می‌تواند مورد توجه باشد. با وجود پشتوانه‌های عظیمی مانند مولانا، سعدی، حافظ، فردوسی و نظامی، باید اعتراف کرد که کم‌کاری داریم. فرانسوی‌ها پشتوانه نقاشی و اسپانیایی‌ها هنر تجسمی دارند. هویت ما شعر است و باید بتوانیم این گذشته پرشکوه را طوری منتقل کنیم تا همراه با ادبیات معاصر در جهان فعلی اثرگذار باشیم. این موضوع راه‌حلی جز معرفی ادبیات‌مان ندارد. ما در همه جای جهان رایزن فرهنگی داریم و دولت می‌تواند سرمایه‌گذاری کند تا ادبا، شاعران و نویسندگان‌مان را به جهانیان بشناسانیم.  
فضای مجازی در این بین چقدر به فرهنگ، ادب و شهر ما آسیب زده است؟
مدتی پیش در فرانسه بودم. دقت کردم و دیدم مردمشان اغلب همچنان روزنامه می‌خوانند. به یکی از دوستان اهل قلم فرانسوی گفتم شما کمتر با گوشی هوشمندتان سر و کار دارید. چرا؟ او پاسخ داد که ما برای استفاده از خدماتی مثل نظافت، کارهای عمرانی و… از گوشی استفاده می‌کنیم. ما غرق در گوشی هوشمندیم و لزومی هم نمی‌بینیم که به پشتوانه ادبی‌مان رجوع کنیم.

مکثچرا جوانان با شعر ارتباطی نمی‌گیرند؟
ما به مردمان‌مان توهم «ابرآگاهی» داده‌ایم. اغلب ایرانی‌ها فکر می‌کنند چون ما پشتوانه فرهنگی و تمدنی ۲۵۰۰ ساله داریم، بی‌نیاز از هرگونه آگاهی هستیم. این توهم ابرآگاهی امروز گریبان خودمان را گرفته است. باور کنید مردمانی از دیگر کشورهای اروپایی را یافته‌ام که بهره هوشی بسیار پایینی نسبت به ایرانی‌ها دارند اما چون خالی‌الذهن‌اند، راحت منطق زندگی امروز را می‌پذیرند و قواعدش را اجرا می‌کنند. در رابطه با وضعیت شعرهایی که از شاعران جوان ما منتشر می‌شود باید گفت، اغلب دفترهای شعری که از سوی آنها منتشر می‌شود با شمارگان ۴۰ یا ۵۰ نسخه منتشر می‌شود و پیش از آنکه حرف تازه‌ای داشته باشد به نوعی پرکردن کارنامه کاری و رزومه تبدیل شده است.

كلیدواژه‌های مطلب: /

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  برشت و سنت روشنگری سوسیالیستی

گفت‌وگو با محمود حدادی به مناسبت انتشار کتاب «آنتیگونه به روایت برتولت برشت»

  شاعرقاپی همسایگان

کشورهای همسایه به دنبال تصاحب شاعران ما هستند.

  شریعتی روشنفکر مطلوب آل‌احمد بود

چرا نویسنده‌ی متجددی مثل آل احمد، آن همه غرب‌گریز و غرب‌ستیز از آب درآمد؟

  نظریه‌پرداز عصر بحران‌ها

بن‌مایه‌های ایرانی در فلسفه سیاسی فارابی در گفت‌وگو با سید حمید روشان

  شاهنامه سروده‌ای است در ستایشِ زن

گفت‌وگو با میرجلال‌الدین کزازی