img
img
img
img
img
علی‌اصغر سیدآبادی

شکستن اسطوره

محسن  آزموده

اعتماد: بی‌تردید ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بحث‌برانگیزترین موضوع تاریخ معاصر ایران است. درباره آن تاکنون صدها کتاب و هزاران مقاله و گفتار و سند و مستند و فیلم و صوت و عکس و … منتشر شده، اما با گذشت هفتاد سال، همچنان درباره به ظاهر بدیهی‌ترین موضوعات آن نه فقط میان متخصصان و صاحب‌نظران که بین مردم عادی هم بحث‌های درازدامن و بی‌پایان در جریان است. بخشی از این مناقشه پایان‌ناپذیر به اصلی‌ترین شخصیت این رویداد یعنی محمد مصدق باز می‌گردد. سیاستمدار کهنه‌کار ایرانی که در سال‌های پایانی دهه ۱۳۲۰ و در جریان ماجرای ملی کردن صنعت نفت، حدود هفتاد سال سن داشت. هیچ کس به مخیله‌اش خطور نمی‌کرد که با آن پیکر لاغر و ظاهر رنجور بتواند این همه سر و صدا کند. جدال درباره ۲۸ مرداد و کارنامه مصدق تازه بعد از او آغاز شد و چنانکه اشاره شد تا به امروز ادامه دارد و شواهد و قرائن نشان می‌دهد که بعید است به این زودی‌ها خاتمه یابد و ایرانیان یا لااقل قاطبه آنها راجع به مصدق و میراث او به اجماعی نسبی برسند، چنانکه مثلا درباره بسیاری از شخصیت‌های تاریخی دیگر مثل کوروش بزرگ یا شاه عباس یا امیرکبیر یا قائم‌مقام فراهانی یا خواجه نظام‌الملک رسیده‌اند. اما چرا چنین است؟ چرا مصدق و کارنامه‌اش چنین مناقشه‌برانگیز است؟ تصویری که رسانه‌ها و کتاب‌ها و آثار هنری از این سیاستمدار ایرانی ارایه می‌کنند، تا چه اندازه با واقعیت او منطبق است؟ او که دو هزار سال پیش نمی‌زیست، پس چرا این همه عدم تطابق و ناسازگاری میان روایت‌ها از او موجود است؟ علی‌اصغر سیدآبادی، پژوهشگر و نویسنده در آخرین اثر خود با عنوان «از مصدق تاریخی تا مصدق اسطوره‌ای» که به تازگی توسط نشر اگر منتشر شده، کار بسیار جالب و بدیعی کرده و به جای پرداختن به خود ماجرای ۲۸ مرداد-کاری که هزاران اثر پیش از آن کرده‌اند- به پس از آن پرداخته و چگونگی ساخته شدن مصدق اسطوره‌ای یا خیالی را در دل روایت‌های رسانه‌ای و تصویرپردازی‌های ادبی مورد نقد و بررسی قرار داده است. به این مناسبت با او گفت‌وگویی کردیم که از نظر می‌گذرد.

نخست بفرمایید ایده اولیه این اثر از کجا و چرا در ذهن شما شکل گرفت و چطور تصمیم گرفتید کتابی درباره روایت‌های موجود درباره مصدق بنویسید؟

سال‌هاست ایده‌ای دغدغه ذهنی من شده است. نسبت به کنش‌های سیاسی و هواداری از گروه‌ها و چهره‌های سیاسی با تجربه‌های کهن ما در این سرزمین چه نسبتی دارد؟ چه اتفاقی می‌افتد که مردم عکس کسی را در ماه می‌بینند؟ چه می‌شود که به کسی دل می‌بندند و از کسی متنفر می‌شوند؟ آیا برای همین آدم در کشور و جغرافیای دیگری چنین اتفاقی قابل تصور است؟ بگذارید از جای دیگری مثال بزنم. آیا گاندی در سرزمینی دیگر جز هندوستان امکان ظهور داشت؟ یا نلسون ماندلا اگر در جغرافیایی دیگر بود، چگونه عمل می‌کرد؟ نقش فردی آنها و تاثیر فرهنگ و اسطوره‌های آن جغرافیا و حتی شرایط بیرونی چقدر است؟ نمونه مشخصی که درباره‌اش کار تحقیقی فراوانی شده هیتلر و نازیسم در آلمان است. هیتلر به این دلیل مهم است که ظهور، محبوبیت و پیامدهای کارهایش مثل جنگ جهانی و هولوکاست موضوع تحقیقات بسیاری بوده است و کماکان درباره‌اش بحث می‌شود.
این تحقیق در واقع بخشی از یک پروژه بزرگ‌تر و تمرینی است برای ادامه آن. مصدق به این دلیل انتخاب شد که در سراسر قرن گذشته در سپهر سیاسی ایران یکی از بحث‌برانگیزترین چهره‌های سیاسی بوده و عملا به یک چهره اسطوره‌ای تبدیل شده است و به‌رغم فراز و نشیب‌های تاریخی نام و نشانش دوام آورده است. در سال‌های اخیر نیز همواره مناقشه‌برانگیز بوده و برخی از شکستن اسطوره مصدق سخن گفته‌اند و حتی تلاش عملی برای این کار کرده‌اند.

در پیشگفتار تاکید کرده‌اید که در این کتاب به «پدیدار» مصدق می‌پردازید و نه الزاما به مصدق واقعی یا تاریخی یا مصدق چنانکه در تاریخ و جغرافیای مشخصی زیسته و عمل کرده. منظورتان از این پدیدار چیست؟

مصدق تاریخی همان مصدق گوشت و پوست و استخوان‌داری است که روی زمین زندگی کرده و به مناصب سیاسی دست پیدا کرده و مجموعه‌ای از موفقیت‌ها و شکست‌ها را در کارنامه دارد و حبس و حصر کشیده و نهایتا فوت کرده است، اما مصدق دیگری داریم که در اذهان ما هنوز زندگی می‌کند و ما درگیر او هستیم. هنوز شما به مناسبت روز ۲۸ مرداد درباره‌اش حرف می‌زنید. این حرف زدن به خاطر آن پیکر در خاک خفته نیست، به خاطر خاطره‌ای است که از او در اذهان ایرانیان پدیدار شده است. این پدیداری الزاما مثبت نیست. یعنی برخی می‌خواهند درباره مصدق صحبت کنند تا یاد و نام و خاطره او را نیز چون پیکرش خاک کنند، اما نشده است، نمی‌شود. این پدیدار مصدق است، نحوه حضور او در اذهان ایرانیان. موضوع کتاب من مصدق نیست، پدیدار مصدق است، اما این دو چنان به هم پیوسته است که نمی‌توان بدون سخن گفتن از مصدق تاریخی درباره مصدق اسطوره‌ای سخن گفت.

در زیرعنوان کتاب به منابع و اسناد جدید اشاره کرده‌اید. این منابع و اسناد چیست؟

 من سندپژوه نیستم و در این زمینه تخصص و ادعایی ندارم و روی جلد کتاب هم نوشته‌ام «بر اساس اسناد و آثار کمتر دیده شده». مثلا در دو مجموعه بزرگ تاریخ شفاهی در لابه‌لای سخنان بسیاری درباره مصدق و ۲۸ مرداد سخنانی ذکر شده است یا برخی افرادی که مستقیما در ۲۸ مرداد یا دولت مصدق نقش داشتند در این مصاحبه‌ها شرکت کرده‌اند، اما معمولا در متون پژوهشی به این سخنان ارجاع داده نمی‌شود. کار درستی هم است، اما در این کار که بحث درباره چگونگی پدیداری مصدق است، اتفاقا این متون خیلی اهمیت دارند یا در حوزه‌هایی جز نفت و سیاست داخلی در دولت مصدق اتفاقاتی افتاده است. مثلا بخش مهمی از هواداران او را آموزگاران و دانشگاهیان تشکیل می‌دهند، اما معمولا جای گزارش حوزه‌های دیگر -جز نفت و سیاست و کمی هم اقتصاد- در بررسی کارنامه مصدق خالی است که در صورت جلسات شورای عالی فرهنگ به این موضوع برخوردم.

یکی از اسنادی که شما مکرر به آن مراجعه کرده‌اید و از آن نقل قول آورده‌اید، صورت جلسات شورای عالی فرهنگ است. اگر امکان دارد درباره صورت جلسات شورای عالی فرهنگ توضیح دهید، این شورا و صورت جلسات آن چیستند و چرا برای بحث این پژوهش اهمیت داشتند؟

شورای عالی معارف از اواخر دوره قاجار کار خود را شروع کرده و یکی از مهم‌ترین نهادهای فرهنگی در ایران است و چهره‌های برجسته‌ای مثل محمدعلی فروغی، علی‌اکبر دهخدا، سید حسن تقی‌زاده، علی‌اکبر سیاسی، یدالله سحابی و بسیاری دیگر در دوره‌های مختلف در آن عضویت داشته‌اند. این شورا بعدها به شورای عالی فرهنگ تغییر نام داد. در آغاز تصمیم‌گیری درباره برنامه درسی مدارس و دانشگاه‌ها و تبدیل مدارک حوزوی و تقریبا همه امور آموزش و پرورش دانشگاه‌ها تصمیم‌گیری در این شورا انجام می‌شده، اما کم‌کم با منفک شدن نهادهای فرهنگی و هنری از هم فقط محدود به آموزش و پرورش شد.
این نهاد در دوره مصدق به صورت منظم کار می‌کرده و برخی مخالفان مصدق مثل تقی‌زاده هم در آن عضویت داشته‌اند. این شورا پس از انقلاب هم با عنوان شورای عالی آموز و پرورش حفظ شده است، اما با اختیارات کمتر و نقشی نسبتا تزیینی.
این صورت جلسات برای من از این جهت اهمیت داشت که امکان تطبیق دوره مصدق با دیگر دوره‌ها را از نظر بررسی پدیداری مصدق در اذهان معلمان را می‌داد. این اسناد نشان می‌دهد با به قدرت رسیدن مصدق تعداد تحصیلکردگان ایرانی در خارج که به ایران برمی‌گردند، زیاد و با شکست مصدق از تعداد آنان کاسته می‌شود. 

شما کتاب را با بحثی درباره موضوع داغ روزگار ما یعنی «روابط عمومی» (PR) و اهمیت آن برای امریکایی‌ها آغاز کرده‌اید. چرا؟ آیا مقصود آن است که روابط عمومی و رسانه‌های جمعی در روزگار جدید نقش بسیار کلیدی و مهمی در ساختن روایت‌ها از مصدق و فعالیت‌های او داشته‌اند؟

شروع کتابم با اشاره به رمان یواس‌ای و یکی از شخصیت‌های این کتاب است که شغلش روابط عمومی است. رمان داستان شکل‌گیری امریکای پیشرفته است و به یکی از حساس‌ترین دوره‌های امریکا می‌پردازد که در آن روابط عمومی هم اهمیت پیدا کرده است. روابط عمومی و فنون آن در سیاست هم مورد توجه قرار گرفت، چون در سیاست افکار عمومی اهمیت پیدا کرد. محمدعلی فروغی در گزارشی از کنفرانس صلح که برای دوستانش نوشته و نمایندگان ایران با وضعیتی اسف‌بار در آن حضور دارند و دولت رهای‌شان کرده است و پولی برای پرداخت به هتل و… ندارند، یکی از اشکالات ایران را در آن دوره همین می‌داند: نداشتن افکار عمومی.
با این حال در این کتاب دو مفهوم را مورد توجه قرار داده‌ام؛ افکار عمومی و روان جمعی. افکار عمومی به نگرش‌های کوتاه‌مدت مردم به یک موضوع ربط دارد و روان جمعی نگرش‌ها و باورها و ذهنیات درازمدت مردم یک جامعه را. اسناد نشان می‌دهد که هم امریکایی‌ها و هم انگلیسی‌ها مدت‌ها پیش از ۲۸ مرداد برنامه اقدام برای تغییر در افکار عمومی اجرا کرده‌اند. به روزنامه‌های مختلف مطلب و کاریکاتور می‌دادند. شایعه می‌ساختند و از نقاط ضعف شاه، کاشانی و مصدق و شخصیت‌های دیگر برای اختلاف انداختن بین آنان استفاده می‌کردند و به نظر می‌رسد پیش از ۲۵ مرداد موفق به تغییر افکار عمومی ایرانیان شده بودند، اما بعد از روی کار آمدن دولت نظامی زاهدی و عملکرد آن دولت و ظلمی که مردم فکر می‌کردند به اشاره خارجی بر مصدق رفت، لایه‌های عمیق ذهن مردم، یعنی روان جمعی دست به کار شد و البته عملکرد مصدق هم در این دوره و به ویژه دادگاهش موثر بود.
البته قصد من از طرح موضوع روابط عمومی اشاره به وضعیت روز نبود، اما اساس اسناد انگلیس و امریکا نشان می‌دهد که قبل از اقدام سخت در براندازی مصدق برای اهداف‌شان برنامه اقدام در حوزه روابط عمومی طراحی و اجرا کردند. بنابراین امروز هم می‌توان حدس زد که از ابزارها و تکنولوژی‌ها و رسانه‌های پیچیده‌تر استفاده کنند، کما اینکه جریانات داخلی هم از آن استفاده می‌کنند.

بعد از وقایع ۲۸ مرداد، خواه آن را کودتا بخوانیم یا هر چیزی، رسانه‌های رسمی داخلی به دست مخالفان مصدق افتاد، رسانه‌های خارجی هم تحت سیطره مدافعان دربار بود. قاعدتا این رسانه‌ها، به دلیل آزادی عمل و امکانی که داشتند، توانایی بسیار بیشتری در پمپاژ دیدگاه‌های خودشان نسبت به مصدق و ۲۸ مرداد داشتند. ضمن آنکه در آن روزگار مثل حالا نبود که دسترسی به رسانه‌ها این اندازه ناگزیر و سریع باشد و صدای موافقان مصدق به شدت سرکوب و سانسور می‌شد. با این حساب آیا مخالفان مصدق در این به تعبیر شما «۲۵ سال روایت‌سازی بی‌رقیب» و با این عده و عده توانستند روایت خود را از او و آنچه در ۲۸ مرداد رخ داد، تثبیت کنند؟

به نظرم حکومت پهلوی و شخص شاه در ساختن روایت مورد نظرشان از ۲۸ مرداد و مصدق موفق نبودند. در کتاب توضیح داده‌ام چرا. خلاصه‌اش این است که سانسور نام مصدق از یک‌سو و اغراق در روایت‌سازی‌های رسمی آنها را بی‌اثر کرد. گذشته از این مصدق به خوبی در دادگاهش توانست نشان بدهد که بیگانگان و صفی از اشقیا در برابرش بودند و این دریافت تاثیری نمادین داشت. البته فضای نارضایتی سیاسی هم در این ماجرا بی‌تاثیر نبود. ۲۵ سال تقریبا در تمام مطبوعات و کتاب‌ها و مدارس روایت رسمی از مصدق و ۲۸ مرداد ترویج و تبلیغ شد، اما باز هم پذیرفته نشد. 

شما نوشته‌اید در روایت خود مخالفان مصدق هم تغییراتی ایجاد شد، این تغییر در چه جهت بود؟

برخی هواداران مصدق از اشتباهات او بعد از ۳۰ تیر گفته‌اند. من روایت این تغییر را به نقل از داریوش شایگان به عنوان یکی از روشنفکران برجسته که در دوران نوجوانی و جوانی از هواداران مصدق بوده نقل کرده‌ام. برخی نزدیکان شاه و دربار هم گفته‌اند که «مصدق آدم وطن‌دوستی بود و اگر ما دورش را گرفته بودیم و از او فاصله نمی‌گرفتیم، کودتا اتفاق نمی‌افتاد و در نتیجه کار به انقلاب اسلامی نمی‌کشید.» در کتاب برخی از این نقل قول‌ها را آورده‌ام.

مخالفان مصدق تنها به دربار و دولت‌های بیگانه خلاصه نمی‌شوند، بخشی از چپ‌گرایان و حزب توده، بخشی از اسلام‌گرایان و حتی برخی ملی‌گرایان هم با او مخالف یا دست‌کم منتقد او بودند. تصویر آنها از مصدق و ۲۸ مرداد چیست؟ آیا با روایت رسمی غالب همدلی داشتند؟

من البته متخصص تاریخ نیستم و تحقیق مستقلی در این زمینه نداشتم، اما دریافت شخصی‌ام این است که در فضای پرشتاب دهه ۳۰ ائتلاف‌های ناپایداری شکل می‌گرفت که دوام نداشت و از هم می‌پاشید و دوباره ائتلاف با نیروی دیگر جایش را می‌گرفت، اما تصویر گروه‌های مختلف مخالفان مصدق از مصدق هم شباهت‌هایی به هم دارد و هم تفاوت‌هایی.
با این حال دولت مصدق وقتی برافتاد که بخشی از بلوک‌های قدرت مثل روحانیت، دربار و بخشی از نیروهای ملی با هم علیه او ائتلاف کردند. پیش از این ائتلاف‌ها، پروژه‌های رسمی برای اختلاف‌افکنی بین مصدق و افراد با نفوذ سیاسی از یک سو و نزدیک شدن آنان به دربار از سوی دیگر کلید خورده بود و از قضا تاثیرگذار هم بود.

در بخش‌های مختلفی از کتاب مثل فصول هفتم و هشتم به نقش خود مصدق در شکل‌گیری شخصیت اسطوره‌ای از او پرداخته‌اید. مثلا در بحث از دادگاه مصدق که به تعبیر شما مصدق آن را به صحرای کربلا و تقابل دو جبهه حق و باطل بدل کرد. اولا آیا فکر می‌کنید مصدق و اطرافیانش آگاهانه چنین می‌کردند و ثانیا اینکه آیا در هدفی که خواسته و دانسته یا ناخواسته داشتند، موفق بودند؟

به نظرم در تمام این ماجرا مصدق تنهاست. نه که هوادارانی در بیرون نداشته باشد و نه که آنان فعالیتی نداشته باشند، اما نقشی که مصدق در دادگاه ایفا یا به تعبیر بهتر بازی کرد به نظرم یکسره ایده خودش بود و آگاهانه بود.
هم سیاستمداران امریکایی و انگلیسی و هم شاه و هم گزارش‌های رسمی سفارتخانه‌های خارجی در تهران به توانایی مصدق در بازی با احساسات اشاره کرده‌اند. برخی این را به حساب توانایی و جذابیت این پیرمرد گذاشته‌اند و برخی از صفت شیادی برای توصیف این جنبه از مصدق استفاده کرده‌اند، اما من فکر می‌کنم این حاصل تجربه‌های پیچیده سیاسی و نوعی مواجهه با فضای غیرقابل اعتمادی است که او را در آن روزگار احاطه کرده بود. شاید شروعش نوعی واکنش ناخودآگاه روانی باشد، اما قطعا در ادامه مصدق به اعتباری غش کردن و خوابیدن و نمایش را به یک کنش سیاسی تبدیل کرد. ما نشانه‌هایی در یادداشت‌ها و گفت‌وگوهای خصوصی مصدق داریم که از آگاهانه بودن این رفتار حکایت دارد. اگر بخواهم مثال بزنم، در گفت‌وگویش با وکیل تسخیری‌اش سرهنگ بزرگمهر در جواب به سوال او که پرسیده چرا تا به امریکا رسیدید، بستری شدید؟ می‌گوید به خاطر حفظ اعتبار میسیون ایران، چون اگر بستری نمی‌شدم باید به دیدار مقامات امریکایی می‌رفتم، اما با این مریضی همه به دیدنم آمدند. در جای دیگری در پاسخ به کسی که از بیرون پیام داده و روشی را برای دفاع در دادگاه پیشنهاد داده است به بزرگمهر می‌گوید که فلانی فکر کرده واقعا اینجا دادگاه است. من این چند کلمه را هم با بندبازی می‌گویم. یا جای دیگری در دادگاه، ناگهان می‌گوید که از تشنگی مردم نمی‌خواهید آبی به من بدهید. خیلی زود برایش آب می‌آورند. آب را می‌نوشد و بلافاصله می‌گوید: از آب هم مضایقه کردند، کوفیان هم نشد! به نظرم مصدق آگاهانه از این تمهیدات به عنوان ابزار سیاست‌ورزی بهره می‌گرفت و موفق هم بود و اصلا حضور مصدق در دادگاه مهم‌ترین تاثیر را در تبدیل او به اسطوره داشت.

یکی از بحث‌های جالب کتاب پرداختن به تصویر مصدق در ادبیات داستانی و شعری پیش از انقلاب است. با توجه به اینکه شعر و ادبیات دست‌کم قبل از انقلاب رسانه‌های بسیار پرمخاطب‌تری از امروز بودند، این تصویرسازی از مصدق چگونه بود و چطور عمل کرد؟

به نظرم تاریخ ایران را به خصوص تاریخ اجتماعی ایران را بدون شعرش به دشواری می‌توان فهمید. به نظرم در هر روزگاری شعر فارسی حامل آرزوها و رویاها و مصایب مردم ایران بوده است. در دستگاه‌های حکومتی هم شعر رسانه بوده و مثل صدا و سیمای حالا عمل می‌کرده. درست است که از دوره مشروطه این کارکرد شعر کمرنگ شد، اما هنوز در دوره پس از ۲۸ مرداد این وجه از شعر اهمیت دارد و چه بسا به دلیل سانسور پررنگ‌تر می‌شود، فضای سانسور رسانه را در انتقال پیام‌های مربوط به مصدق ناکار می‌کند و راه را برای بیان استعاری و نمادین باز می‌کند و شعر دوباره جان می‌گیرد. به نظرم شعر نو اگرچه پیش از این متولد شده بود، اما در این فضا جانی دوباره گرفت. به هر حال پرداختن به تصویر مصدق در ادبیات چه شعر و چه داستان کار تازه‌ای نیست. ما هم تحقیقات مستقلی درباره تاثیر ۲۸ مرداد بر شعر و داستان داریم و هم در کتاب‌های تاریخ ادبیات معاصر در بررسی شعر و داستان این دوره به اثر این اتفاق پرداخته‌اند. در این کتاب سعی کرده‌ام دو کار کنم:
اول تاثیر ادبیات و به ویژه شعر را در شکل‌گیری تصویر مصدق بررسی کنم.
دوم تغییرات متاثر از ۲۸ مرداد را به صورت روند در شعر شاعران دوره‌های مختلف بررسی و کشف کنم و نشان بدهم که تاثیر این رویداد رفته رفته متحول شده است. در مرحله اول بهت و عزاداری است. در مرحله بعد تبدیل عزاداری شخصی به عزاداری ملی و اجتماعی است و پیدایش شعر سمبولیک که تصویری تیره و تار از آن دوره می‌سازد. سپس کم‌کم مصدق بدون اینکه نامش در شعرها بیاید در قامت قهرمان و نماینده خیر بازسازی می‌شود و بعد فضای دوقطبی خیر- شری شعر فارسی را در برمی‌گیرد و جای خالی خیر برجسته می‌شود. این جای خالی را سانسور و فقدان مصدق ساخته بود، اما کم‌کم ذائقه سیاسی تغییر کرد و شخصیت‌های دیگری این جای خالی را پر کردند. به نظرم در این دوره تاثیر شعر و ادبیات به دلیل سانسور رسانه‌هایی که پیام‌های مستقیم داشتند در فضای سیاسی ایران بسیار پررنگ شده بود و رابطه‌ای نام‌مند بین شاعران و احزاب و گروه‌های سیاسی برقرار بود. حتی در آستانه انقلاب اسلامی نیز چنین است و نمونه‌ای از تاثیر شعر در جامعه را در شب‌های گوته می‌توان دید.

شاعران و نویسندگانی چون اخوان و شاملو و فروغ در روایت داستان مصدق تا چه حد متاثر از جو سیاسی و اجتماعی روز بودند و چه اندازه آنچه می‌گفتند و می‌نوشتند و می‌سرودند، بر آمده از آگاهی‌های سیاسی و تجربیات عملی خودشان بود؟

همان‌طور که پیش‌تر گفتم شعر در این دوره به دلیل سرکوب زبان ارتباطی در حوزه سیاسی, جانی دوباره گرفت و زبان نمادین و ادبی حامل سخن سیاسی و اعتراض سیاسی و حتی ترویج مبارزه سیاسی شد. با این حال تاثیری که هر کدام از این سه شاعر گرفته‌اند و گذاشته‌اند، با هم متفاوت است. تاثیر اخوان بسیار مستقیم است و به سرودن بهترین مرثیه‌ها و تصویرسازی از فضای سرد و پوچ و شکست منتهی می‌شود، اما شعر شاملو اگرچه دنیای وسیعی دارد و در طول زمانی نسبتا طولانی متحول شده است در آغاز بیشتر تحت تاثیر حزب توده بود و کم‌کم به شعری حماسی بدل شد که فضای خیر و شری دارد، اما تاثیر فروغ از این حوادث غیرمستقیم است، اما در ساختن فضایی که در آن مردم در جست‌وجوی نجات‌دهنده‌اند، او بسیار موثرتر بود. شاید او بازتاب‌دهنده چیزی بود که در فضای فکری و سیاسی اجتماع موج می‌زد. به نظرم شاعران بزرگ همزمان که تحت تاثیر فضای سیاسی بودند، بر این فضا تاثیر هم می‌گذاشتند. احضار اسطوره‌های ایران باستان و ایران اسلامی در شعر اتفاق می‌افتاد.

بعد از انقلاب تصویر و روایت‌ها از مصدق و ۲۸ مرداد چه تغییری کرد؟

بعد از انقلاب هم ما مراحل مختلفی داریم. اول انقلاب همچنانکه همه در انقلاب مشارکت داشتند، عکس‌های مصدق هم در کنار عکس‌های آیت‌الله خمینی و علی شریعتی در میان مردم دیده می‌شد، اما به خوبی معلوم بود که زمانه تغییر کرده و ذائقه سیاسی مردم نیز عوض شده است. در آغاز یاران مصدق در قالب حزب‌ها و گروه‌های گوناگون در شکل‌گیری انقلاب نقش و در حکومت هم سهم داشتند. بعد از کناره‌گیری دولت موقت، مصدق نیز از فضای رسمی حذف شد، اما هنوز دوستدارانی داشت که بخواهند یادش را گرامی بدارند. حکومت علاقه چندانی به مصدق نداشت و هواداران مصدق هم امکان فعالیت نداشتند تا دوم خرداد ۱۳۷۶ اتفاق افتاد. دوم خرداد راهی برای برخی هواداران مصدق جهت فعالیت گشود. مطبوعات دوم خردادی در دوره طلایی‌شان در صفحات خود یادی از مصدق می‌کردند. در این دوره کتاب‌هایی درباره مصدق که اغلب توسط پژوهشگران ایرانی در خارج از ایران نوشته شده بودند به فارسی ترجمه و منتشر شدند. در فعالیت‌های دانشجویی در دهه هفتاد بار دیگر نام مصدق و تصویر مصدق در گردهمایی‌های دانشجویی پیدا شد. تا سال‌های اخیر که برخی از ضرورت شکستن اسطوره مصدق سخن گفتند و مناقشه‌هایی بین موافقان و مخالفان مصدق در رسانه‌ها شکل گرفت.

در سال‌های اخیر بار دیگر شاهد مناقشات تازه پیرامون مصدق و ۲۸ مرداد هستیم و بسیاری از انتقادها نسبت به او مطرح می‌شود که به نوشته شما از همان روز اول و از سوی منتقدان طرح شده. علت این طرح دوباره ماجرا را چه می‌دانید؟

به نظر هواداران و مخالفان مصدق، او هنوز به تاریخ نپیوسته است. هوادارانش احتمالا می‌کوشند خاطره او همچنان زنده بماند و مخالفانش احتمالا می‌کوشند او را خاک کنند. علت این ماجرا اما سیاسی است و مناقشه پیرامون مصدق هم سیاسی است. دعوای کهنه‌ای است که دوباره سر برآورده است، چون طرفین دعوا از بین نرفته‌اند و در فضای عمومی و سپهر سیاسی حضور دارند.
مصدق در ادبیات بخشی از نیروهای محافظه‌کار و راست ایرانی مسبب وضع موجود شمرده می‌شود و با او همچون اسطوره‌ای برخورد می‌شود که باید شکسته شود، اما اینکه فرآیند ساختن و شکستن اسطوره‌ها آیا به شکل پروژهای ممکن است یا نه جای بحث دارد. به بیان دیگر مصدق با پروژه گروهی اسطوره نشده که حالا با پروژه گروهی دیگر شکسته شود. هم شکل‌گیری اسطوره و هم شکستنش در فرآیندی پیچیده و احتمالا بدون دخالت آگاهانه صورت می‌گیرد و این با محبوبیت دوره‌ای متفاوت است که بتوان برایش طراحی کرد یا به آن پایان داد.

در پایان اینکه فکر می‌کنید این مناقشات کی به پایان می‌رسد؟ آیا امکان آن هست که ایرانیان درباره مصدق هم به اجماعی نسبی برسند، چنانکه راجع به بسیاری از شخصیت‌های تاریخی رسیده‌اند؟

این مناقشه به نظرم مناقشه مستقلی نیست. بحث درباره مصدق بحث تاریخی یا علمی نیست که با پیدا شدن اسناد و مدارک تازه بحث به کفایت برسد و تمام شود. موضوع مصدق بحثی کاملا سیاسی و ایدئولوژیک است و وابسته به مناقشات سیاسی. بنابراین وقتی به سرانجام می‌رسد که این مناقشه‌ها به سرانجام برسند. آیا این مناقشه‌ها به سرانجام می‌رسند؟
دست‌کم در آینده نزدیک پایانی برای این مناقشه‌ها و بحث درباره مصدق نمی‌بینم. البته اگر که این مناقشه‌ها هم تمام بشود، بحث درباره شخصیتی مثل مصدق تمامی ندارد. مثل هر چهره تاثیرگذار سیاسی بحث درباره کارها و کنش‌ها و کوتاهی‌ها و قضاوت درباره او ادامه خواهد داشت.

كلیدواژه‌های مطلب: /

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  رضاشاه میوه‌چین مشروطه

گفت‌وگو با فرهنگ رجایی

  آموزش تفکر نقاد باید از دبستان شروع شود

گفت‌وگو با هادی صمدی درباره شبه‌علم و مصادیق آن

  مخاطرات اندیشه‌ی یک فیلسوف

گفت‌وگو با البرز حیدرپور

  «کودکی که فروخته شد» و زخم چرکین برده‌داری

گفت‌وگو با اسماعیل یوردشاهیان اورمیا

  معنویت‌های نوظهور و کافرکیشی مدرن از کجا آمده‌اند؟

نهادهای رسمی دین نتوانستند به دغدغه‌های انسان مدرن پاسخ دهند.