اعتماد: امیل چوران، نویسنده و متفکر رومانیایی-فرانسوی، ازجمله صداهای نادر در فلسفه مدرن است که با لحنی شاعرانه، بیرحمانه و گاه نیهیلیستی، به هستی انسانی میتازد. او را نه میتوان بهتمامی فیلسوف دانست، نه ادیب، نه شاعر و نه عارف، اما در عین حال، همه این وجوه را در خود دارد. آثار چوران، در مرز میان فلسفه، شعر، نفرین و دعا ایستادهاند. «سقوط در زمان» یکی از متاخرترین کتابهای او، درخشانترین جلوه همین وضعیت تعلیقی است؛ کتابی که نه فقط اندیشه، بلکه هستی خواننده را به چالش میکشد. این کتاب با ترجمه محمدصادق رییسی از سوی نشر سولار منتشر شده است.
چوران در سال ۱۹۱۱ در رومانی به دنیا آمد، اما زندگی فکریاش را در پاریس ادامه داد و بیشتر آثار مهمش را به زبان فرانسه نوشت. او از فلسفه آلمانی، بهویژه شوپنهاور و نیچه تغذیه کرد؛ اما با زبان و سنت فرانسوی، بیانش را شاعرانه و گزنده ساخت. چوران خود را از هر ایدئولوژی، ایمان، امید و نجات رها میکرد و به جای آن، فلسفهای از سقوط، از خستگی هستی، از خشم نسبت به وجود ارائه میداد. در این میان، «سقوط در زمان» نقطه اوج اندیشهچورانی است: اثری کوتاه، اما سنگین و پرتپش که در آن واژهها میسوزند، نه فقط مینویسند.
کتاب، در اصل مجموعهای است از قطعههای فکری، یادداشتهای بلند، تاملات و گاهی مونولوگهای شاعرانه درباره زمان، آگاهی، مرگ، خلقت و مهمتر از همه، «ورود انسان به تاریخ». چوران این ورود را نه بهمثابه پیشرفت که به عنوان «نکبت اصلی انسان» تفسیر میکند. تا زمانی که انسان، همچون حیوانات، در بیزمانی طبیعت میزیست، آسوده بود. اما آگاهی به زمان – به آینده، مرگ، زوال -سقوطی بود اجتنابناپذیر. از آن لحظه، انسان دچار تاریخ شد، دچار پیشبینی و حسرت و ترس، دچار آینده.
به تعبیر چوران، انسان موجودی است که «دیگر نمیتواند حیوان باشد، اما هنوز خدا نشده است.» در این منطقه برزخی، سرگردان و بیقرار، فقط رنج میبرد. «سقوط در زمان»، گزارش این برزخ است؛ پرسهای در میان خرابههای امید و ویرانی ایمان، با زبانی که همزمان تند و لطیف است.
چوران در این اثر، با صراحتی خیرهکننده، به ایده خلقت میتازد. او نمیپرسد چرا خدا جهان را خلق کرد، بلکه با لحنی سرزنشگر، این خلقت را خطایی بنیادین میداند: «خلقت را نمیتوان توجیه کرد، تنها میتوان آن را دشنام داد.» این جملهها، بهرغم تلخیشان، نوعی شور حیات در خود دارند؛ گویی نویسنده در اوج انزجار از هستی باز هم نمیتواند از آن دل بکند. چوران همچون عاشقی زخمی، به زندگی ناسزا میگوید، اما نمیتواند دوستش نداشته باشد.
یکی از مهمترین موضوعات کتاب، مساله «زمان آگاهانه» است؛ یعنی وقتی انسان، برخلاف حیوان، متوجه میشود که زمان میگذرد که مرگ در راه است و هیچ چیز پایدار نیست. این آگاهی، به تعبیر چوران، بدترین مجازات بشری است. او در جایی مینویسد: «آگاهی از زمان، یعنی آگاهی از نابودی.» و شاید برای همین است که از نظر او، هر تفکر اصیل، با میل به انکارِ زمان آغاز میشود یا به رهایی از آن، همچون در عرفان و مراقبههای شرقی.
چوران در سراسر کتاب، با سنتهای فلسفی گوناگون گفتوگو میکند، اما نه به شیوه جدلی یا تحلیلی، بلکه بیشتر بسان شاعری که در گورستان فیلسوفان قدم میزند. از بودا تا نیچه، از عرفان شرق تا پوچی غرب، ردپای همه در کتاب هست، اما درنهایت، صدای خودِ چوران است که میماند؛ صدایی لرزان، زخمی، اما شفاف.
منتقدان فلسفی معاصر، چوران را در کنار نیچه، شوپنهاور و کییرکگور قرار میدهند، اما با تفاوتهایی بنیادین. اگر نیچه به بازگشت ابدی و اراده معطوف به قدرت میرسد، اگر شوپنهاور با هنر و اخلاق، مسکنی برای رنج هستی مییابد و اگر کییرکگور با ایمان، از اضطراب عبور میکند، چوران هیچ پناهی نمیپذیرد. او بیپرده، در مرکزِ تاریکی مینشیند و از آن مینویسد.
«سقوط در زمان» از نظر ساختاری، بیش از آنکه کتابی منسجم با فصلبندی روشن باشد، شبیه دفترچهای از نغمههای تیره است. جملاتش کوتاه، اما سنگینند. زبان او سرشار از ایجاز، استعاره و گاهی حتی طنزی سرد و پنهان است. این زبان، خواننده را دعوت نمیکند؛ بلکه از او میطلبد که در رنج تأمل کند، نه برای رهایی، بلکه برای زیستن در هوشیاری.
در زبان فارسی، آثار چوران به مرور ترجمه شدهاند و «سقوط در زمان» نیز در ترجمهای قابل تأمل در دسترس است. اما باید گفت که درک عمق زبان چوران، به ویژه در نثر فرانسویاش، دشوار و نیازمند حساسیت ادبی و فلسفی بالاست. با این حال، حتی در ترجمه، میتوان تنشها، فریادها و نجواهای بیقرار این اثر را حس کرد. درنهایت، «سقوط در زمان» کتابی است برای آنهایی که دلشان از پاسخهای ساده خسته است، برای کسانی که پرسش را به آرامش ترجیح میدهند و با تاریکی آشنایند. این کتاب، فلسفه نیست به معنای سنتیاش؛ بلکه گونهای زیستن در مرزهاست. چوران نمیخواهد به ما بیاموزد، نمیخواهد امید بدهد یا راه نجاتی نشان دهد؛ او فقط میخواهد در کنارت بنشیند، در سکوت و آهسته بگوید: «میفهمم.»
نویسنده در میان تمامی فصول تلاش کرده مستقیم و غیرمستقیم به بیان تفاوت مسافر و توریست بپردازد و خود نیز در سفرهایش بسته به موقعیت و ضرورت در میان این دو نقش رفتوآمد کند.
توانایی شگفتانگیز در آفرینش کمدیهای تاریک و طنزهای تلخ دربــارهی مـردم عادی آمریکا و چالشهای زندگیشان
انسان موجودی است که «دیگر نمیتواند حیوان باشد، اما هنوز خدا نشده است.»
نگاهی به «قلمرو برزخ» نونا فرناندز
چگونه تجربه عشق به چالشی برای هویت ما تبدیل میشود؟