img
img
img
img
img
محسن آزموده

چهار دهه بحث روشنفکری

محسن آزموده

اعتماد: مباحث مربوط به توسعه و پیشرفت، به‌طور جدی بعد از جنگ هشت ساله و با شروع دهه ۱۳۷۰ و بر سر کار آمدن دولت به اصطلاح سازندگی آغاز شد. البته نه اینکه تا پیش از آن و در دهه‌های قبل کتاب‌ها یا مقالات یا گزارش‌هایی درباره توسعه و پیشرفت پدید نیامده باشد. به ویژه از میان دهه ۱۳۴۰ در این زمینه‌ها کارهایی تالیف و ترجمه می‌شد، اما به معنای دقیق کلمه چندان چشمگیر نبود، یعنی جلب توجه نمی‌کرد. تا پیش از انقلاب گفتمان چپ و منتقدانش حرف اول را می‌زدند، همه به دنبال انقلاب و آرمان‌های بزرگ بود، استعمارستیزی و مقابله با استبداد، جایی برای بحث از توسعه و دموکراسی نمی‌گذاشت. آنها که از این مقولات سخن می‌گفتند یا محافظه‌کارانی «لیبرال» و عافیت‌طلب خوانده می‌شدند یا همراهان دستگاه. این قبیل صداها شنیده نمی‌شد. 
در دهه شصت هم که سخت درگیر تبعات انقلاب و نزاع قدرت بین گروه‌های سیاسی و مهم‌تر از آنها جنگ بودیم و مجالی برای این قبیل بحث‌های «شیک» و «آکادمیک» نبود. تازه بعد از جنگ بود که نخبگان سیاسی و فکری تازه برآمده، به فکر بازسازی و توسعه افتادند و گفتند، حالا که بر موانع داخلی و خارجی غلبه کردیم، بهتر است سراغ آبادانی و عمران برویم. بحث توسعه داغ شد. آنها که در دانشگاه‌ها دست بالا را داشتند یا در مراکز تصمیم‌گیری مهم بودند، از توسعه به سبک ژاپنی یا چینی حرف می‌زدند، درباره «توسعه و تضاد» می‌نوشتند و از «عقلانیت و آینده توسعه‌یافتگی» داد سخن سر می‌دادند. شماری می‌گفتند باید به کارهای دانگ شیائو پنگ نگاه کرد، کار درست را او می‌کند. چند سال هم با همین دست فرمان پیش رفتند، اما اواسط نیمه اول دهه ۱۳۷۰ در جاهایی مثل مشهد و اسلام‌شهر، اتفاق‌هایی رخ داد که نشان داد، ایران چین نمی‌شود.
در نیمه دوم دهه ۱۳۷۰ مشخص شد که جامعه چیز دیگری می‌خواهد. دوم خرداد ۱۳۷۶ نقطه عطفی در تاریخ دموکراسی‌خواهی و مشروطه‌طلبی ایرانیان بود. پس از آن بحث رایج تقدم یا تاخر توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی بود. شماری از روشنفکران هم که توسعه فرهنگی را مقدم بر همه چیز می‌دانستند. با شروع دهه ۱۳۸۰ موضوع گذار به دموکراسی، به مهم‌ترین بحث جامعه‌شناسان و اصحاب علوم سیاسی بود تا جایی که حسین بشیریه، یکی از موثرترین چهره‌ها در جامعه‌شناسی سیاسی ایران مدعی شد، بحث غالب جامعه‌شناسی سیاسی، امروز مبحث گذار است. در همین حال و هوا بود که پرسش‌ها و سوال‌های مشابهی مطرح شد، مثل اینکه تقدم با آزادی است یا با دموکراسی؟ پیشرفت اقتصادی به توسعه سیاسی می‌انجامد یا برعکس؟ آیا توسعه سیاسی به معنای دموکراسی است؟ آیا دموکراسی به معنای انتخابات است؟ و …
از میانه دهه ۱۳۸۰ و با ظهور و قدرت گرفتن پوپولیست‌ها، این مباحث هم به حاشیه رفت. بسیاری موفقیت ایشان را ناشی از فقدان پیش‌شرط‌های دموکراسی خواندند و گفتند، وقتی توسعه فرهنگی رخ نداده باشد، از دل صندوق‌های رای پوپولیست‌ها در می‌آیند. گروهی هم گفتند که خیر، مشکل از اقتصاد است. طرفداران توسعه سیاسی اما همچنان معتقد بودند که مساله اصلی توسعه سیاسی است و علت اصلی ظهور عوام‌گرایان تحقق نیافتن شاخص‌های توسعه سیاسی واقعی است. پوپولیست‌ها اما بی‌توجه به این مباحث، شعار اصلی خود را بهبود شرایط اقتصادی خواندند، هدفی که نه فقط محقق نشد، بلکه بر وخامت اوضاع اقتصادی و افزایش نابرابری‌ها دامن زد. به عبارت دقیق‌تر، مهم‌ترین پیامد حضور آنها، انسداد توسعه سیاسی و گسترش مشکلات اقتصادی و تضعیف جامعه مدنی بود. 
از اواخر دهه ۱۳۸۰ بار دیگر بحث‌های حول و حوش توسعه داغ شد، اما این‌بار به میانجی موضوعاتی چون شادکامی و خوشبختی. در این زمینه بود که برخی روشنفکران شادکامی را امری فردی خواندند و مدعی شدند که سعادت و شادمانی، بیش از هر چیز امری درونی و شخصی است. بحث از زندگی خوب و خوشبخت در طول دهه ۱۳۹۰ یکی از اصلی‌ترین و پرمخاطب‌ترین مباحث علوم انسانی بود. در بی‌اعتمادی و ناامیدی به مباحث نظری پیرامون ایده‌هایی چون آزادی و دموکراسی و برابری‌خواهی و … کتاب‌ها و مقالات و درسگفتارها و گفتارهای فراوانی درباره خوب زندگی کردن و معنای زندگی و … پدید آمد. 
اکنون تو خالی بودن ادعاهای این دسته به وضوح روشن شده است. شرایط عینی و واقعی جامعه با روش‌های فردی و پناه بردن به ذن و بودا یا انجام تمرین‌های فردی تغییری نمی‌کند. زندگی خوب یا حیات سعادتمند، امری نیست که در شرایط انزوا و به صورت فردی قابل حصول باشد. مفاهیمی چون آزادی، برابری و همبستگی، الفاظی پوچ و انتزاعی نیستند. در سال‌های اخیر، به ویژه بعد از اتفاق‌ها و رویدادهای سال ۱۴۰۱ بار دیگر اهمیت و ضرورت علوم انسانی آشکار شده، منتها آن علوم انسانی که به دغدغه‌های عینی و واقعی جامعه توجه داشته باشد. بازخوانی و رجوع به تاریخ و گسترش علاقه به آن از این حیث قابل ارزیابی است. در چند سال اخیر شاهد مراجعه گسترده جوانان به کتاب‌ها و مقالات و پادکست‌ها و فیلم‌ها و سریال‌ها و گفتارهای تاریخی هستیم. این بازخوانی تاریخ اما بدون بهره‌گیری به ابزارهای فکری و نظری علوم انسانی جز تشتت و آشفتگی فکری ثمری ندارد. برای خوانش تاریخ و فهم دقیق آنچه رخ داده و آنچه لازم است، نیازمند فلسفه، علوم سیاسی و علوم اجتماعی هستیم. با تلفیق این نگاه نظری با آن آگاهی تاریخی است که می‌توان فهم دقیق‌تری از وضعیت اینجا و اکنون به دست آورد. 

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  فروشگاهی مدرن در شهری کم‌آشنا

سفر در دل خراسان بزرگ، در تاریخ غرقت می‌کند.

  یکی از آن چند نفر

درباره نجف دریابندری، به مناسبت سال‌روز درگذشتش

  پیشاهنگ نثر شاعرانه

به مناسبت زادروز پیر هرات، خواجه عبدالله انصاری

  آن‌ها با دیگران فرق دارند؟

آیا می‌دانستید که برای برخی افراد، تنهایی نه تنها یک بار روانی نیست، بلکه فرصتی برای خودشناسی و رشد شخصی است؟

  فیلسوفی که معتقد بود «حرکت» وجود ندارد

پارادوکس آشیل و لاک‌پشت یکی دیگر از معماهای قدیمی زنون است که نشان می‌دهد حرکت چقدر می‌تواند عجیب باشد.